تو برای من هنوز پسربچه ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
• روباه، برای بازی کردن با شازده کوچولوی دلگیر و دردمند، شرط و شروط تعیین می کند:
• به زبان احمد شاملو، برای او تعیین تکلیف می کند:
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
• این راه حل روباه اما به چه معنی است؟
1
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
• این اولا بدان معنی است که احتیاج فاقد محتوای عینی است.
• عینی به معنی فلسفی اش.
• برای روشن شدن مسئله، مثالی بزنیم:
الف
• وقتی کسی گرسنه و یا تشنه باشد، به نان و آب نیاز خواهد داشت.
• این نیاز او، نیازی اوبژکتیو و یا عینی است و نه نیازی سوبژکتیو.
• این وابسته بدان نیست که او بخواهد و یا نخواهد، بداند و یا نداند.
ب
• وقتی کسی به هر دلیلی دردمند و دلگرفته و غمگین است، بطور عینی ـ یعنی بی آنکه خودش بخواهد و یا نخواهد، بداند و یا نداند ـ به کسی نیاز دارد که با او درد دل کند.
• یعنی روان تحت فشار خود را تخلیه کند.
• به عبارت دیگر درد خود را با او به اشتراک بگذارد.
• او را در تحمل درد خویش شریک سازد.
2
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
• در این جمله علامه امپریالیسم اما عینیت نیاز و احتیاج انکار می شود.
• اگر دقت درخور کنیم، به زعم سنت اگزوپری و یا روباه، هیچکس در دار دنیا به دیگری نیازی ندارد.
• جامعه و جهان در قاموس او بهشت بی نیازان است.
• سر و کله نیاز به زعم شیاد امپریالیسم وقتی پیدا می شود که کسی دیگری را اهلی سازد و یا توسط کسی اهلی شود.
• این اما به چه معنی است؟
3
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
• این بدان معنی است که احتیاج پدیده ای مطلقا سوبژکتیو است.
• پیش شرط نیازمندی به زعم روباه، اهلی کردن و اهلی شدن است.
• اهلیت است.
• وابستگی است.
• ترفند ایده ئولوژیکی پنهان در این جفنگ اما از چه قرار است؟
4
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
• ترفند ایده ئولوژیکی این جفنگ، ایدئالیزه کردن احتیاج و نیاز است.
• به عرش اعلی بردن احتیاج و نیاز است.
• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
5
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
• دلیل ما در ساختار منطقی خود این جفنگ است:
• روباه، از سوئی دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک اهلیت و احتیاج بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک وسیله و آماج را به شکل دیالک تیک اهلی کردن و احتیاج:
• اهلی کردن در آن واحد هم علتی است که معلولی به نام احتیاج و نیازمندی به دنبال می آورد و هم وسیله ای است که با آن می توان به اماجی به نام احتیاج و نیازمندی رسید.
• این اما به چه معنی است؟
6
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
• این به معنی ارتقای احتیاج به درجه و مقام آماج است.
• همانطور که ذکرش گذشت، این به معنی ایدئالیزه کردن احتیاج و نیاز است.
• این به معنی تبدیل احتیاج و نیاز به آرزو و ایدئال و آرمان است.
• این به چه معنی است؟
7
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
• احتیاج و نیاز اصولا و اساسا برای برطرف کردن است.
• برای از بین بردن است.
• به همین دلیل اصطلاحات رفع نیاز، رفع حاجت، ارضای نیاز تشکیل شده اند و نه اصطلاحات امپریالیستی از قبیل آرزوی نیاز، آرمان احتیاج، تولید نیاز، تشکیل احتیاج.
• این بدان معنی است که احتیاج و نیاز چیزی است که باید نفی شود و نه تأیید.
• سلب شود و نه اثبات.
• این بدان معنی است که احتیاج چیز منفی و منفوری است و نه چیز مثبت و مطلوبی.
• روباه اما در این جمله، احتیاج را ایدئالیزه می کند.
• به چیز مثبت و مطلوبی استحاله می بخشد.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
• اتفاقا ضرب المثل معروفی در زبان فارسی رایج است که با شیر و روباه به مثابه مظاهر بلند طبعی و پستی در رابطه قرار داده شده است:
آنچه شیران را کند، روبه مزاج
احتیاج است، احتیاج است، احتیاج
• معنی تحت اللفظی:
• احتیاج و نیاز سبب می شود که شیر بلند طبع و شخصیت مند تا درجه روباه پست و بی شخصیت تنزل یابد.
• اکنون معلوم می شود که استنباط توده مولد و زحمتکش از احتیاج و نیاز با استنباط طبقه حاکمه امپریالیستی از آن از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
• اکنون ضمنا معلوم می شود که سنت اگزو پری با ایدئالیزه کردن احتیاج، قصد تخریب خانه شخصیت خواننده خردسال را دارد.
• علامه امپریالیسم در صدد تخریب شیر وارگی خواننده و تبلیغ روباه وارگی است.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو به هم نيازمند خواهيم شد.
• برای کشف تفاوت و تضاد روشنفکران ارتجاعی طبقه حاکمه امپریالیستی مثلا سنت اگزوپری و احمد شاملو با روشنفکران توده ای و انقلابی، به شعری از میرزاده عشقی در رابطه با مقوله احتیاج اشاره می کنیم:
میرزاده عشقی
احتیاج
• هر گناهی، کادمی عمداً به عالم می کند
• احتیاج است آن که اسبابش فراهم می کند
• ور نه، کی عمداً گناه اولاد آدم می کند
• یا که از بهر خطا خود را مصمم می کند؟
• احتیاج است، آن که زو طبع بشر رم می کند
• شادی یک ساله را یک روزه ماتم می کند
• احتیاج است، آن که قدر آدمی کم می کند
• در بر نامرد، پشت مرد را خم می کند
• ای که شیران را کنی روبه مزاج
• احتیاج، ای احتیاج!
• از اداره رانده، مرد بخت برگردیده ای
• سقف خانه از فشار برف و گِل خوابیده ای
• زن در آن، از هول جان خود، جنین زائیده ای
• نعش ده ساله پسر، در دست سرما دیده ای
• از پدر دور و ز نان ناخورده ام بشنیده ای
• رفت دزدی خانه ی یک مملکت دزدیده ای
• شد ز راه بام بالا، با تن لرزیده ای
• اوفتاد از بام و شد نعش ز هم پاشیده ای
• کیست جز تو، قاتل این لاعلاج
• احتیاج، ای احتیاج؟
• بی بضاعت دختری، علامه ی عهد جدید
• داشت بر وصل جوان سرو بالائی اُمید
• لیک چون بیچاره، زر در کیسه اش بُد ناپدید
• عاقبت هیزم فروش پیر سر تا پا پلید
• کز زغال کنده دایم دم زدی وز چوب بید
• از میان دکّه، کیسه کیسه، زر اندر کشید
• مادرش را دید و دختر را به زور زر خرید
• احتیاج آمیخت با موی سیه، ریش سپید
• از تو شد این نامناسب ازدواج
• احتیاج، ای احتیاج
• مردکی پیر و پلید و احمق و معلول و لنگ
• هیچ نافهمیده و ناموخته غیر از جفنگ
• روی تختی با زنی زیبای در قصری قشنگ
• آرمیده چون که دارد سکه، سنگ زرد رنگ
• من جوان شاعر معروف از چین تا فرنگ
• دائماً باید میان کوچه های پست تنگ
• صبح بردارم قدم تا شام بردارم شلنگ
• چون ندارم سنگ سکه، نیست باد این سکه سنگ!
• مرده باد آن کس که داد آن را رواج!
• احتیاج، ای احتیاج!
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر