۱۳۹۸ دی ۴, چهارشنبه

متانقدی بر متد نقدی (۴)

 
جهانگیرعلی زاده
 
۱
جامعه باز و بسته
 
 
قبل از پرداختن به تئوری جامعه باز و بسته،
سری سرسری
به 
بیوگرافی عزت الله فولادوند
- مترجم این کتاب کارل پوپر ـ
می زنیم
تا
مدخلی برای ورود به تحلیل بیابیم.

۲
(گفت‌وگو با عزت‌الله فولادوند، ماهنامه اندیشه پویا، شماره ۴۱)
 
جد مادری عزت‌الله فولادوند 
نصرالله امیراعظم 
نام داشت 
و
 جد پدری‌اش 
عزیزالله‌خان فولادوند. 
 
جد بزرگ پدری او 
عبدالله خان فولادوند 
بود
 که 
رئیس ایل بختیاری فولادوند 
بود.
 
 پدرش 
غلام‌رضا فولادوند 
در
 دوره رضاشاه، 
قاضی دادگستری
 بود. 
 
او 
در
 شهرهای مختلف ایران 
در 
دادگستری 
کار می‌کرد 
و 
عاشق ادبیات فارسی، خصوصا سعدی 
بود. 
 
غلام‌رضا فولادوند 
در
 دوره‌ای
 استاندار خوزستان 
بود 
و 
در
دوره‌ای دیگر 
استاندار فارس. 
 
همچنین 
  نماینده‌ دوره‌ هفدهم مجلس شورای ملی بود. 
  دوستدار مصدق بود
 بر خلاف عموی عزت‌الله 
که 
او 
هم 
نماینده مجلس 
بود 
و 
مخالف مصدق.

عزت الله فولادوند
جد اندر جد
از
اعضای طبقات حاکمه
بوده است.
 
۳
(اندیشه پویا، شماره ۴۱)
 
عزت الله فولادوند
  خاطره‌ای 
نیز 
از 
محمد مصدق 
در 
خانه‌شان 
به یاد دارد: 
«یک روز عصر دکتر مصدق به منزل ما آمد برای دیدن پدرم. 
پدر 
من و برادرم 
را 
هم 
صدا زد 
تا 
در
 جلسه 
حاضر باشیم. 
دکتر مصدق مرد مهربان و آرامی بود. 
در اثنای صحبت بود که به فکر فرو رفت و بعد از لحظه‌ای سکوت گفت 
که‌
 ای کاش این مملکت نفت نداشت.»
 
این بدان معنی است
که
اعضای طبقات حاکمه
بی اعتنا به تحولات سیاسی جامعه
بسان کنه
به
قدرت چسبیده اند.
یکی طرفدار مصدق است و دیگری مخالف او ست.
یعنی
در هر صورت به قدرت می رسند.
خواه مصدق پیروز شود و خواه شاه و خواه شیخ.
 
خریت مصدق 
نیز
در
این خاطره فولادمند
آشکار می گردد:
 «ای کاش این مملکت نفت نداشت.»

به
آرزوی مش محمد نیمه فئودال ـ نیمه بورژوا
این است
که
کاش
طویله
به 
عوض نفت و گاز
تپاله و گوز
داشته باشد.

یعنی
این عادم
هنوز
به
اهمیت و عظمت نیروهای مولده
واقف نیست.

۴
 
(اندیشه پویا، شماره ۴۱)
 عزت‌الله فولادوند
 می‌گوید
 که
 در دوران نوجوانی
 به
 منزل قوام‌السلطنه 
رفته بود. 
می‌گوید 
یک بار
 او و برادرش 
از
 قوام 
خواستار نصیحتی شدند
 که قوام به آنان گفت: 
« بعد از هفتاد سال عمر و پنجاه سال کار سیاسی در این مملکت
 به
 این نتیجه رسیده‌ام 
که
 این مملکت جای زندگی نیست». 

اکنون
دست یکی دیگر از اعضای عالیرتبه طبقه حاکمه
رو می شود:
پس از ۵۰ سال سیاستمداری
یعنی
شروع به حکومت از ۲۰ سالگی
به
این نتیجه رسیده
که
طویله
جای زندگی نیست.
 
این نظر همه اعضای همه طبقات حاکمه در این طویله است:
 
سخندانیّ و خوشخوانی نمی‌ورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم
 
۶
عزت‌الله فولادوند
  پس از سپری کردن مدتی از سال‌های دبیرستان در ایران، 
برای تحصیل در حال و هوایی دیگر
 به 
خارج از کشور 
رفت.
 او دوران دبیرستانش را در یک مدرسه شبانه‌روزی در انگلستان سپری کرد.  مدرسه‌ای شبانه روزی
 که
 فقط او و یک دانش آموز دیگر 
خارجی بودند 
و 
باقی دانش آموزان 
انگلیسی بودند.
 
امتیازات طبقاتی
زمینه لازم
را
برای کسب امتیازات فکری و فرهنگی
فراهم می آورد.
 
۷
تغییر سرنوشت عزت‌الله فولادوند 
  روزی که او خسته از دانشکده بیرون می‌آمد 
در
 کتاب‌فروشی در حوالی دانشکده 
کتاب «مصائب فلسفی راسل»
 را 
خریداری می‌کند و همان شب آن را می‌خواند.
 او تا آن زمان نامی از برتراند راسل نشنیده بود 
اما
 این نام ناآشنا کاری کرد که او به فلسفه علاقه‌مند بشود
 و 
برای این علاقه‌مندی 
از اروپا به آمریکا سفر کند.
 پدر 
مخالفتی با این کار پسر نداشت 
اما 
برایش نوشت:
 رشته‌ای که انتخاب کرده‌ای، 
رشته‌ی شیرین اما بی‌حاصلی است.

وی که رضایت پدر را کسب کرده است 
می‌شود دانشجوی رشته‌ فلسفه دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده آمریکا.
 او فلسفه خواند و پایان‌نامه‌اش را درباره کانت نوشت و نتیجه‌ دفاع از این پایان‌نامه نمره‌ی A بود که نصیب این دانشجوی ممتاز شد. 
 
فلسفه
به
نظر پدر عزت الله
رشته شیرین،
ولی
  بی حاصلی 
است.

چرا؟

برای اینکه ربط مستقیمی به فوت و فن و ترفند سوار گشتن بر گرده توده ندارد.

اما
چه باک.
 
۸
عزت‌الله فولادوند پس از پایان تحصیلات به ایران بازمی‌گردد 
و
 در بخش دفتری شرکت نفت
 استخدام می‌شود. 
دو سال را در جنوب ایران می‌گذراند و پس از آن به تهران می‌آید 
و
 در
 اداره مرکزی کنسرسیوم نفت در خیابان شاه 
مشغول به کار می‌شود.
 
حریف فارغ التحصیل رشته فلسفه امپریالیستی
است
و
در
شرکت نفت
استخدام می شود.
 
خر تو خر
به
همین می گویند.
 
 
ما
با این رسم و روند و روال
در
رمان دایی جان ناپلئون
نیز
آشنا می شویم:
برای پسر خنگ و خرفت سرهنگ
همه جا
جا
هست.
 
۹
 فولادوند 
 به 
ترجمه «گریز از آزادی»، نوشته‌ی اریک فروم
 دست می‌زند.
عزت‌الله فولادوند 
 به 
سراغ آثار هانا آرنت، 
فیلسوف آلمانی 
می‌رود. 
 
شاید 
 از
 معروف‌ترین ترجمه‌های عزت‌الله فولادوند 
بتوان 
به 
کتاب معروف و بحث‌انگیز «جامعه‌ی باز و دشمنان آن» 
اشاره کرد. 
 
استخدام فولادوند فلسفه خوان در شرکت نفت
مثل استخدام ایرج پزشکزاد در وزارت خارجه
است
و
نتیجه اش علافی 
است:
ایرج
رمان فئودالی می نویسد
و
عزت الله زباله های امپریالیستی ترجمه می کند.

آماج خواه و ناخواه هر دو تبلیغ ایده ئولوژی طبقات حاکمه انگل
است.
 
۱۰
عزت‌الله فولادوند 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی 
از
 شرکت نفت 
پاکسازی شد. 
رئیس به فولادوند خبر داد 
که
 کمیسیون پاکسازی
 تصمیم بر بازنشستگی پیش از موعد او گرفته است. 
خود فولادوند در گفتگو با نشریه اندیشه پویا می‌گوید
 این
 پاکسازی 
تصمیم «نیروهای توده ای و متعصب» 
بود. 
اما این اتفاق تاثیر منفی در روحیه فولادوند نگذاشت. 
به گفته خودش 
این یک «توفیق اجباری» بود. 
با روزی ۱۲ ساعت فعالیت شدید در حوزه ترجمه سعی کرد
 این اتفاق تلخ را به یک فرصت شیرین تبدیل کند. 
در واقع این پاک‌سازی 
مصداق بارز «عدو شود سبب خیر» بود 
و
 پس از این مساله 
بود 
که 
فولادوند
 به
 مترجمی تمام‌وقت تبدیل شد که سودش به جامعه‌ علمی و فرهنگی ایران رسید.

زنده باد.
عزت الله 
را
توده ای ها
از
شرکت نفت
پاکسازی می کنند.

برای زباله های طبقات حاکمه
دیواری کوتاه تر از توده و حزب توده و توده ای
وجود ندارد.
 
اما
چه باک:
«عدو شود سبب خیر»
اگر
 طبقه حاکمه ـ خدا
خواهد.
 
۱۱
(اندیشه پویا، شماره ۴۱)
 
اتفاق دیگری که باعث شد عزت‌الله فولادوند بیش‌تر و بیش‌تر به کار بپردازد 
خروج همسر و دو دخترش
 از
 ایران
 بود. 
آن‌ها سال ۱۳۵۹ از ایران خارج شدند و دیگر به ایران بازنگشتند: 
«مادر همسرم آلمانی بود.
 برای دیدار مادر و خانواده اواخر تابستان به فرانسه رفتند. 
من هم اسم بچه‌ها را در مدرسه دوزبانه نوشتم. 
خانم تلفن کرد که پروازی که توانسته بگیرد برای دو روز بعد از اول مهر است 
و 
به 
مدرسه
 اطلاع بدهم که در جریان باشند. 
روز ۳۱ شهریور صدام حسین به ایران حمله کرد و فرودگاه‌ها بسته شد و بچه‌ها و خانمم ماندنی شدند و بعد هم تصمیم‌شان این شد که دیگر به ایران برنگردند.»

باز هم عدو سبب خیر شد.
عدو
این بار
استثنائا
نه
توده ای های
بلکه صدام یزید
بود.

ضمنا
عندرز قوام السلطنه
هم
جامه عمل پوشید:
 این مملکت جای زندگی نیست».

۱۲
 علی‌رغم این‌که گفته می‌شود 
کتاب و کتاب‌خوانی
 در
 ایران 
چندان علاقه‌مند ندارد 
 آثار عزت‌الله فولادوند 
همواره با استقبال خوبی روبه‌رو بوده است. 
 
هی حریف حواسپرت،
گفته شده 
که  
کتاب و کتاب‌خوانی
 در
 ایران 
چندان علاقه‌مند ندارد
و
نه
زباله و زباله خوانی.
 
۱۳
عزت الله فولادوند بالغ بر ۵۰ کتاب ترجمه کرده است و کتاب‌هایی از او نیز در دست انتشار است. 
از ترجمه‌های برجسته عزت الله فولادوند می‌توان به این‌ها اشاره کرد:
۱ – اریش فروم، گریز از آزادی، چاپ اول ۱۳۴۸ برنده جایزه ترجمه ممتاز در رشته علوم اجتماعی پیشرفته از سازمان آموزشی و علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) ۱۳۵۰
۲ – هانا آرنت، خشونت، چاپ اول ۱۳۵۹
۳ – هانا آرنت، انقلاب، چاپ اول ۱۳۶۱
۴ – کارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، چهار جلد، ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۹
۵ – اشتفان کورنر، فلسفه کانت، چاپ اول ۱۳۶۷ ، برنده جایزه کتاب سال ۱۳۶۹ جمهوری اسلامی ایران در فلسفه.
۶ – هنری استوارت هیوز، آگاهی و جامعه، چاپ اول ۱۳۶۹ ، برنده جایزه کتاب سال ۱۳۷۰ جمهوری اسلامی ایران در علوم اجتماعی.
۶ – برایان مگی، فلاسفه بزرگ، آشنایی با فلسفه غرب، چاپ اول ۱۳۷۲
۷ – کوئنتین اسکینر، ماکیاولی، چاپ اول ۱۳۷۲
۸ – مارتا نوسباوم، ارسطو، چاپ اول ۱۳۷۴
۹ – کارل یاسپرس، زندگینامه فلسفی من، چاپ اول ۱۳۷۴
۱۰ – خرد در سیاست، مجموعه ۳۷ مقاله فلسفی و سیاسی، گزیده و نوشته و ترجمه عزت الله فولادوند، چاپ اول ۱۳۷۶
۱۱ – راجر سالیوان، اخلاق در فلسفه کانت، چاپ اول ۱۳۸۰
۱۲ – باربارا تاکمن، برج فرازان، چهره جهان پیش از جنگ جهانی اول ۱۸۹۰ – ۱۹۱۴ ، چاپ اول ۱۳۸۰ ، برنده عنوان کتاب ممتاز سال ۱۳۸۰ جمهوری اسلامی ایران.
۱۳ – کارل یاسپرس، نیچه و مسیحیت، چاپ اول ۱۳۸۰
۱۴– فردریش فون هایک، در سنگر آزادی، چاپ اول ۱۳۸۲
پایان
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر