جنگ چریکی و ادبیات
فرج سرکوهی
منبع
مجله گوهران
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
فروغ
فرخزاد
دلم
برای باغچه می سوزد
ادامه
کسی
نمی خواهد
باور
کند
که باغچه دارد، می میرد
که
قلب باغچه
ـ در
زیر آفتاب ـ
ورم
کرده است
که
ذهن باغچه دارد
ـ
آرام آرام ـ
از
خاطرات سبز، تهی می شود
·
فروغ در این بند آغازین
شعر، باغچه آدمی واره را دیالک تیکی از قلب و ذهن می داند.
·
وقتی از عظمت
نظری (تئوریکی) فروغ سخن می رود، به همین دلایل است.
·
باغچه سمبل هر
چیز در این شعر فروغ باشد، نه لاشه و جسد و جنازه، بلکه ارگانیسم و یا اندامی است.
·
باغچه نه چیزی
مرده و منجمد و بی روح، بلکه اندامی زنده و رشد یابنده و پویا ست.
·
حتما خواننده ای
که در کره مریخ این تحلیل ما را می خواند، خواهد پرسید:
·
چرا و به چه دلیل
ما به این نتیجه می رسیم؟
1
کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود
·
به این دلیل که
فقط اندام و ارگانیسم می تواند حاوی قلب و ذهن باشد.
·
جسد و جنازه و
لاشه، هرگز نمی تواند حاوی قلب و مغز و حتی دست و پا باشد.
·
فریب ظاهر چیزها
را نباید خورد.
·
پیش شرط ارگانیت (عضویت)
قلب و مغز و دست و پا، ارگانیسمیت (اندامیت) جسم است.
·
میان عضو و اندام،
میان ارگان و ارگانیسم، رابطه دیالک تیکی عضو و اندام، ارگان و ارگانیسم، جزء و کل
برقرار است.
·
مرگ به معنی
پایان قطعی پیوند دیالک تیکی میان جزء و کل، عضو و اندام، ارگان و ارگانیسم است.
·
پیش شرط حیات هر
چیز، ساختار دیالک تیکی آن چیز است.
·
به همین دلیل، باغچه در این شعر فروغ، اندام و ارگانیسمی است و نه لاشه و جسد و جنازه ای.
·
فرق، تفاوت و
تضاد فروغ با گله شعرای بی شعور همین جا ست.
·
فروغ شاعری از سر
تا پا، رئالیست و راسیونالیست است.
·
فروغ ادامه دهنده
سنت رئالیستی ـ راسیونالیستی سعدی در پله تکاملی قرن بیستم است.
2
کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود
·
فروغ به دلیل انسان
واره تصور و تصویر کردن باغچه است که آن را دارنده قلب و ذهن می داند.
·
برای درک رئالیستی
و راسیونالیستی منظور فروغ باید به این سؤال اندیشید که فونکسیون قلب و ذهن چیست؟
3
کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود
·
فونکسیون قلب در
هر اندام، تغذیه تک تک سلول های اندام است:
·
فونکسیون قلب، پمپاژ
خونسرشار از مواد حیاتی به سلول های اندام است.
·
قلب اندام را بلحاظ
مادی تغذیه می کند.
·
اگر قلب از کار
افتد، تغذیه مادی سلول های اندام مختل می شود و اندام به گورستان سلول ها ـ به مثابه
آجرهای اولیه عمارت اندام ـ مبدل می شود.
·
از دید فروغ، قلب
باغچه ـ در زیر آفتاب ـ ورم کرده است.
·
درست به همین
دلیل، شاعر شعورمند، آژیر بیدارباش و هشدار می کشد.
·
تورم قلب به
اختلال در تغذیه اندام باغچه منجر خواهد شد و باغچه خواهد مرد.
·
باغچه به برهوت
بدل خواهد شد.
4
کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود
·
فونکسیون ذهن در
این شعر فروغ، ذخیره، حفظ، تداعی و توسعه خاطرات سبز است.
·
ذخیره، حفظ، تداعی
و توسعه خاطرات سبز به معنی قرار دادن مدل های رشد در اختیار باغچه آدمی واره است.
·
خالی شدن ذهن
باغچه آدمی واره از خاطرات سبز به معنی خالی ماندن دست باغچه از مدل های فکری و از
کار افتادن رشد باغچه و مرگ خواه و ناخواه آن است.
·
به معنی استحاله
باغچه به برهوت است.
5
·
فروغ فیلسوفشاعر
است.
·
فیلسوفهنرمند است.
·
به همین دلیل مفاهیم فروغ مفاهیم استه تیکی ـ فلسفی اند.
·
به همین دلیل، پیش
شرط فهم فلسفه و میراث هنری فروغ، آشنائی با مفاهیم فلسفی است.
·
به همین دلیل، بدون
تسلط بر خرد کل اندیش (فلسفه) درک فلسفه فروغ محال خواهد بود.
6
کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود
·
می توان گفت که
فروغ دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور، وجود اجتماعی و شعور اجتماعی) را به شکل دیالک
تیک قلب و مغز بسط و تعمیم می دهد و از اختلال عمیق در این دیالک تیک حیاتی ـ
مماتی هشدار می دهد.
·
شعرای کلاسیک
همین دیالک تیک ماده و روح را به شکل دیالک تیک جسم و جان، کالبد و روح و روان بسط
و تعمیم داده اند.
· (فردوسی،
سعدی، مولانا)
7
کسی نمی خواهد
باور کند
که باغچه دارد، می میرد
که قلب باغچه
ـ در زیر آفتاب ـ
ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد
ـ آرام آرام ـ
از خاطرات سبز، تهی می شود
·
اگر باغچه در این
شعر فروغ، سمبل نه انسان منفرد، بلکه جامعه باشد، می توان گفت که فروغ، دیالک تیک اوبژکتیو
و سوبژکتیو را به شکل دیالک تیک قلب و ذهن باغچه بسط و تعمیم می دهد.
·
این بدان معنی
است که جامعه هم بلحاظ اوبژکتیو (عینی) و هم بلحاظ سوبژکتیو (ذهنی) در معرض خطر
قرار دارد.
·
اکنون حتما مشتری
جفنگیات ما در کره مریخ، خواهد پرسید:
·
منظور از شرایط و
عوامل اوبژکتیو و سوبژکتیو باغچه (جامعه) چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر