در انتظار گودو
سروده ی نزار قبانی
ترجمه و توضیح از
رضا افضلی
در انتظار آن
قطاريم
با بيرق و گل سرخ
در دست.
بلندگوها
شب ها و روز ها
را مي جوند
راديوي دولتی
ـ با اره ـ
مي برد اعصاب مان را:
«توجه
توجه
شايد قطار،
پنجاه روز تأخير كند
شايد قطار
پنجاه سال تأخير
كند.»
ران های مان
از فرط نشستن
به چرك نشست
افکار مان در کاسه ی سر
به چرك نشست
و گوشت پشت مان
جزئي از ديوار
گشت.
ما را
بيست
هزار بار
زير شيون باد
و بارش باران
آوردند
براي حمل و نقل مان
اتوبوس
كرايه كردند
و جا تعیین
کردند.
چون ميمون
رقص مان
آموختند
و به ساز شان،
رقصیدن مان
و به ميل شان، نواختن مان
به تمرين مان واداشتند
تا چون سگان
شكاري
پشت خم كنيم
براي آينده اي
وحشتناک و راز آمیز
به هنگام
رسيدن قطار.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر