میرزا علی معجز
(1252 ـ 1313)
(1873 ـ 1934)
رسول پیگیر هومانیسم، رنسانس و روشنگری
ویرایش، ترجمه و تحلیل از
میمحا نجار
برفی
انبار ایلمیش ـ گوگلرده ـ چون خلاقیمیز
یرده
ده اعیانیمیز، انباردار اولسون گرک
حق
ئوزی عالیمدی، صنعتکار یوخ ایرانده
استکان
و نعلبکی، گویدن نثار اولسون گرک
·
معنی تحت اللفظی:
·
چون خدای مان در آسمان ها، برف
انبار کرده است، اعیان مان هم باید در زمین، انباردار گردند.
·
خدا خودش می داند که در ایران، از
صنعتگر اثری نیست.
·
استکان و نعلبکی به همین دلیل، حتما
از آسمان نازل خواهد شد.
1
برفی
انبار ایلمیش ـ گوگلرده ـ چون خلاقیمیز
یرده
ده اعیانیمیز، انباردار اولسون گرک
·
معجز در این بیت، با تیر انتقادی
طنز آمیز واحدی دو نشان می زند:
الف
·
او از سوئی، خرافه تئولوژیکی
معروفی را به چالش طنز آمیز می کشد.
·
این خرافه حاکی از آن است که خدا
برف و باران را در آسمان انبار کرده است و وقتی اراده کند، به ملائکه دستور می دهد
که دانه های برف و باران را بر دوش کشند و به جای مقرر شده از قبل حمل کنند.
·
این هنوز تمامی این خرافه
تئولوژیکی که روحانیت شیعی در آن زمان تبلیغ می کرد، نیست.
·
روی هر دانه باران و برف، نام و
آدرس یکی از بندگان خدا نقش بسته است و این دانه باران و برف قرار است که آب لازم
برای رویش گیاه گندم باشد که رزق و روزی بنده مربوطه است.
ب
·
معجز از سوی دیگر، بورژوازی تجاری کثیف
را تحت عنوان اعیان به تیغ تیز انتقاد می سپارد که به احتکار مایحتاج عمومی می
پردازند تا قیمت آنها را چند برابر سازند.
2
برفی
انبار ایلمیش ـ گوگلرده ـ چون خلاقیمیز
یرده
ده اعیانیمیز، انباردار اولسون گرک
·
می توان گفت که معجز در این بیت
انتقاد ایده ئولوژیکی را با انتقاد اجتماعی ـ طبقاتی پیوند می زند.
·
به عبارت دیگر، در آن واحد هم طبقه
حاکمه را افشا می کند و می کوبد و هم ایده ئولوژی طبقه حاکمه را مورد تمسخر قرار
می دهد و دست به روشنگری علمی و انقلابی می زند.
·
عظمت روشنگر بی نظیر دیار آتش ها
از همین رادیکالیته او در انتقاد آشکار می گردد.
·
اگر معجز را با طنز پردازان معاصر
مورد مقایسه قرار دهیم، متوجه می شویم که جامعه ما در زمینه طنز نیز جلو نرفته است.
·
طنز پردازان ترقی خواه معاصر از
افراشته تا تنکابنی، حتی به گرد معجز نمی رسند، چه رسد به طنز پردازان بورژوائی از
قبیل هادی خرسندی و هالو و غیره.
·
روزی که خلق زمام قدرت را به دست
گیرد، یاد و نام و آثار و افکار روشنگر بی همتای دیار آتش ها بی شک احیا خواهد شد.
3
حق
ئوزی عالیمدی، صنعتکار یوخ ایرانده
استکان
و نعلبکی، گویدن نثار اولسون گرک
·
معجز در این بیت شعر، از عقب ماندگی علمی، فنی و صنعتی
جامعه انتقاد می کند.
·
نیشتر انتقادی ـ اجتماعی این بیت
شعر، به زهر مهلک طنز آب داده شده است:
·
اگر صنعت رشد نکند، کار باید به
جائی رسد که استکان و نعلبکی و دیگر مایحتاج عمومی بسان برف و باران از آسمان نازل
شوند.
·
معجز بدین طریق، امید حمایت از
آسمان را، امید حمایت از قوای ماورای اجتماعی را به نقد می کشد.
·
امید واهی ئی را که طبقه حاکمه
فئودالی ـ روحانی شب و روز اشاعه می دهد.
4
مصلحت
بیلسیدی خالق، خلق ائدردی ماشینی
خلق
ائدیب ائشکلری، ملت سوار اولسون گرک
یا
گرک تزویر ائدم، یا باش و جانیمدان گچم
عمری
باشه وئرمگه، شام و ناهار اولسون گرک
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر خدا مصلحت می دانست، اوتومبیل
خلق می کرد.
·
ولی مصلحت در این دیده که خر خلق
کند تا خلایق سوارش شوند.
·
یا باید تزویر کنم و یا از سر و
جان بگذرم.
·
برای اینکه بدون شام و ناهار نمی
توان زنده ماند.
5
مصلحت
بیلسیدی خالق، خلق ائدردی ماشینی
خلق
ائدیب ائشکلری، ملت سوار اولسون گرک
·
این بیت شعر حاوی طنز مستور دو
لایه ای است که درکش دقت درخور می طلبد.
·
معجز در این بیت شعر، بینش روحانیت
خرافه گرا و خرافه گستر را به نقد می کشد که مظهر ارتجاع محض است:
الف
مصلحت
بیلسیدی خالق، خلق ائدردی ماشینی
خلق
ائدیب ائشکلری، ملت سوار اولسون گرک
·
در قاموس روحانیت همه چیز مخلوق
خدا ست و ضمنا بود و نبود هر چیز بسته به مشیت الهی است.
·
بدین طریق تفاوت موجودات طبیعی با
محصولات اجتماعی، تفاوت اوتومبیل با الاغ پرده پوشی می شود و با اتکا بر جزم «مشیت
الهی» پیشرفت جامعه متوقف می گردد.
·
معجز به همین دلیل، خرافه های
روحانیت مرتجع را مو به مو تکرار می کند و مورد انتقاد طنز آمیز قرار می دهد.
·
دلیل نبود اوتومبیل به مثابه سمبل
پیشرفت علمی، فنی و صنعتی، مشیت الهی است.
·
خدا مصلحت در آن دیده که ملت ایران
به جای اوتومبیل سواری، خر سواری کنند.
ب
یا
گرک تزویر ائدم، یا باش و جانیمدان گچم
عمری
باشه وئرمگه، شام و ناهار اولسون گرک
·
معجز در این بیت شعر، بسان متفکر
مارکسیست ـ لنینیستی دست به ریشه می برد و از علل اقتصادی تزویر و ریا در جامعه
پرده برمی دارد:
·
دلیل تزویر و ریا در جهنم جامعه
فئودالی، قبل از همه، اقتصادی است.
·
مردم در قاموس شاعر روشنگری، بر سر
دو راهی زیر قرار می گیرند:
·
یا باید ریا کنند و زنده بمانند و
یا باید از سر و جان بگذرند.
·
بنا بر حکم غریزه حفظ نفس، مردم
مجبور به تزویر و ریا می شوند.
·
این بینش ماتریالیستی ـ تاریخی بی
چون و چرای معجز اعتبار علمی و تجربی بی چون و چرا دارد و ستایش انگیز است.
·
امروزه حتی مدعیان رهبری احزاب
سیاسی در این زمینه به گرد معجز نمی رسند.
·
تمامی سخنان حضرات در فیس آباد و
غیره دال بر درک ایدئالیستی حضرات از تاریخ است.
·
همه بدون استثناء، همه کاسه ـ کوزه
ها را بر سر مذهب خراب می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر