۱۳۹۶ آذر ۱۸, شنبه

سخنی از محمود دولت آبادی زیر ذره بین تحلیل (۵)


 محمود دولت آبادی
(۱۳۱۹)
 
ویرایش و تحلیل
از 
ربابه نون

 
نوشته  ای
 از 
محمود دولت آبادی 
راجع 
به
 احمد شاملو 
 
۱
اندیشیده ام
و
 شاید نیز گفته باشم: 
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 – یا دست کم از آن فاصله بگیرد – 
و 
کار می کند 
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد. 
 
سؤال نا قابل 
از
محمود دولت آبادی
این است
که
مگر
نباتات و جانوران
‍(نیای آدمیان)
زندگی و «کار»
نمی کنند؟
 
کردوکار آدمیان
ادامه تکاملی کردوکارش در عالم نباتی و جانوری است.
 
نباتات و جاوران
نیز
بسان آدمیان
موجودات زنده اند
و
با 
جمادات
مرزبندی می شوند.
 
نباتات و جانوران
هم
«کار» می کنند.
 
نباتات و جانوران
 انگل و علاف نیستند.
 
نباتات و جانوران
هم
بسان آدمیان
مایحتاج حیاتی خود
را
با عرق جبین خویش تولید می کنند.
 
۲
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 – یا دست کم از آن فاصله بگیرد – 
و 
کار می کند 
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد.
 
 
فرق گربه 
با
گربه نره 
این است
که
گربه 
بر خلاف گربه نره تن پرور
شب ها 
شکار می کند.
 
کسی نمی داند.
 
نباتات
کلروفیل می سازند
و
به 
واسطه کلروفیل  برگ ها
نور خورشید 
را
از آن خود می کنند 
 
 
نباتات 
گاز کربنیک هوا
را
جذب می کنند
و
پس از ترکیب آن، با آب و و املاح و غیره،
مواد قندی تولید می کنند.
 
اکسیژنی
که
موجودات زنده دیگر
برای ادامه حیات لازم دارند،
نتیجه کار شبانه روزی نباتات
است.
 
ما
با
دیالک تیک جذب و دفع 
سر و کار داریم.
 
اکسیژن دفع شونده توسط نباتات
چیزی شبیه مدفوع و عرق و ادرار و مو و ناخن آدمیان است.
 
همین دیالک تیک جذب و دفع نباتات
را
جانوران و آدمیان
هم
دارند:
آدمیان
مواد غذایی
را
جذب می کنند
و
تفاله باقی مانده
را
دفع می کنند.
 
۳
 
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 – یا دست کم از آن فاصله بگیرد – 
و 
کار می کند 
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد.
 
کار چیست؟
 
کار
به قول حریفی به نام مارکس،
جذب و دفع آدمیان با طبیعت است:
 
آدمیان
سنگ آهن
را
به عنوان مثال
از
طبیعت
می گیرند.
(جذب)
 
از 
آهن سنگ آهن
داس و تیغ و چاقو و قمه و قداره می سازند
و
سنگ و غیره باقی مانده
را
به
طبیعت
پس می دهند.
(دفع)
 
۴
انسان زندگی می کند تا مرگ را از یاد برد
 – یا دست کم از آن فاصله بگیرد – 
و 
کار می کند 
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد.
 
نه،
زندگی
برای نبات و جانور و آدم،
امری اختیاری و ارادی و سوبژکتیو
است
و
نه
کار.
 
انسان در داربست دیالک تیک جبر و اختیار به سر می برد.
 
اختیار
به
شناخت جبر اطلاق می شود.
 
اختیار (آزادی) آدمیان به اندازه شناخت آنان از جبر است.
 
زندگی و کار
بایدی است.
 
موجود زنده
اگر
کار
نکند،
نمی تواند زنده بماند.
 
حتی
استفاده از نعمات طبیعی
مثلا
ماهی و میوه و ریشه و دانه و غیره
باید
در روند کار و ببرکت کار
صید شود،
چیده شود
کنده شود
گرد آوری شود.
 
کسی
پیدا نمی شود
که
برای معنی بخشیدن به زندگی اش،
کار کند و عرق ریزد و چه بسا جان ببازد.
 
سؤال
این است
که
محمود دولت آبادی،
چگونه به این «نظر» کج و کوله رسیده است؟
 
۵
و 
کار می کند 
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد.
 
در این «نظر» محمود دولت آبادی 
ذراتی از حقیقت هست.
 
او
این ذرات
را
اگر از طریق مطالعه سرسری جملاتی از کلاسیک های مارکسیسم،
 به
کسب نکرده باشد،
از
توده ای ها،
مثلا 
  سیاوش کسرایی،
شنیده است
که
کار
 به زندگی آدمیان معنا می بخشد.
 
قضیه
واقعا
هم
از
همین قرار است:
 
کار 
به حیات آدمیان معنی می بخشد.

اما
چرا و به چه دلیل؟

ادامه دارد.
 

۱ نظر:

  1. ویرایش:

    او
    این ذرات
    را
    اگر از طریق مطالعه سرسری جملاتی از کلاسیک های مارکسیسم،
    کسب نکرده باشد،

    پاسخحذف