۱۳۹۴ بهمن ۹, جمعه

شعری از سهراب سپهری (1)

دوست
سهراب سپهری
در رثای فروغ فرخزاد

با سپاس از
پریماه پرهام

• بزرگ بود
• و از اهالی امروز بود
• و با تمام افق‌ های باز نسبت داشت
• و لحن آب و زمین را چه خوب می‌ فهمید

• صداش
• به شکل حزن پریشان واقعیت بود

• و پلک‌ هاش
• مسیر نبض عناصر را
• به ما نشان داد
• و دست ‌هاش
• هوای صاف سخاوت را
• ورق زد
• و مهربانی را
• به سمت ما کوچاند

• به شکل خلوت خود بود
• و عاشقانه‌ ترین انحنای وقت خودش را
• برای آینه تفسیر کرد

• و او ـ به شیوه‌ ی باران ـ پر از طراوت تکرار بود
• و او ـ به سبک درخت ـ
• میان عافیت نور منتشر می‌ شد

• همیشه کودکیِ باد را صدا می ‌کرد
• همیشه رشته‌ ی صحبت را
• به چفت آب گره می ‌زد

• برای ما یک شب
• سجود سبز محبت را
• چنان صریح ادا کرد
• که ما به عاطفه‌ ی سطح خاک دست کشیدیم
• و مثل لهجه ‌ی یک سطل، آب تازه شدیم

• و بارها دیدیم
• که با چقدر سبد
• برای چیدن یک خوشه‌ ی بشارت رفت

• ولی نشد
• که رو به‌ روی وضوح کبوتران بنشیند
• و رفت تا لب هیچ
• و پشت حوصله‌ ی نورها دراز کشید

• و هیچ فکر نکرد
• که ما میان پریشانی تلفظ درها
• برای خوردن یک سیب
• چقدر تنها ماندیم

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر