جنگ چریکی و ادبیات
فرج سرکوهی
منبع
مجله گوهران
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
فروغ
فرخزاد
دلم
برای باغچه می سوزد
ادامه
پدر
به مادر می گوید:
« لعنت به هرچی ماهی و هرچه مرغ
وقتی
که من بمیرم
دیگر
چه
فرق می کند که باغچه
باشد
یا
باغچه نباشد
برای
من حقوق تقاعد کافی است»
حقوق
تقاعد
یعنی
حقوق بازنشستگی
·
فروغ در این بند
شعر، به توصیف وضع حیاط خانه و موضع اجتماعی پدر ادامه می دهد:
پدر
می گوید:
« از من گذشته است
از
من گذشته است
من
بار خودم را بردم
و
کار خودم را کردم »
و
در اتاقش، از صبح تا غروب،
یا
شاهنامه می خواند
یا
ناسخ التواریخ
·
فروغ در این بن
دشعر نیز دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک پدر و حیاط خانه بسط و
تعمیم می دهد:
·
پدر ـ به مثابه
سوبژکت ـ وظایف اصلی خود را حتی المقدور انجام داده است.
·
مایحتاج خانواده
اش را تأمین کرده است.
·
اکنون به آخر خط
رسیده است و دیگر توان کار ندارد.
1
پدر به مادر می گوید:
« لعنت به هرچی ماهی و هرچه مرغ
وقتی که من بمیرم
دیگر
چه فرق می کند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی است»
·
پدر پیر و
زمینگیر نسبت به وضع حیاط خانه و اجزای آن بی اعتنا ست.
·
پدر نسبت به بود
و نبود باغچه و گل و حوض و ماهی بی اعتنا ست.
·
بی اعتنائی نتیجه
منطقی ناتوانی است:
·
وقتی کسی توان
انجام کاری را نداشته باشد، طبیعتا به همین موضع فکری می رسد.
·
این موضع فکری ضمنا
آگاهانه اتخاذ نمی شود، بلکه واکنش روحی، روانی و غریزی ـ طبیعی آدم ها و حتی
حیوانات است.
·
این ضمنا بهترین
کاری است که از دست پیر شکسته و فرسوده و فرتوت برمی آید.
·
اگر جز این کند و
یا به کاری جز این مجبور شود، کارش نهایتا به خودستیزی و خرابکاری خواهد انجامید.
2
پدر به مادر می گوید:
« لعنت به هرچی ماهی و هرچه مرغ
وقتی که من بمیرم
دیگر
چه فرق می کند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی است»
·
فروغ هم بی شک
انتظاری از نسل قبلی ندارد.
·
هدف فروغ توضیح
وضع حیاط خانه و موضع سوبژکت خانه و خانواده (جامعه) است.
·
پدر یکی از فرم
های بسط و تعمیم مقوله فلسفی سوبژکت است.
·
یکی از دلایل مرگ
عنقریب باغچه، خستگی، شکستگی و از پا افتادگی نسل قبلی است.
3
مادر
تمام زندگی اش
سجاده
ای است،
گسترده
در
آستان وحشت دوزخ
·
مادر یکی دیگر از
فرم های بسط و تعمیم مقوله فلسفی سوبژکت است.
·
مادر نیز به نسل
قبلی تعلق دارد:
·
مادر صدای گام های
هراس انگیز عزرائیل را می شنود و از وحشت مرگ و عذاب دوزخ بر خود می لرزد.
·
فروغ در این بند
شعر، از سطح توسعه فکری نسل قبلی پرده بر می دارد.
·
نسل قبلی در قرن
بیستم، چنان می زید و می اندیشد که نسل های قبلی در قرون وسطی زیسته اند و
اندیشیده اند:
·
شاهنامه و ناسخ
التواریخ و نماز می خواند.
·
خود این طرز تفکر
ـ در تحلیل نهائی ـ نتیجه طرز زیست است.
·
نتیجه وضع رقت
انگیز حیاط خانه (جامعه) است.
·
وجود اجتماعی ـ
در تحلیل نهائی ـ تعیین کننده شعور اجتماعی است و شعور اجتماعی به نوبه خود مؤثر در
وجود اجتماعی است.
4
مادر
همیشه در ته هر چیزی
دنبال
جای پای معصیتی می
گردد
و
فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده
کرده است
.
·
معنی تحت اللفظی:
·
مادر ـ همیشه ـ
ریشه ی هر چیزی را در معصیتی می پندارد و وضع رقت بار باغچه را نتیجه بی ایمانی
گیاهی می انگارد.
·
این طرز نگرش
مادر به مثابه سوبژکت خانه و خانواده به چه معنی است؟
5
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .
·
این طرز نگرش
مادر به معنی توضیح جامعه با توسل به قوای ماورای اجتماعی است:
·
نیک و بد زندگی
را مادر در پرتو قوای ماورای زندگی، قوای ماورای طبیعی، قوای ماورای اجتماعی، قوای
ماورای انسانی درک می کند و توضیح می دهد.
·
مادر ریشه هر چیز
نیک و بد را در دوئالیسم ثواب و گناه درک می کند و توضیح می دهد:
·
اگر باغچه در حال
احتضار است، از دید مادر به دلیل ارتکاب گناهی توسط گیاهی است.
·
باغچه به سزای
عمل بد یکی از عناصر متشکله اش می رسد.
·
این به چه معنی
است؟
6
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است .
·
این بدان معنی
است که مادر به نقش و فونکسیون سوبژکتیو خود و امثال بیشمار خود واقف نیست.
·
این بلحاظ فلسفی،
به معنی بی خبری سوبژکت از سوبژکتیویته خویشتن خویش است.
·
این به زبان
گرامری، به معنی غفلت فاعل از فاعلیت خویشتن خویش است.
·
این بدان معنی
است که انسان به لیاقت انسانی خویش واقف نیست.
·
این به معنی از
خود بیگانگی است.
·
می توان گفت که
فروغ در این بند شعر، مفهوم فلسفی مهم از خودبیگانگی را به طرز هنری ـ استه تیکی (پوئه
تیکی) تبیین کرده است.
·
مراجعه کنید به
بیگانگی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
7
مادر همیشه در ته هر چیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است ..
·
از این دوئالیسم ثواب
و گناه، رئالیسم فروغ زبانه می کشد:
·
طرز تفکر غالب در
جامعه فئودالی ایران و حتی هم اکنون در جامعه کاپیتالیستی ایران، بر همین دوئالیسم
استوار بوده و است.
·
تلاش خستگی
ناپذیر در جهت توضیح چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی با توسل به قوای
ماورای طبیعی، ماورای اجتماعی، ماورای انسانی.
·
به همین دلیل است
که روح الله خمینی، جنگ ایران و عراق را نه پدیده ای دنیوی، بلکه پدیده ای ماورای دنیوی
استنباط می کند.
·
به همین دلیل آن را
نعمت الهی می پندارد.
·
امام امت بدبخت، جنگی
را نعمت الهی می پندارد که بر سر هیچ و پوچ میان دو همسایه بدبخت، 8 سال به طول انجامیده
و 65 هزار ایرانی و 20 هزار عراقی را رهسپار گور کرده است.
·
این یعنی وارونه اندیشی
مضاعف:
الف
وارونه بینی اول
·
پدیده ای آسمانی ـ
الهی جا زدن جنگ زمینی ـ انسانی
ب
وارونه بینی دوم
·
نعمت آسمانی ـ الهی
جا زدن ذلت زمینی ـ انسانی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر