پروفسور
هوبرت هورستمن
برگردان شین
میم شین
·
سوبژکت در تئوری شناخت
مارکسیستی، عبارت است از انسان اجتماعی فعال که
توانائی شناخت و فونکسیون شناخت را دارد و ببرکت پراتیک اجتماعی، آماجمندانه بر محیط زیست خود تأثیر می
گذارد، تا آن را بطور مادی و فکری از آن خود سازد.
1
·
ارسطو واژه «سوبژکت» (واژه لاتینی به معنی مغلوب) را هم به
معنی حامل سرسخت خصوصیات عینی بکار می برد و هم به معنی سوبژکت منطقی
·
مراجعه کنید به جوهر، مفهوم سوبژکت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
2
·
فلسفه اسکولاستیک، سوبژکت را به معنی شیئ رئال و مستقل از شعور
می داند.
·
توماس فون اکوین معنی سوبژکت را وارونه می کند و راه را برای
پیدایش مفهوم «سوبژکت» به معنی «شناسنده» هموار می سازد.
·
(توماس فون اکوین، «مجموعه فقهیات»، 87، 4)
3
·
اما بعدها بنا بر پاسخی که به مسئله
اساسی فلسفه داده می شود، تعریف کاملا دیگری از
سوبژکت ارائه داده می شود.
4
·
سوبژکت ـ در فلسفه ایدئالیستی ـ اغلب به معنی چیز روحی
محض تعریف می شود:
الف
جورج برکلی (1685 ـ 1753)
اسقف، تئولوگ، امپیریست و فیلسوف ایرلندی ـ انگلیسی
مؤسس ایدئالیسم ذهنی
·
برکلی آن را به معنی «شعور» بکار می برد.
ب
·
هون آن را به معنی مجموعه ای از مضامین (محتوی های) شعور بکار می برد.
ت
ارنست ماخ (1838 ـ 1916)
فیزیکدان، فیلسوف و تئوریسین علمی اطریشی
·
ماخ آن را به معنی مجموعه بغرنجی از احساس ها بکار می برد و
می گوید:
·
«سوبژکت از احساس ها تشکیل می شود، که البته بعدا نسبت به احساس ها
واکنش نشان می دهد.»
·
(ماخ، «تحلیل احساسات»، 1903، ص 21)
4
·
فیشته سوبژکت را به معنی «من»
فعال مطلقا آزاد تعریف می کند، که موجد (پدید آورنده) «واقعیت عینی» است.
5
·
شوپنهاور سوبژکت را به معنی «حامل جهان» به معنی «شرط فراگیر،
شرط همیشه از پیش تعیین شده ی همه پدیده ها و همه اوبژکت ها.» تعریف می کند.
·
(شوپنهاور، «جهان به مثابه اراده و تصور»، 1،
پاراگراف 2)
6
·
درفلسفه هگل سوبژکت
بمثابه خودآگاهی انسان نمودار می گردد، که خود را
بنا بر تعین (خواست) «ایده مطلق» خودشناسی طلب به واسطه ی کردوکار فعال از طریق از
آن خود کردن عملی و نظری جهان پدید می آورد، جهانی که «ایده تجسم یافته» است.
7
·
ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی ـ برخلاف کلیه جریانات ایدئالیستی ـ انسان رئال
مجهز به لیاقت شناخت را بمثابه سوبژکت شناسنده در
نظر می گیرد.
8
·
البته ماتریالیسم ماقبل مارکسیستی هنوز انسان را به
مثابه موجود اجتماعی، فعال و بلحاظ تاریخی، مشخص که در پراتیک
اجتماعی قادر به از آن خود کردن مادی و فکری جهان باشد، در نظر نمی
گیرد.
9
·
انسان در قاموس ماتریالیسم
ماقبل مارکسیستی، به مثابه فردی ایزوله شده و عمدتا منفعل و تماشاچی جلوه گر
می شود، که واقعیت عینی برای او «تنها در فرم اوبژکت و
یا در فرم مشاهده وجود دارد، ولی نه به مثابه کردوکار محسوس و انسانی، نه
به مثابه پراتیک و بطور سوبژکتیو»
·
(مارکس، «تزهای مربوط به فویرباخ»، تز اول)
10
·
مارکس در چالش با فلسفه هگل و ماتریالیسم منفعل فویرباخ، هم درک کیفیتا جدیدی از انسان به مثابه سوبژکت شناسنده ارائه می دهد و هم درک کیفیتا نوینی
در باره اوبژکت
شناخت.
11
·
سوبژکت فقط می تواند انسان
اجتماعی و بلحاظ تاریخی مشخص باشد.
·
زیرا لیاقت های معرفتی مشخص انسان ها خواص اجتماعی اند و
به تبادل نظر با انسان های دیگر وابسته اند، که بواسطه درجه معینی از توسعه نیروهای مولده و گنجینه علمی تماماجتماعی
موجود در هر جامعه تعیین می شوند.
12
·
سوبژکت در پراتیک بر جهان
مادی تأثیر می گذارد و آن را از طریق عینیت بخشیدن
و شیئیت بخشیدن به سوبژکتیویته، قوا و استعدادهای
خود در این جهان به جهان انسانی مبدل می
سازد.
13
·
جهان مادی مستقل از شعور، به اندازه ای که
سوبژکت آن را با کردوکارعملی و نظری خود از آن خود می کند، به همان اندازه هم به اوبژکت مبدل می شود.
14
·
هدف سوبژکت از کردوکار عملی ـ در وهله اول ـ تغییر مادی اوبژکت ها بر طبق
اهداف خویش است.
15
·
هدف سوبژکت از کردوکار نظری ـ در وهله اول
ـ نفوذ در ذات اوبژکت ها، کشف قانونمندی های اوبژکت ها، بازتولید فکری اوبژکت ها (مفهوم سازی) و ساختن مدل درونی (روحی) از اوبژکت های
برونی (مادی) است.
16
·
سوبژکت شناخت، در جامعه منقسم به طبقات متخاصم،
اسیر محدودیت های معرفتی معین است که از وجود مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و از
تضاد منافع آشتی ناپذیر طبقاتی سرچشمه می گیرند.
17
·
در سوسیالیسم با از میان برداشتن این محدودیت ها، با از
بین بردن اختلافات آموزشی، با ساختمان سیستم آموزشی واحد، با برنامه ریزی و تشویق
آگاهانه علم و غیره، شرایط عینی لازم برای
شکوفائی و رشد همه جانبه استعدادهای معرفتی انسان اجتماعی فراهم می آید.
·
مراجعه کنید به سوبژکتیو، اصل قابل
شناسائی بودن جهان در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر