ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
من
با
سیبی
از
بهشتی بی عشق
آزاد
ات (تو را آزاد) کرده ام
اما
تو
با
سنگی
همخوابه
مارهایم (مرا همخوابه مارها) می کنی
مگو
که می خواهی
آدم
ام (مرا آدم) کنی
·
این شعر آذر اصفهانی حاوی ظرافت
های تئوریکی (نظری) ـ متدیکی (اسلوبی) ـ هنری ـ استه تیکی مستوری است که بدون تأمل
عرقریز نمی توان به کشف شان نایل آمد:
1
من
با
سیبی
از
بهشتی بی عشق
آزاد
ات (تو را آزاد) کرده ام
·
حوا در این شعر، به مثابه منجی و
آدم به مثابه ناجی تصور و تصویر می شود.
·
این به چه معنی است؟
2
من
با
سیبی
از
بهشتی بی عشق
آزاد
ات (تو را آزاد) کرده ام
·
این بدان معنی است که شاعر، دیالک
تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک منجی و ناجی، به شکل دیالک تیک حوا و آدم
بسط و تعمیم می دهد.
·
این به چه معنی است؟
3
من
با
سیبی
از
بهشتی بی عشق
آزاد
ات (تو را آزاد) کرده ام
·
این به معنی سوبژکتیویزه کردن زن و
اوبژکتیویزه کردن مرد است.
·
منظور از سوبژکتیویته و
اوبژکتیویته چیست؟
·
بعضی از الاغ های با «سواد» دیار
عه «هورا» و عا «شورا»، سوبژکتیویته را کورکورانه به ذهنیت و اوبژکتیویته را به
عینیت ترجمه و عملا مثله و معیوب و مخدوش می سازند.
·
مفاهیم فلسفی را اما نباید تحت اللفظی معنی کرد.
·
چون در هر مفهوم فلسفی، دریایی از ایده
و اندیشه گنجانده شده است.
الف
سوبژکتیویته
·
یکی از معانی «سوبژکتیویته» می تواند ذهنیت باشد.
·
ولی فقط یکی از معانی بیشمار آن.
·
نه کمتر و نه بیشتر.
ب
اوبژکتیویته
·
به همان سان هم یکی از
معانی «اوبژکتیویته» می تواند عینیت باشد.
·
ولی فقط یکی از معانی بیشمار آن.
·
نه کمتر و نه بیشتر.
4
من
با
سیبی
از
بهشتی بی عشق
آزاد
ات (تو را آزاد) کرده ام
·
حوا به مثابه نماینده تئولوژیکی ـ
میتولوژیکی زن، در این بند شعر آذر، کسب سوبژکتیویته می کند.
·
با کسب سوبژکتیویته توسط حوا،
عمارت ایده ئولوژیکی تئولوژی (شریعت و فقه و جماران و جمکران و واتیکان) به لرزه
در می آید.
·
آذر اصفهانی از «انقلابی» که در
این شعر برپا کرده، به احتمال قوی خودش خبر ندارد.
5
·
سوبژکتیویته یکی از کشفیات بسیار
مهم کارل مارکس بوده است.
·
تفاوت و تضاد اساسی ماتریالیسم
دیالک تیکی ـ تاریخی با ماتریالیسم متافیزیکی و مکانیکی و علم الاشیائی در همین
مقوله سوبژکتیویته است:
·
مارکس اثبات می کند که میان چیزها،
پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی با چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای
اجتماعی تفاوت چشمگیری وجود دارد.
·
مارکس این تفاوت چشمگیر را در
مقوله سوبژکتیویته تبیین می دارد:
الف
·
چیزها، پدیده ها، سیستم ها و
روندهای طبیعی بی سوبژکت اند.
·
بود و نبود سوبژکت (انسان، گروه
های انسانی، طبقات اجتماعی، طبقه حاکمه، نهادهای متنوع، توده و غیره) فرق تعیین
کننده ای در وقوع آنها ندارد.
·
زلزله، توفان، آتشفشان، باد و برف
و باران بنا بر قوانین و قانونمندی های عینی هستی صورت می گیرند و میلیاردها سال
قبل از پیدایش انسان هم صورت گرفته اند.
ب
·
چیزها، پدیده ها، سیستم ها و
روندهای اجتماعی (تحولات ریز و درشت در عرصه های متنوع جامعه بشری) اما سوبژکت مند
هستند.
·
«اگر نکنند، نمی شوند.»
·
بدون سوبژکت در جامعه بشری آب از
با تکان نمی خورد.
·
بدون سوبژکت اصلا جامعه ای تشکیل
نمی شود.
·
بدون سوبژکت، قوانین و قانونمندی
های عینی هستی اصلا کشف و درک نمی شوند تا اهرمی برای تغییر و تحول واقعیت عینی
گردند.
·
مارکس این حقایق امور را در مفهوم
سوبژکتیویته تجرید می کند.
·
یادش به یاد باد.
6
من
با
سیبی
از
بهشتی بی عشق
آزاد
ات (تو را آزاد) کرده ام
·
آذر اصفهانی، در این بند شعر، حوا
را، زن را، به عنوان سوبژکت نمودار می سازد.
·
این یکی دیگر از خدمات آذر در این
شعر به مسئله زنان است.
·
خدماتی از این دست را در روزگاری
که بخشی از زنان حتی به زن ستیزی آشکار و نهان برخاسته اند، نباید دستکم گرفت.
·
قدر دانی از زحمات و خدمات همنوع،
نشانه بارز خردگرائی و حقیقتگرائی و
نتیجتا، نشانه بی چون و چرای توده گرائی است.
·
قدر دانی از زحمات و خدمات همنوع،
یکی از سجایای ستایش انگیز توده مولد و زحمتکش است.
·
معیار عینی تمیز طبقه حاکمه از
توده هم همین است.
7
من
با
سیبی
از
بهشتی بی عشق
آزاد
ات (تو را آزاد) کرده ام
·
آذر اصفهانی در این بند شعر، خرافه
دیر آشنای فئودالی را، مثلا خرافه ی «زن اگر وزیر باشد، عاقبت به زیر باشد» را نه
تنها نفی می کند، بلکه وارونه می سازد و به «نر، اگر وزیر باشد، عاقبت به زیر باشد»
مبدل می سازد.
·
آذر دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت را
به شکل دیالک تیک منجی و ناجی، به شکل دیالک تیک حوا و آدم بسط و تعمیم می دهد:
·
حوا به مثابه سوبژکت (منجی، رهائی
بخش) تجلی می کند و آدم به مثابه اوبژکت (ناجی، نجات داده شده توسط حوا، از قید و
بند بندگی و ابستگی.)
·
حوا در این شعر، فاعلیت کسب می کند
و آدم مفعولیت.
·
فاعل در دستور زبان فارسی، همان
سوبژکت در دستور زبان فرنگی است و مفعول در دستور زبان فارسی، همان اوبژکت در
دستور زبان فرنگی است.
8
من
با
سیبی
از
بهشتی بی عشق
آزاد
ات (تو را آزاد) کرده ام
·
آدم به مثابه نماینده ی تئولوژیکی
و میتولوژیکی کلاسیک مردان، در این شعر آذر، اوبژکتیویزه می شود، اوبژکت واره می
شود.
·
چیز واره می شود.
·
در بهترین حالت، برده واره می شود
و برای رهایش از قید و بند بندگی و وابستگی، ذلت و نکبت زندگی، محتاج حمایت حوا می
گردد.
9
·
البته این موضعگیری نظری آذر، به
همان اندازه معیوب است که موضعگیری نظری اجامر فئودالی و فوندامنتالیستی معیوب
است.
·
هر دو موضعگیری آنتی هومانیستی و نتیجتا،
آنتی فمینیستی اند.
·
چون نمی توان از فمینیسم، بدون
حمایت از هومانیسم حمایت کرد.
·
چرا و به چه دلیل؟
10
·
به این دلیل که زنان، پرولتاریای
مضاعف اند و از پرولتاریا نمی توان بدون حمایت از هومانیسم، حمایت کرد.
·
درست به همین دلیل، واژه های «خلق»،
«همبود»، «سوسیالیسم»، «کمونیسم» در آثار و اشعار و افکار نمایندگان فاشیسم (امپریالیسم)
و فوندامنتالیسم، پوسته های بی هسته، پوست های بی مغز، فرم های بی محتوا، ظروف بی
مظروف و یاوه واره می مانند.
11
·
تفاوت و تضاد بینشی فمینیسم امپریالیستی
و آنتی فمینیسم فئودالی ـ فوندامنتالیستی در سنگین تر کردن کفه ترازوی دیالک تیک
زن و مرد، به نفع این کفه و یا آن کفه است.
·
خصلت آنتی فمینیستی ماهوی این شعر «فمینیستی»
آذر، همین جا ست.
·
آذر عملا ـ یعنی چه بداند و چه
نداند ـ فمینیسم بورژوائی را نمایندگی می کند.
·
فمینیسم بورژوائی می تواند توده
زنان زحمتکش را به دنبال نخود سیاه بفرستد و مواضع ماهیتا آنتی فمینیستی طبقه
حاکمه را تحکیم کند.
12
·
یکی از مهره های مهم فمینیسم
بورژوائی (امپریالیستی) سیمون دو بوار بوده است.
·
فمینیسم امپریالیستی، فمینیسمی
آنتی فمینیستی است.
·
بظاهر فمینیستی است.
·
یعنی در حرف و در شعار و هارت و
پورت، طرفدار زنان است.
·
ولی ماهیتا و در عمل، بدترین مخالف
و خصم رهایش زنان است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر