۱۳۹۵ فروردین ۱۳, جمعه

شازده کوچولو تکخال امپریالیسم (15)

 
تحلیلی از
ربابه نون
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود

• همانطور که ذکر شد، همین ترفند ایده ئولوژیکی سنت اگزوپری در آثار و اشعار سعدی و حافظ و عراقی و غیره به صورت تئوری قلابی عشق اشاعه داده می شود:

1
 
الهه
بهار غلامحسینی
معروف به الهه (۱۳۱۳ - ۱۳۸۶)
گل های رنگارنگ ٣٣٧

همه شب در آستانت، شده کار من گدائی
به خدا که این گدائی، ندهم به پادشاهی
 
• معنی تحت اللفظی:
• کسب و کار هر شبه من شده گدائی دم در خانه تو.
• به خدا سوگند که من این گدائی را با سلطنت عوض نمی کنم.

• این بیت شعر که هزاران بار ضمن شنیدن ترانه الهه شنیده می شود، بلحاظ محتوای معنوی، کمترین تفاوتی با این موضع سنت فکری اگزوپری ندارد:

ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت

• برای راوی و یا شاعر این بیت هم معشوق کذائی، در عالم بی همتا ست.
• راوی و یا شاعر، گدائی دم در معشوق کذائی را، با سلطنت عوض نمی کند.
• اینجا در تئوری قلابی عشق، معشوق انتزاعی و نامشخص، ایدئالیزه می شود.
• به عرش اعلی برده می شود.

• در ادبیات فئودالی قرون وسطی می توان صدها هزار بیت با این محتوا پیدا کرد.
• در این جور ابیات، دیالک تیک عاشق و معشوق به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز بسط و تعمیم می یابد.
• معشوق همه چیز و همه کاره جا زده می شود و عاشق برابر با هیچ و پوچ.

2
همه شب در آستانت، شده کار من گدائی
به خدا که این گدائی، ندهم به پادشاهی

• تا اینجا میان علامه امپریالیسم و شعرای قرون وسطی کمترین تفاوت بینشی وجود ندارد.
• نماینده بورژوازی واپسین (امپریالیسم) به درجه شعرای فئودالی قرون وسطی سقوط کرده است.
• سنت اگزوپری و یا روباه بلحاظ بینشی و ایده ئولوژیکی فرقی با اجامر قرون وسطی ندارد.
• یعنی به بورژوازی مترقی آغازین در هیئت غول هایی از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و هولباخ و غیره کمترین شباهتی ندارد.
• تنها تفاوت فی مابین در نکته زیر است:

3
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود

• به دشواری می توان بیتی از اشعار شعرای قرون وسطی پیدا کرد که در آن بیت شعر، عاشق برای معشوق متقابلا بی همتا باشد.
• در اشعار قرون وسطی رابطه عاشق و معشوق نه دو طرفه، نه دیالک تیکی، بلکه یکطرفه است.
• رابطه نیست، وابستگی است.
• معشوق همه چیز و همه کاره و بی نیاز و خودمختار است و عاشق وابسته و نیازمند و بی همه چیز و زباله.
• اگر در اشعار عاشقانه سعدی و حافظ دقت شود، معشوق به جلاد خونریز و بی رحم شباهت دارد و عاشق به موجود رو دار بی شخصیت و گدا صفت.

4
 
عراقی
دیوان اشعار
غزلیات

ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم، که هست اینها گل خیر آشنایی
 
• معنی تحت اللفظی:
• در شب جدائی از غمت خون می گریم.
• چاره دیگری ندارم.
• چون قطرات خونین اشک، گل خیر آشنائی ام با تو هستند.

• برای عراقی هم معشوق کذائی در دنیا بی همتا ست.
• ولی عکس این قضیه صادق نیست.
• یعنی معشوق اهل گریستن در شب جدائی نیست.
• برای اینکه معشوق به قدر کافی عاشق دارد تا بتواند در طرفة العینی جای عراقی را پرکند.

5
همه شب نهاده‌ام سر ـ چو سگان ـ بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی

• معنی تحت اللفظی:
• من هر شب، مثل سگ ها، سر بر آستان خانه ات نهاده ام.
• تا رقیب به بهانه گدائی به در خانه ات نیاید.

• این تأیید نظر ما ست.
• عاشق است که نیازمند و وابسته است و نه معشوق.

6
مژه‌ ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی

• معنی تحت اللفظی:
• چشم ها و مژه های یار، مرا به یاد چریدن آهوی ختائی در گندمزار می اندازد.

• این همان مفهوم «بی همتائی یار» است که سنت اگزوپری نمایندگی می کند.

7
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی

• معنی تحت اللفظی:
• اگر بپرسی:
• «چرا در گلستان چشم من همیشه باز است»، خواهم گفت:
• «به امید دیدن تو ست.»

• در این بیت شعر نیز از وابستگی عاشق به معشوق و از نیازمندی یکطرفه سخن می رود.

8
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ ام ز گل ها همه بوی بی ‌وفایی

• معنی تحت اللفظی:
• میلی به دیدن گلبرگ ندارم.
• به همین دلیل به گلشن نمی روم.
• ضمنا شنیده ام که گل ها بی وفا هستند.

• شاعر در این بیت، دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دیالک تیک بلبل و گل و ضمن به شکل دیالک تیک باوفا و بی وفا بسط و تعمیم می دهد.
• رابطه عاشق و معشوق در این بیت نیز نه رابطه دو فرد برابرحقوق، بلکه رابطه واره (وابستگی) گدا و توانگر است.
• رابطه نیازمند و بی نیاز است.

9
به کدام مذهب است این، به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟

• معنی تحت اللفظی:
• این رسم در کدام مذهب و در میان کدام ملت رواج دارد که عاشقی را معشوقی بکشد به این دلیل چرا عاشق او ست؟

• در این بیت رابطه عاشق و معشوق به رابطه قربانی و جلاد شباهت پیدا می کند.
• دلیل این تصور، دیالک تیک نیاز و ناز است.
• عاشق نیازمند است و معشوق نازمند.
• نازمندی معشوق نشانه بی نیازی او ست.
• رابطه عاشق و معشوق در اشعار قرون وسطی رابطه بنده و ارباب است.
• رابطه کنیز و کدبانو ست.
• رابطه گدا و توانگر است.
• نه رابطه دو فرد برابرحقوق.

10
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی، که درون خانه آیی؟

• معنی تحت اللفظی:
• به طواف کعبه رفتم ولی به درون خانه راه ندادند.
• چون در برون خانه کار خیری انجام نداده بودم.

• عراقی در این بیت، دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دوئالیسم زایر و زیارتگاه بسط و تعمیم می دهد.
• زیارتگاه ناز می کند و زایر ابراز نیاز.

11
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم، همه زاهد ریایی

• معنی تحت اللفظی:
• در قمارخانه همه حاضر به باخت همه چیز خود بودند.
• اما در صومعه زهاد همه از دم مزور و ریاکار بودند.

• عراقی در این بیت، خانقاه را قمارخانه می نامد تا عرفا را پاکباز قلمداد کند.
• در مقایسه با خانقاه، صومعه را محل ریا می داند.

• عراقی در مفهوم پاکبازی، وابستگی عاشق به معشوق را بطرز افراطی رادیکالیزه می کند و عرفا را پاکباز مطلق جا می زند.
• عاشق در این بینش هیچ تر از هیچ تصور می شود.
• عاشق موجود بی همه چیزی تصور می شود که همه چیزش را باخته است و یا حاضر به باخت همه چیز خویش است.
 
• قماربازان کلاسیک حتی همسر خود را به قمار می زنند.

12
در دیر می ‌زدم من، که یکی ز در در آمد
که درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی

• معنی تحت اللفظی:
• در عبادتگاه مسیحیان را زدم و یکی بیرون آمد و گفت:
• عراقی تو یگانه ای و از مائی، پس بفرما به درون دیر.

• عراقی کعبه را با دیر مقایسه می کند.
• به درون خانه کعبه راهش نداده اند.
• چون واجد شرایط لازم نبوده است.
• اما برعکس کعبه، در دیر به رویش باز بوده است.
• دلیل دعوت او به درون خانه، خاصیت (خاص بودن) عراقی است.
 
• اما منظور از خاصیت چیست؟
• چرا و به چه دلیل عراقی جزو خاص ها ست؟

13
در دیر می ‌زدم من، که یکی ز در در آمد
که درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی

• خاص همان یگانه، نخبه، ممتاز، برگزیده است.
خاص ضد دیالک تیکی عام است.
 
• عراقی هم بسان دیگر خردستیزان، بسان نمایندگان فاشیسم و فوندامنتالیسم و چریکیسم و غیره، دیالک تیک خاص و عام را وارونه می سازد.
• چون نقش تعیین کننده را از آن خاص جا می زند.
• در حالیکه در دیالک تیک منفرد (خاص) و عام نقش تعیین کننده از آن عام است.
• ما به نطفه های تئوری فاشیستی نخبگان در عرفان قرون وسطی برمی خوریم.

14
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود

• تئوری برابری اهلی شونده و اهلی کننده اما در فلسفه پانته ئیستی عرفان قابل توضیح و توجیه ایراسیونالیستی است:
• در پانته ئیسم همه چیز از ذره تا کاینات یکسان اند.
میان خر و خرما و خلق و خدا فرقی نیست.
• اصل وحدت وجود.
 
• در ایراسیونالیسم عرفان، دیالک تیک، محلی از اعراب ندارد.
• تضادی میان چیزها وجود ندارد.
• همه چیز در وحدت مطلق با یکدیگر قرار دارند.

• با منطق ایراسیونالیستی عرفان می توان میان اهلی شونده و اهلی کننده، میان عابد و معبود، میان نوکر و ارباب، میان کنیز و کدبانو علامت تساوی گذاشت و اعلام کرد که نوکر برای ارباب و ارباب برای نوکر یگانه در دنیا ست.
 
• جائی که عقل مطرود باشد، همه چیز امکان پذیر و مجاز است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر