۱۳۹۵ بهمن ۲۸, پنجشنبه

تاملی در تحلیل تخیلی فرج سرکوهی (20)


جنگ چریکی و ادبیات
فرج سرکوهی
منبع
مجله گوهران
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

فروغ فرخزاد
دلم برای باغچه می سوزد
ادامه

مادر
ـ تمام روز ـ
دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی است
و فوت می کند به تمام گل ها
و فوت می کند به تمام ماهی ها
و فوت می کند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد .

·       معنی تحت اللفظی:
·       کسب و کار همه روزه ی مادر، دعا خوانی است.
·       مادر گناهکار مادر زاد است.
·       مادر دعا می خواند و دعای خوانده شده را بر گل ها، بر ماهی ها و بر خویشتن خویش فوت می کند.
·       مادر در انتظار ظهور منجی موعود و نازل شدن رحمت الهی ـ آسمانی به سر می برد.

·       فروغ فیلسوف که در بند قبلی این شعر، طرز تفکر مادر را توضیح داده بود، اکنون از کرد و کار هر روزه اش گزارش می دهد:

مادر تمام زندگی اش
سجاده ای است،
 گسترده
در آستان وحشت دوزخ

مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .

1
مادر
ـ تمام روز ـ
دعا می خواند
مادر گناهکار طبیعی است
و فوت می کند به تمام گل ها
و فوت می کند به تمام ماهی ها
و فوت می کند به خودش
مادر در انتظار ظهور است
و بخششی که نازل خواهد شد .

·       فروغ اکنون در این بند شعر، به توصیف کرد و کار همه روزه مادر می پردازد:

2
مادر
ـ تمام روز ـ
دعا می خواند

·       کسب کار سوبژکت خانه و خانواده (جامعه) در هیئت مادر، علاوه بر نمازخوانی، دعا خوانی است.
·       انگار بلحاظ عملی و نظری، تقسیم کاری بر پایه تعلقات جنسی، میان مادر و پدر صورت گرفته است:

I
عمل و نظر پدر
به مثابه سوبژکت خانه و خانواده (جامعه)  

1
پدر می گوید:
« از من گذشته است
از من گذشته است
من بار خودم را بردم
و کار خودم را کردم »

·       سوبژکت خانه و خانواده در هیئت پدر، بلحاظ عملی هیچکاره است.
·       منفعل است.

2
پدر به مادر می گوید:
« لعنت به هرچی ماهی و هرچه مرغ
وقتی که من بمیرم
دیگر
چه فرق می کند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی است»

·       پدر حتی نسبت به سرنوشت خانه و خانواده که نتیجه کار مادام العمرش بوده، بی اعتنا و بی تفاوت است.
·       پدر از سر تا پا خودستیز است.
·       یعنی به نتیجه مشقت و زحمت مادام العمر خود حتی عشق نمی ورزد.

·       این شرایط روحی و روانی پدر،  دال بر غیرطبیعی بودن او ست.
·       ناتورال (طبیعی) این است که هر کس در آیینه حاصل کار مادی و فکری و هنری خود، مثلا در کودکان خود، در خانه خود، در باغ و مغازه و قصه و شعر و تندیس و تابلوی نقاشی خود، ماهیت انسانی (مولد و خلاق) خود را کشف کند و عمیقا حظ کند.

·       پدر اما حتی از این ناتورالیته تهی است.
·       زباله واره است.
·       بی حس است.
·       پدر ـ پیشاپیش ـ مرده است.
·       پدر مرده ی متحرک است.

·       مرده متحرک بودن سوبژکت سلب سوبژکتیویته گشته، یکی از کشفیات فلسفی ـ سوسیولوژیکی ـ استه تیکی بسیار مهم فروغ است:
·       فروغ این کشف خود را در اشعار انتقادی ـ اجتماعی دیگرش تبیین کرده است:

الف
ما
مثل مرده های هزاران هزار ساله
 به هم می رسیم
و آنگاه خورشید
 بر تباهی اجساد ما
قضاوت خواهد کرد.

ب
حرفی به من بزن
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را
به تو می بخشد
جز درک حس زنده بودن
از تو چه می خواهد؟

حرفی بزن
من در پناه پنجره ام
با آفتاب رابطه دارم

پ
آیا شما
که صورت تان را
در سایه ی نقاب غم انگیز زندگی
مخفی نموده اید،
گاهی به این حقیقت یأس آور اندیشه می کنید
که زنده های امروزی
چیزی به جز تفاله ی یک زنده نیستند؟

3
·       پدر برای بی اعتنائی خود دلیل هم دارد:
·       دلیل پراگماتیستی پدر این است که وضع و حال خانه و خانواده برایش سودی ندارد.

·       چون حضرت عزرائیل علیه السلام،  پشت در ایستاده است و هر دم می تواند وارد خانه شود و پدر را با خود ببرد، پس بود و نبود خانه و حیاط و باغچه و گل و ماهی برایش یکسان است.

·       خودخواهی خرکی، خودمحوربینی الکی همین است که فروغ انقلابی به نقد می کشد.

4
و در اتاقش، از صبح تا غروب،
یا شاهنامه می خواند
یا ناسخ التواریخ

·       سوبژکت خانه و خانواده در هیئت پدر، بلحاظ عملی فقط در اتاق خانه می نشنید و شاهنامه و ناسخ التواریخ می خواند.
·       هنری جز این ندارد.

II
عمل و نظر مادر
به مثابه سوبژکت خانه و خانواده (جامعه)  

1
مادر تمام زندگی اش
سجاده ای است،
 گسترده
در آستان وحشت دوزخ

·       مادر به لحاظ پسیکولوژیکی، بیمار است.
·       مادر در ترس از مرگ و عذاب الهی به سر می برد.

·       مادر برای کسب آرامش و رهایش از وحشت دوزخ، نماز می خواند.
·       پدر به جای نماز، شاهنامه و ناسخ التواریخ می خواند.


·       ما ناسخ التواریخ را نخوانده ایم.
·       پدر از طریق شاهنامه خوانی کسب تهور می کند.
·       پدر ـ در عالم خیال ـ به شیر شرزه ی شجاع ترس ناشناسی مبدل می گردد.
·       تأثیر پسیکولوژیکی شاهنامه (شاید ناسخ التواریخ هم) بر پدر همان تأثیر پسیکولوژیکی نماز بر مادر است.   

2
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .

·       طرز تفکر مادر، طرز «تفکری» سرشته به خرافات است.
·       همانطور که توضحیش گذشت، مادر چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی و اجتماعی را با توسل به دوئالیسم ثواب و گناه، درک می کند و توضیح می دهد.

·       وضع نیک و بد خانه را مادر به دلیل اعمال خوب و بد اعضای خانه و خانواده «توضیح» می دهد.
·       طبیعت را مادر با ماوراء الطبیعه «توضیح» می دهد.

·       مادر جامعه را با ماوراء الجامعه، با قوای ماورای اجتماعی، با قوای الهی ـ خرافی ـ خیالی ـ واهی توضیح می دهد.

·       این طرز «توضیح» چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی، اجتماعی و انسانی توسط قوای واهی، مثلا با توسل به خرافه قضا و قدر و اجنه و ملائکه و چرخ و فلک و غیره در جهنم جماران و جمکران کماکان ادامه دارد.
·       به همین دلیل، سوبژکت جنگ نه طبقه حاکمه عراق و امپریالیسم، بلکه شخص شخیص الله قلمداد می شود.
·       یعنی جنگ زمینی و مادی با توسل به قوای ماورای زمینی و واهی «توضیح» داده می شود.

3

مادر
ـ تمام روز ـ
دعا می خواند

·       نتیجه ی بی ایمانی به سوبژکتیویته انسانی و اجتماعی، به ایمان بر قوای الهی ـ واهی، منجر می شود و چاره ای جز توسل به حبل المتین الهی از طریق  دعا خوانی باقی نمی ماند.
·       مویه و زاری در پیشگاه خدای واهی برای رهایش از وحشت همان خدای خیالی.
·       این هنوز چیزی نیست.

4


مادر گناهکار طبیعی است

·       بدبختی و درد بی درمان جهنم جماران و جمکران این است که سوبژکت خود را پیشاپیش مقصر می داند.
·       مادر خود را گناهکار مادر زاد می داند.

·       فقط باید اندکی نشست و اندیشید تا به منظور فیلسوف ژرف اندیش سرخ جامعه پی برد:
·       سوبژکتی که خود را داوطلبانه عقیم کرده است، یعنی خود را به دست خود سلب سوبژکتیویته کرده است، گام بمراتب بزرگ تری به عقب  برمی دارد و خود را نه هیچکاره، بلکه گناهکاره می داند.

·       این به معنی سقوط بی برگشت از حد هیچکارگی (از حد زباله وارگی) به قهقرای گناهکارگی است.
·       این فرمی از خودستیزی است.

·       زنده باد فروغ، شاعر فیلسوف ژرف اندیش.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر