۱۳۹۴ بهمن ۱۱, یکشنبه

سیری در شعری از هما وثوق (14 )


ﺯﻧﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺧﺴﺘﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﻨﺪ

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون 

دل من چون دل تو ، صحنه ی دلقک ها نیست
دیده ام مسخره ی خنده ی چشمک ها نیست

دل من مأمن صد شور و بسی فریاد است :
ضربانش، جرس قافله زنده دلان
طپش طبل ستمکوب ستم کوفتگان
چکش مغز ز دنیای شرف روفتگان
تک تک ساعت پایان شب بیداد است

دل من ای زن بدبخت هوس پرور پست
شعله آتش شیرینشکن فرهاد است

·        معنی تحت اللفظی:
·        دل من بر خلاف دل تو، صحنه دلقک ها نیست.
·        چشم من مسخره خنده چشمک ها نیست.
·        دل من مأمن شور و فریاد است.
·        ضربان دل من، جرس قافله زنده دلان، طپش طبل ستمکوب ستمدیدگان، چکشی بر مغز بی شرفان و تیک تاک ساعت پایان شب بیداد است.
·        دل من ـ ای زن بدبخت هوس پرور پست ـ شعله آتش شیرینشکن فرهاد است.

·        شاعر تخمطلا در این بند شعر به مقایسه دل خویش با دل زنان می پردازد:  

1
دل من چون دل تو ، صحنه ی دلقک ها نیست

·        سؤال ـ قبل از همه ـ این است که منظور از مفهوم مبهم، ولی دیر آشنای دل چیست که بر اساس تعلقات جنسیتی طبقه بندی می شود؟

·        منظور از دل به احتمال قوی، ضمیر و ذهن و روح و شعور است.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
دل من چون دل تو ، صحنه ی دلقک ها نیست

·        منظور شاعر مرد تخمطلا از مفهوم دل را باید در روند تحلیل این بند شعر کشف کنیم.
·        دل زن بزعم شاعر، صحنه تئاتر دلقک ها ست.
·        دل مرد اما از اساس چیز بکلی دیگری است.
·        از این مصراع شعر، یکی دیگر از معیارهای ارزشی ـ اخلاقی ـ ایده ئولوژیکی شاعر معلوم می گردد:
·        بنا بر این جفنگ، صحنه دلقک های تئاتر و سینما و غیره جزو صحنه های پست و مذموم و ناپسند و بی ارج و ارزش محسوب می شود و خود دلقک ها هم به مثابه مشتی زباله و فرومایه تلقی می شوند.

3

دل من چون دل تو ، صحنه ی دلقک ها نیست

·        از این جفنگ شاعر اما ضمنا فرمالیسم معرفتی او معلوم می گردد:
·        شاعر تخمطلا صحنه ای را فقط و فقط با توجه به فرم آن، به بهانه ی غلبه خنده و طعنه و طنز در آن، تحقیر می کند و به عنوان توهین واژه ای به خدمت می گیرد:
·        بدین طریق مثلا دلقک معروفی به نام چارلی چاپلین تحقیر می شود و ضمنا میان چارلی و لورل و هاردی و غیره علامت تساوی گذاشته می شود.

4
دیده ام مسخره ی خنده ی چشمک ها نیست

·        درک منظور شاعر از این جمله ی تق و لق، آسان نیست.
·        او ظاهرا چشم زنان را به بهانه چشمک لبریز از خنده شان تا حد چیزی تمسخر آمیز تنزل می دهد و تحقیر می کند و از عظمت چشم خویش رجز می خواند.
·        بدین طریق، یکی دیگر از عناصر اروتیکی حسرت انگیز زنان یعنی نگاه لبریز از زندگی و شادی آنها مورد تحقیر قرار می گیرد.
·        ما برای نشان دادن تفاوت بینشی شعرای هومانیسم و شعرای شبه فاشیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم، شعری از شاعر هومانیستی به نام یوسف صدیق (گیلراد) می آوریم تا مسئله روشن شود:   

 یوسف صدیق (گیلراد)  
(دی ماه ۱۳۹۴ )  

(۱)


 ·        آرزو می کنم سی و پنج ساله بودم،   
·        هر شب در جنگل خواب هایم
·        به تو می رسیدم
·        و در چشمانت می خواندم:
·        «من سی بهار
·        به راز های جهان افزوده ام.»

(۲)


 ·        در نگاه تو حرفی است،
·        حرفی که به خاک می افکند، مرا
·        حرفی که نمی دانم چیست
·        حرفی که عجیب، دوستش می دارم.

·        نه آوا های آبی دریا
·        نه پچپچه های مهتابی شب.

·        در نگاه تو معنایی عطرآگین موج می زند،
·        بهارنارنجی، شاید،
·        که صدای تگرگی را شنیده است.

·        کاش اینجا بودی،
·        شناسنامه ی مرگ را با هم می دزدیدیم.


ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر