نوشته ای
از
محمود دولت آبادی
راجع
به
احمد شاملو
۱
انسان
کار می کند
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد.
معنی تحت اللفظی:
انسان
به
امید معنا بخشیدن به حیات خود،
کار می کند.
همانطور که ذکرش گذشت،
در این «نظر» محمود دولت آبادی
ذراتی از حقیقت هست:
کار
واقعا
هم
به
زندگی آدم ها
معنی می بخشد.
ایراد این کردوکار محمود دولت آبادی
چیست؟
۲
انسان
کار می کند
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد.
برای تمرین خود اندیشی
بهتر است
که
این
دو حکم
(جمله، واقعیت امر)
را
مورد مقایسه قرار دهیم:
الف
کار
به
زندگی آدم ها
معنی می بخشد.
این
جمله
قبل از همه
یک واقعیت امر است.
این واقعیت امر
اما
ضمنا
حقیقت امری
است.
چون
در اثر کار
اندیشه آدمی
مادیت می یابد.
مثال:
اندیشه ذهنی و فکری کوزه گر راجع به کوزه
در اثر کار (کوزه گری)
به صورت کوزه عینی و واقعی (مادی) در می آید.
این
به معنی گذار از ایدئال به رئال (از فکری به واقعی، از مدل فکری کوزه به کوزه مادی)
است.
این
به معنی تجسم است.
تجسم
(جسمیت یابی اندیشه)
مفهوم فلسفی مهمی است.
مسیحیت
هم
همین گذار
از
روحی
به
مادی
را
نمایندگی می کند:
روح الله
(مسیح)
به صورت جسم (عیسی مسیح)
در می آید:
روح
مادیت، آدمیت، عیسویت
کسب می کند.
به همان سان
که
اندیشه کوزه
مادیت، شیئیت، کوزه ئیت (کوزه وارگی)
کسب می کند.
تعریف دیگر کار
از
دید مارکسیستی
همین است:
کار
روند و طریق و ترفندی برای تبدیل اندیشه ای به شیئی است.
به همین دلیل
آب در هاون کوبیدن
کار
محسوب نمی شود.
ب
انسان
کار می کند
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد.
این ادعای محمود دولت آبادی
هم
واقعیت امری
است.
این
ادعا
علیرغم داشتن ذراتی از حقیقت،
اما
حقیقت امری
نیست.
چون
خیلی ها
برای دریافت پشیزی
جان می کنند
تا
نانی به کف آرند و به غفلت بخورند.
چه بسا
اصلا
به
معنا بخشیدن به زندگی خود نمی اندیشند.
چه بسا
در
حسرت استراحت و خواب راحت
به سر می برند،
حسرت کار و معنا
پیشکش.
کار
در
جامعه طبقاتی
مخرب جسم و روح و روان کارگر است.
کار
چه بسا
اصلا
کار به معنی حقیقی کلمه نیست
بلکه
ذلتی است
که
کار
نام گرفته است.
سؤال
این است
که
چرا محمود دولت آبادی به چنین نتیجه کج و معوجی رسیده است؟
چرا
باید
نویسنده ای
چنان از روند و روال کار بی خبر باشد
که
کار
را
سوبژکتیویزه کند؟
یعنی
برای کار
فقط
علت سوبژکتیو
اختراع کند
و
علل اوبژکتیو
را
فراموش،
پرده پوشی
و
ماستمالی
کند؟
۳
انسان
کار می کند
مگر به زندگی خود معنایی ببخشد.
علت این تصور مطلقا باطل محمود دولت آبادی
احتمالا
تحول جایگاه اجتماعی و پایگاه طبقاتی خود او ست:
اگر کسی به طرز زندگی مثلا اعضای خاندان های سلطنتی نظر اندازد،
به
این نتیجه محمود دولت آبادی
هم
می رسد:
این جماعت علاف
برای معنا بخشیدن به حیات بی معنای خود
کار می کنند.
آنهم چه کارهای جهاندگرگونسازی:
مثلا روپوشی می پوشند.
پرده ای بر دیواری نصب می کنند.
سطلی مملو از رنگ بر می دارند
و
بر روی پرده می پاشند.
یعنی
نقاشی می کنند.
نقاشی
هم
کار
است.
کار هنری است.
گاهی
هم
پرده سفیدی
را
بر روی زمین می اندازند.
خودشان لخت می شوند.
در وان مملو از رنگ حمام فرو می روند
بعد
بیرون می آیند
و
بر روی پرده غلت می خورند.
در نتیجه چنین کار کمرشکنی
آثار هنری شق القمری تشکیل می یابند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر