ویرایش
و تحلیل از
ربابه
نون
محمد زهری
به
چشمم چیستی؟
انبوه رازی
انبوه رازی
دو
دست درد سوز دلنوازی
به
گوش بیدلان، نجوای سازی
·
همانطور که ذکرش گذشت، محمد زهری
در این بند شعر، دیالک تیک درد و دل را به شکل دیالک تیک دردسوزی و دلنوازی بسط و
تعمیم می دهد.
·
او احتمالا این دیالک تیک را از مفهوم
دیر آشنای «درد دل» و یا «درد دل کردن» با همنوع استخراج کرده است.
·
درد دل کردن با همنوع به معنی به
اشتراک گذاشتن درد درون با او ست.
·
به معنی تقسیم درد با همنوع است.
·
نتیجه این درد دل، تخلیه پسیکولوژیکی
و نیل به آرامش روحی و روانی است.
·
امروزه، این تخلیه پسیکولوژیکی را
در مطب روانپزشکان انجام می دهند.
·
روانپزشک اما نمی توان جای معشوق
را بگیرد.
·
به همین دلیل، تخلیه روانی، مکانیکی
و سطحی می ماند.
·
در نتیجه، روانپریش از شر دلارهای
خود خلاص می شود و روانپزشک ثروتمندتر می گردد.
1
دو
دست درد سوز دلنوازی
·
عاشق نیازمند، بدین طریق درد دل
خود را با معشوق در میان می گذارد و او با به خدمت گرفتن دو دست خویش، عاشق دلپریش
پریشان را نوازش می کند و از فشار روانی آزاد می سازد.
·
معشوق بدین طریق، دل عاشق را از
درد تخلیه می کند و به روح و روان او آرامش می بخشد.
2
دو
دست درد سوز دلنوازی
·
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی همین دیالک
تیک دردسوزی و دلنوازی، دیالک تیک راز و نیاز است:
·
در دیالک تیک راز و نیاز، جای
معشوق زمینی را خدای آسمانی و یا واسطه های الهی (انبیاء و ائمه و اولیاء و قدیسین)
می گیرند.
·
اعضای جامعه در روند راز و نیاز با
قوای آسمانی ـ انتزاعی نیز
تخلیه پسیکولوژیکی می شوند و به آرامش روحی و روانی می رسند.
3
دو
دست درد سوز دلنوازی
·
این تخلیه پسیکولوژیکی بویژه برای
واحد های سرکوب دولتی، خصوصی و مافیائی (مامورین چماق به دست، سرکوبگران تظاهرات
خیابانی، تجمعات صنفی و سندیکائی و دانشجوئی، شکنجه گران، آدمکشان، جوخه های تیرباران،
مامورین اعدام، سربازان، درجه داران، افسران ارتش و غیره) مفید می افتد.
·
به همین دلیل کلیشان در ارتش های امپریالیستی
استخدام می شوند و همان فونکسیون روانپزشکان را به عهده می گیرند.
·
تسلیحات تداوی (دوا و درمان کردن) اینها، تئولوژیکی اند:
·
«عبادت کن، پسرم.»
·
«دعا و ندبه و زاری کن، دخترم.»
·
اینجا نیز همان دیالک تیک راز و نیاز
(به اشتراک گذاشتن راز و طلب رفع نیاز) در بین است:
·
شکنجه گری که عذاب وجدان دارد، با
خدا ویا با واسطه های الهی، درد دل خود را تقسیم می کند و از خدا حمایت روحی و
روانی می طلبد.
4
به
گوش بیدلان، نجوای سازی
·
معشوق برای دلباختگان، فونکسیون نجوای
ساز را بازی می کند.
·
اینجا هم از فونکسیون تداوی پسیکولوژیکی
معشوق سخن می رود:
·
با استفاده از موسیفی نیز می توان
به تداوی روانی روانپریشان پرداخت.
·
به روایتی، شیخ بهائی از این ترفند
برای معالجه بیماران روانی استفاده می کرد.
·
طنز قضیه اینجا ست که موسیقی در
دین مبین اسلام، حرام است.
·
آلات موسیقی در ترمینولوژی اسلامی،
آلات لهو و لعب محسوب می شوند و نه آلات تداوی روانی.
·
شاید یکی دیگر از دلایل روانپریشی
تمامکشوری همین برخورد دین مبین اسلام به موسیقی باشد.
5
به
گوش بیدلان، نجوای سازی
·
معشوق ـ در هر صورت ـ اینجا نیز فونکسیون
مسکن دارد.
·
عاشق روانپریش را تسکین و آرامش می
بخشد.
6
به
چشمم چیستی؟
آغوش
سیمی
طواف
روزگاران قدیمی
به
شبگیر از ره صحرا رسیده
تن
از بوی گل آلوده نسیمی
·
فونکسیون های دیگر معشوق در این
بند شعر تبیین می یابند:
الف
آغوش
سیمی
·
معشوق به مثابه آغوش زیبای بازی برای
عرق ریختن و گریستن و از فشار و عذاب روحی و روانی ـ برای مدت کوتاهی ـ نجات
یافتن.
·
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی این آغوش سیمین،
گفتگوی دور از اغیار با کشیش در کلیسا ست.
·
دلیل توسعه شگفت انگیز کلیسای
کاتولیک در ایتالیا شاید هم همین باشد:
·
در کشور مافیا زده، بیشتر از هر
جای دیگر به «آغوش سیمی» ـ مذهبی جهت تخلیه روانی نیاز هست.
·
این روند و روال را هم در فیلم های
ایتالیا و هم در رمان های نویسندگان این کشور، مثلا در «نان و شراب» ایگناتسیو
سیلونه می توان مطالعه کرد.
ب
طواف
روزگاران قدیمی
·
عاشق در آغوش معشوق خاطرات ایام
خوش بر باد رفته و از یاد رفته را مرور می کند.
·
این کرد و کار نیز فرمی از تداوی
روحی و روانی است:
·
سوبژکت دردمند لشکری از خاطرات خوش
قدیم را از اعماق روح و روان فرامی خواند تا سپاه غم و درد حال حاضر را درهم بکوبد
و متواری سازد.
·
عاشق در آغوش معشوق، به طواف کعبه
زیبای روزگاران قدیم می پردازد.
ت
به
شبگیر از ره صحرا رسیده
تن
از بوی گل آلوده نسیمی
·
معشوق در این جمله شاعر، به نسیم معطر
آرامش بخشی تشبیه می شود که سحرگاهان از صحرا آمده است.
·
یعنی عاری از آلودگی ها ست.
·
یعنی تر و تمیز و شاد و شنگول و شاداب
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر