ربابه نون
رضوان مظاهری
می شود شام فراق تو به فردا برسد
آنچه در دست دعا بود، به بالا برسد ؟!
چشم در چشم، چنان غرق تماشای تو ام
که محال است ته قصه به حاشا برسد
آنچه از مستی و انگور سرودند، نشد
پلک وا کن که غزل باز به معنا برسد
آخر عشق، «یکی ماند و یکی رفت» شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
هر چه چنگ است، به تسخیر دلت خواهم زد
اگر آن لحظه ی ناچار تقلا برسد
«هفت در بسته و تاریخ»، دروغی است بزرگ
مرد می خواهد، اگر پای تمنا برسد
دل این رود که خشکید، از این شهر، نرو
که مبادا ترکی از تو به دریا برسد !
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• این اولین شعری است که ما از رضوان مظاهری می خوانیم و در صدد تحلیل حتی المقدور آن بر آمده ایم.
• حتما حریفی که هنوز ذره ای مغز در کاسه سر دارد، خواهد پرسید:
• «این شعر رضوان چه ربطی به شعر آذر دارد که توأمان مورد تحلیل قرار می گیرند؟»
• دلیل این امر در سؤالی است که میم از حریف خندان بی خبر از خدا و خرما کرده است:
آذر اصفهانی شعری راجع به گناه نیای انسانی (حوا و آدم) دارد.
او ضمنا همین شعر رضوان را شر کرده است.
چرا؟
وجوه تشابه و تفاوت ایندو شعر
به نظرتان چیست؟
البته
ـ قبل از همه ـ
به لحاظ محتوا و نه فقط به لحاظ فرم.
فرم برای ما پوسته و محتوا، هسته است.
فرم در دیالک تیک فرم و محتوا
تعیین کننده نیست.
اگرچه برابر با هیچ و پوچ نیست.
1
می شود شام فراق تو به فردا برسد
آنچه در دست دعا بود، به بالا برسد ؟!
• معنی تحت اللفظی:
• آیا امکان آن وجود دارد که دعای ما به گوش خدا برسد و مستجاب شود و شام جدائی از تو سحر شود؟
• در این بیت شعر رضوان، عاشق متکلم الوحده است.
• مخاطب، لال است و مستمع محض.
• شاعر زن است.
• این شعر بیانگر ضمنی ایده ئولوژی بخشی از زنان روشنفکر جامعه و وضع پسیکولوژیکی آنها ست.
• در این بیت آغازین شعر رضوان، نسل قدیم و نسل جدید به طرز عجیب و غریبی به هم رسیده اند:
2
می شود شام فراق تو به فردا برسد
آنچه در دست دعا بود، به بالا برسد ؟!
• مفاهیم «دعا»، «بالا» و «شام فراق»، در بهترین حالت، مفاهیم قرون وسطائی اند.
• نامعاصرند.
• به عصر فئودالیسم تعلق دارند.
3
می شود شام فراق تو به فردا برسد
آنچه در دست دعا بود، به بالا برسد ؟!
• در این شعر رضوان اما نسل «جدید» حضور بی چون و چرا دارد:
• نسل «جدیدی» که با مفاهیم عهد عتیق می اندیشد.
• با مفاهیم توخالی فراق و دعا و بالا و غیره «می اندیشد.»
• نسل «جدیدی» که در بهترین حالت، بهتر از نسل های عهد عتیق، نمی اندیشد.
• نمی تواند هم بیندیشد.
• یکی از دلایل سخن زیر میم شاید همین باشد:
در این شعر رضوان،
ذلت زنان ایران
انعکاس می یابد.
ذلت مادی
و
ذلت معنوی
که نتیجه ی نهائی ذلت مادی است.
• اینکه زنان روشنفکر جامعه با مفاهیم قرون وسطی می اندیشند، حاکی از ذلت فکری تأسف انگیز و تأثر انگیز آنها ست.
• فروغ فرخزاد این کرد و کار را سال ها قبل نقد کرده است:
• از دید فروغ تیز اندیش، این مفاهیم در حال حاضر اصلا معنا ندارند.
• مفهوم فراق دیگر بی محتوا ست.
• چون هر عاشقی با معشوق خود و با هر ننه قمری می تواند، هر لحظه که اراده کند، تجدید دیدار کند و درد دل کند.
• عکس او را ببیند.
• و حتی شق القمرهای غیرقابل تصور دیگر با او و این و آن کند.
• عصر کاروان و قافله و لیلی و مجنون وفراق و حرمان و غیره گذشته است.
5
• حتی بقایای اعجوبه های عهد عتیق از قبور عمیق، ماشین های ضد گلوله می رانند.
• کدام اعجوبه عهد عتیق از قبور عمیق ـ چه با عمامه و چه بی عمامه ـ به دعا و بالا باور دارد؟
•
• عصر «عنگلاب» های اسلامی فرا رسیده است.
• اعجوبه ها با ماشین های آخرین سیستم به مسجد «می روند»، در راه فیلم های پورنو از عنترنت تماشا می کنند و باطری خالی کله خود را با مواد منفجره ی عنگلابی شارژ می کنند.
• مغز دیری است که با هزاران ترفند و توطئه، ذوب شده و از کدوی کله به لیفه شلوار فردو آمده است.
• مگر «پایین» به اجامر امان می دهد که به «بالا» باور کنند.
• حتی در منابر مجهز به بلندگو و وصل در عنترنت فقط و فقط از «پایین» سخن در میان است.
• روزی نیست که از عیاشی های آخوند های مسیحی و مسلمان خبری در رسانه ها نباشد.
• خانه خالی است و خوانی به وسعت زمین بی صاحب گسترده است.
• «بخور، بنوش و بپاش
• ببر، بریز و خوش باش.»
• سرلوحه زندگی و شعار روز اجامر طبقه حاکمه در حکومت و اپوزیسیون است.
6
می شود شام فراق تو به فردا برسد
آنچه در دست دعا بود، به بالا برسد ؟!
• در این بیت شعر، از طرز تفکر خرافی شاعر نیز پرده برمی افتد:
• شاعر خیال می کند که برای ختم شام جدایی و طلوع صبح وصل، به امداد غیبی نیاز دارد.
• این نشانه ی نهایت عقب ماندگی است:
• شاعر به سوبژکتیویته انسانی بی باور است.
• به همین دلیل به مشیت واهی الهی دل بسته است.
• این اگر نشانه بارز عقب ماندگی فکری نیست، چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر