جمعبندی از
مسعود بهبودی
این شعر
ـ بی کمترین تردید ـ
بهترین، علمی ترین و بی عیب ترین شعر احسان طبری است.
یادش به یاد باد
بشر
احسان طبری
گفتمش:
«منكر آنى كه بشر
فتح ها كرده به رزم ِ با شر؟
منكرى آنكه بشر پيش رود
سوى اوجى به ره خويش رود؟
نيست تاريخ چو تكرار قديم
ما به «نو» بسته و دلبسته شديم
و اين سمندى است كه خودپو نشود
تا به مهميز، نرانى، ندود
مزدك ما سخنى نيكو گفت:
«نور با رزم، به نصرت شد جفت»
تا تلاش من و تدبير تو نيست
ديو ادبار به نخجير تو نيست
روح ما حاصل پيرامُن ما ست
تا كهن هست به جا، نقص بجا ست
ور محيط دگرى زاده شود
روح ها روشن و آزاده شود
همه جا بهره ی ما درد و عزاست
فطرت برده بدين درد رضا ست
چون تو با اينهمه آسيب، خوشى؟
بار اين رزم نخواهى بكشى.
بنده خام نداند بندى (برده، وابسته) است
ميوه ی بى هدفى، خرسندى است
ليك انسان كه جسور است و عنود
دمى از رزم نخواهد آسود
شهر مقصود اگر دور بود
ور طريقش همه ناسور بود
قدمى هم به رهش مغتنم است
ننگ برآنكه به زندان «دَم» است!
ننگ بر آنكه در اين جنگل شر
گرگ گرديده چو گرگان دگر
من نه، پندارپرستم، نى گيج
حق شود چيره، ولى با تدريج
گفت زرتشت كه در شام بلند
چون خروسان ـ به نوا ـ بانگ كنند
چشم آنان كه فرابين باشد
ناظر روز نوآئين باشد
بهل (بگذار)، اين شيوه كوته نگرى
در نوا شو، چو خروس سحرى»
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
1
دوستی، به دلیلی
نه دوستی،
بلکه رابطه مصلحتی سستی است.
2
دوستی برای فصلی
نه دوستی
بلکه آشنائی و همدمی و همنشینی کشکی است
3
دوستی مادام العمر
اوتوپی است
4
دوستی
بر اساس وجوه مشترک معینی و منافع مشترک معینی
میان دو و یا چند نفر تشکیل می شود
و پس از پیدیاش اختلاف منافع
قطع می شود و حتی به دشمنی استحاله می یابد.
5
دوست
در هر صورت
کیمیا ست.
6
«عاشق» شدن
آسان است.
دوستیابی دشوار
رفاقت بمراتب دشوار تر
متلک
مفهوم سوسیولوژیکی ـ پسیکولوژیکی
(جامعه شناسی ـ روانشناسی) تأمل انگیزی است
که دیالک تیکی از مثبت و منفی، سازنده و مخرب است:
1
متلک یکی از فرم های دیر آشنای انتقاد اجتماعی است.
2
متلک یکی از فرم های همنوع آزاری است.
3
متلک گوئی نران به زنان
(و یا زنان به نران)
از سوئی نشانه زن آزاری و حتی زن ستیزی
(نر آزاری و نر ستیزی) است.
چون به معنی اسباب عیش تلقی کردن زنان (و نران) است
4
متلک گوئی
از سوی دیگر
فرمی از برقراری رابطه با زنان
در جوامع مذهبی و سنتی است.
5
متلک گوئی
فرمی از سنجش نظر زنان
نسبت به خویش از طرف نران است.
6
متلک گوئی به جنس مخالف
چه زن و چه نر
چه بسا پدیده ای خودپو، غریزی و ژنه تیکی است
یعنی دست خود زن و یا نر نیست.
قوای درونی فرد را از خود بی خود می کنند و
به نشان دادن واکنش جانورانه برمی انگیزند.
شناخت همیشه دیالک تیکی است:
1
دیالک تیک غیرشناسی و خودشناسی
غیر شامل کاینات، جمادات، نباتات، جانوران، جامعه و انسان می شود.
2
روند تشکیل تفکر ـ تکلم
روندی مبتنی بر غیرشناسی و خود شناسی است.
3
سوبژکت شناخت
هم در روند شناخت و هم در آئینه این و آن
به خودشناسی می رسد.
آره.
کوسه ی محروم از مغز در کاسه سر،
با پول مردم باید
از
زر زرین
زیارتگاه و مقبره و گنبد و مسجد و محراب و حوزه عرعریه
تولید کرد،
نه دانشمند.
نه فن آور.
نه صنعتگر
حق با شما ست.
از چند نظر:
1
طنز تاریخ همین است که سدهای سدید را
به دست سدسازان سنتی
تخریب و تار و مار می سازد.
2
در جوامع امپریالیستی
نازک اندیشان طبقه حاکمه
ترفندی سرهم بندی کرده اند:
الف
احزاب اپوزیسیون و شخصیت های مردمی را
خرکی سرکوب نمی کنند تا نیرو گیرند،
بلکه به فساد شان می کشند
تا متنفر از خلق گردند و متمایل به اجامر باشند.
ب
شاید به همین دلیل
حسین علیزاده
از دریافت جایزه اجامر امتناع ورزید
و غلامرضا تختی
حاضر نشد برای تیغ ژیلت تبلیغ کند.
همنوعان آدمی
ـ چه خیرخواه و چه بدخواه ـ
حکم آئینه را دارند
و برداشت آنها از آدم برابر با هیچ نیست
اگرچه خودشناسی و انتقاد از خود
خیلی مهم است.
انسان ها به اندازه شناخت قوانین و قانونمندی های عینی هستی
آزاد اند.
1
به همین دلیل
خر نمی تواند آزاد (مختار) باشد، چه رسد به خودمختار.
با پوزش از خر
خادم و همکار و همراه دیرین بشریت
2
پیش شرط شناخت قانونمندی های هستی اما
واقعگرائی (رئالیسم) و خردگرائی (راسیونالیسم) است.
به قول حکیم سرخی از خطه طوس:
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
3
جنسیت بی معنا نیست.
4
جنسیت اما معیار تمیز خیر از شر نیست.
5
انسان موجودی نوعی است.
6
درست به همین دلیل
انسان ها همه با هم برابرند.
7
طبقه بندی بشریت به عالی و پست
خرافه ای نیچه ئیستی ـ فاشیستی و فوندامنتالیستی است.
معیار فاشیسم نژاد است و معیار فوندامنتالیسم امت (دین)
8
انسان ها علیرغم تفاوت های ملی، قومی، مذهبی، «نژادی» کذائی، جنسیت و میزان سواد و ثروت و مقام و مکنت
برابرند.
خواهر ـ برادر اند.
فلاکت از توده بهتران
توده ناشناسی آنها ست.
1
داوری راجع به توده سهل و آسان است.
2
هر ننه قمری تف به روی توده می اندازد تا شق القمر کند
و جایزه باران شود.
3
غافلند اما اجامر از اینکه
بدون مشقات لحظه به لحظه توده
لحظه ای حتی نمی توانند دوام آورند.
4
پیش شرط توده شناسی
توده ای ارگانیک بودن است.
سگ توده بودن است.
5
زنده باد توده
خدای بی نام بی اعتنا به نام
مولد بی همه چیز همه چیز.
بود.
نرفته بود.
کرم شبتاب است
تابش هور مانع رؤیت نور می شود.
مغز که خورجین نیست تا پر و یا خالی باشد.
1
مغز عضو اندام است
2
ارگان ارگانیسم است
3
ارگان اندیشیدن است
4
بسان قلب که ارگان پمپاژ خون است
5
بسان پا که ارگان رفتن و در رفتن از کنام اجامر است
آره.
حق با شما ست.
1
طبقه حاکمه
واژه های خلق
را
و
حتی
واژه ی «خلق»
را
گروگان گرفته است.
2
این هنوز چیزی نیست.
3
طبقه حاکمه
واژه های خلق
را از محتوا تهی کرده
و با مفاهیم دلبخواه خود و مفید به خود
پر کرده است.
3
بدین طریق از 2000 سال به این ور
فاجعه آغاز گشته است.
4
خلق با مفاهیم دشمن
با مفاهیم طبقه حاکمه انگل
«می اندیشد.»
5
اکنون
وقت آن رسیده است که
واژه های گروگان گرفته شده آزاد شوند
یعنی بازپس گرفته شوند.
6
از زباله طبقه حاکمه انگل تهی شوند
و با مفاهیم اصیل خویش پر شوند.
7
یعنی از نو تعریف شوند.
8
یعنی باز تعریف رئالیستی ـ راسیونالیستی
(واقع گرایی ـ خردگرائی)
شوند.
9
خلق
یعنی توده های مولد و زحمتکش هر جامعه
10
خلق
یعنی خدای خاک
11
خلق
یعنی مولد «بی همه چیز» همه چیز
مراجعه کنید به خلق در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر