جمعبندی از
مسعود بهبودی
مفهوم «مصرف کننده»
نه درست است و نه دقیق.
1
کسی نیست که از دیالک تیک تولید و مصرف رها باشد.
2
انسان واره عصر حاصر زباله واره است.
3
زباله را نمی توان اما دوست داشت.
4
زباله هم نمی تواند کسی را دوست بدارد.
5
زباله اصلا نمی داند که دوست داشتن چیست.
6
به همین دلیل دوستیابی محال شده است
و همه
در جوار همدیگر اند
ولی تنها هستند.
7
ترازوی دیالک تیک همبائی ـ تنهائی
به نفع کفه تنهائی بغایت سنگین تر شده است.
نه.
1
این سفره توده است.
2
این سفره توده از دیرباز است.
3
سفره توده ای که «بی همه چیز» است،
اگرچه مولد همه چیز است.
4
از توده بهتران
اگر سفره رنگین دارند،
به ازای و به بهای سفره بی رنگ توده دارند.
5
عوامفریبی مدرن مد روز
اما
این است
که
دشمنان توده
فقر توده را ابزار واره می کنند
(آلت دست قرار می دهند)
و در چالش ایده ئولوژیکی به خدمت می گیرند.
6
چالشی که نهایتا آب به آسیاب طبقه حاکمه می ریزد.
7
مثال:
افغانستان همه اسباب لازم برای توسعه اجتماعی را داشت
ولی طبقه حاکمه امپریالیستی با دلارهای نفتی عرعرستان و امارات عرعری
طالبان پروری می کند و مجانین فوندامنتالیستی را
بسان اجنه
به جان خلق مظلوم می افکند
تا کودکان خود را به ده دلار بفروشند
تازه
اگر تکه تکه نشده باشند.
8
بعد اجامر آگاه و نا آگاه طبقه حاکمه می آیند
و از کودکان کار این ملت ستمدیده عکس می گیرند
و پوز هومانیستی (بشر دوستی) می دهند.
9
این چیزها نوع مدرنی از عوامفریبی طبقه حاکمه اند.
10
توده را به خیر اجامر امید نیست
شر نرسانند، هنر کرده اند.
مرزبندی میان چیزها
امری عینی است
یعنی به رفت و آمد اجامر و مهره ها کمترین ربطی ندارد.
تفاوت چیست؟
ما با سه مرحله از مرزبندی
میان چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی
سر و کار داریم:
1
فرق
2
تفاوت
3
تضاد
این سه مرحله از مرزبندی به یکدیگر تبدیل پذیرند:
1
اکر فرق دو چیز تقویت شود، به تفاوت میان آن دو
دو چیز منجر می شود.
2
عکس این روند هم صادق است:
اگر تفاوت دو چیز تضعیف شود،
مرزبندی به درجه فرق تنزل می یابد.
4
اگر تفاوت تقویت شود
به تضاد منجر می شود
5
عکس این روند نیز امکان پذیر است:
با تضعیف تضاد
مرزبندی به درجه تفاوت و حتی فرق تنزل می یابد.
6
تفاوت و فرق را باید در
دیالک تیک هویت و تفاوت
در نظر گرفت:
الف
دلیل تشکیل تفاوت میان چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی
نه در آمد و رفت اجامر
(نه در تعویض مهره ها)
بلکه همین جا ست:
هر چیزی هویت خاص خود را دارد.
هر چیزی منحصر به فرد است.
درست به همین دلیل با چیزهای دیگر تفاوت دارد.
ب
بحث راجع به دیالک تیک هویت و تفاوت
بحث شورانگیزی است
که باید بر روی آن کار عرقریز صورت گیرد.
ت
مراجعه کنید به
کلنجار مفهومی ستاره و سار
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پ
تضاد را هم باید در
دیالک تیک پیوند و تضاد
مورد بحث قرار داد.
انسان
ـ چه زن و چه مرد ـ
با محسنات و معایبش انسان است.
1
آرزو بد نیست
ولی واقعیت برای آرزو ها تره خرد نمی کند
و اراده خود را
به مثابه جبر بر کرسی می نشاند.
2
انسان انتزاعی و ماورای اجتماعی ـ طبقاتی
وجود ندارد.
سیسون
برای من ترانه های خوب، ترانه های پرمفهوم
بیشتر اهمیت دارند
تا سخنرانی ها.
چرا که این ترانه ها براحتی توسط بسیاری مورد پذیرش قرار می گیرند،
به خاطر سپرده و تکرار می شوند.
1
پیش شرط لازم برای اهمیت مندی افکار
از دید سیسون
«پذیرش آسان آنها و حفظ و تکرار شان است.»
2
حقیقت عینی برای سیسون
کشک ناب است.
3
هر خرافه ای که براحتی مقبول افتد و حفظ و تکرار شود،
در قاموس سیسون کسب اهمیت می کند.
4
به حال و روز روشنفکران عیرانی
باید نشست و زار زد.
5
از سیسون چه پنهان که در کشور عه «هورا»
علامه های جماران نشینی یافت می شوند
که سخنان شان براحتی خوردن آب زمزم
مقبول می افتند
و در رسانه های همگانی شب و روز حفظ و تکرار می شوند.
جورج اورول لاشخور بوده
ضمنا این ترجمه معیوب است:
ویرایش:
جهل و تعصب
آنقدر قدرتمند است که
می تواند جنگ را صلح
وبردگی را آزادی جلوه گر سازد.
1
جهل و تعصب نیست که جعل و تحریف می کند
طبقه حاکمه است.
2
چون جورج اورول جیره خوار طبقه حاکمه است
همه تقصیرات را به گردن مردم می اندازد.
3
تازه جهل و تعصب هم
مادر زادی نیست.
4
جهل و تعصب جزئی از
ایده ئولوژی طبقه حاکمه است
دیر است، نور زاد
آنان که دیو را به نظر چون خدا کنند
آیا بود که اندکی از خود حیا کنند؟
شرم کردن
خصلتی انقلابی است
کسب و کار هر کس نیست
دین ایده ئولوژی است
و ایده ئولوژی پدیده ای طبقاتی است.
1
هر طبقه اجتماعی
ایده ئولوژی خاص خود را دارد.
2
دین دهقان زحمتکش که با دین اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی یکسان نیست.
3
دین بورژوا که با دین کارگر یکسان نیست.
4
فقط
به نظر ساده لوحان
چنین جلوه گر می شود.
5
ضمنا دین چه ربطی به سفره دارد؟
6
وجدان یعنی روح و یا شعور
7
وجدان در دیالک تیک ماده و روح / وجود و شعور وجود دارد.
8
همه بدون استثناء وجدان (شعور) طبقاتی خود را دارند.
9
وجود اجتماعی هر کس
تعیین کننده ی شعور اجتماعی (وجدان) او ست:
الف
به همین دلیل
طرز تفکر در کاخ و کوخ متفاوت و حتی متضاد اند.
(فویرباخ هم می دانست)
ب
وجدان هم طبقاتی است:
وجدان کارگر، وارونه ی وجدان بورژوا ست.
ت
هومانیسم جنبش اجتماعی است.
پیش شرط آموزش و دانستن اسم چیزی
شناخت آن چیز است.
1
دلیل:
پیش شرط شناخت خروس
تمیز آن از مرغ و الاغ است.
2
پیش شرط تمیز خروس از مرغ و مرغ از الاغ
آموزش اسامی آنها ست.
3
مگر می شود اسم پرنده ای و یا خزنده ای را دانست
و خودش را از بقیه پرده ها و خزنده ها تمیز نداد.
4
نوبل هم حتی این حقیقت امر را می دانست.
تو کجائی تا شویم ما چاکرت؟
تئوری غنیمتدانی دم
تئوری لاشخورها ست.
1
ما عمر را غنیمت می دانیم نه دم را
2
چون نقش تعیین کننده در دیالک تیک جزء و کل
(دم و عمر) از آن کل (عمر) است
3
کسی که غنیمت دانی دم را تبلیغ می کند
خردستیز است.
4
چنین کسی را باید افشا کرد
دلیلش را صد ها بار توضیح داده ایم.
مراجعه کنید به آخرین مطلب منتشره
تحت عنوان
کلنجار مفهومی ستاره و سار.
1
محتوای شناخت در موضوع شناخت است
و نه در سوبژکت شناخت.
2
سیبیت سیب در خود سیب است
و نه در خورنده و خرنده و کارنده و بوینده و فروشنده سیب.
3
نظرات بعدی تان همه از دم نادرست اند.
شما اصلا هگل را نمی شناسید.
4
در بحث با عیرانی جماعت
فقط می توان کلافه شد.
5
حضرات یا به همنوعی گیر می دهند
و یا از بیوگرافی شان خلایق را مستفیض می سازند.
الف
از زندان شان
ب
از حافظ خوانی شان
ب
از سپهری شناسی شان
ت
از نقادی شان
6
یاد «اتللو در سر زمین عجایب به خیر»
تنها کاری که از دست این اعجوبه ها برنمی آید
اعتنائی به نظر کسی است
7
اعتنائی به حقیقت عینی است.
8
تا دل تان بخواهد
هارت و پورت می کنند.
9
مشخصه روشنفکریت این سرزمین بی سامان
همین است.
به داد ملت ایران
مگر خدا برسد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر