۱۳۹۴ دی ۲۷, یکشنبه

کلنجار مفهومی ستاره و سار (21)


جمعبندی از
میمحا نجار
  
سار

·        می توانی تئوری  وحدت وجود عرفان را توضیح دهی؟ 
·        خودم البته می دانم، ولی دلم می خواهد ببینیم که دانش من با دانش تو چه تفاوتی دارد.

ستاره

·        راستش را می خواهی بدانی؟

·        هیچکس اندیشه حاضر و آماده ی تلنبار شده در کله ندارد.
·        اندیشه در روند هماندیشی ـ چه با خویشتن خویش و چه با حریفی مثلا در میدان رزم ایده ئولوژیکی ـ اندیشیده می شود.

سار

·        اگر چنین است، پس فرق اینشتین با من چیست؟  

ستاره

·        فرق انسان ها در کیفیت سلول های مغز آنها ست.
·        مغز که چشمه اندیشه نیست.
·        مغز ارگان تفکر است.
·        مغز عضوی است که فونکسیونش اندیشیدن است.
·        مغز عضو اندیشنده ی اندام است.
·        درست به همان سان که زبان عضو گوینده اندام است.
·        پا عضو رونده و در رونده اندام است.
·        تفاوت مغز انسان ها در پرورش مغز است.
·        درست به همان سان که تفاوت رفتار و یا گفتار و یا روش و کرد و کار در پرورش و تربیت و تمرین پا و زبان و دست است.
·        اندیشیدن را بسان راه رفتن و یا کار کردن باید تمرین کرد تا سلول های مغز بهتر کار کنند.

سار



·        تو چنان محو تئوری تمرین هستی که انگار ژنه تیک در ورزیدگی سلول های مثلا مغز نقشی ندارد.

ستاره

·        چرا.
·        نظر من حاوی این جنبه نیز است.
·        ژنه تیک که از آسمان نازل نمی شود.
·        تمرین فکری و غیره اجداد افراد بتدریج در ژن های شان ثبت و ضبط و حفظ می شود و به نسل های بعدی هم ـ کم و بیش ـ منتقل می شود.   

سار

·        همین دیگه.
·        تو میگی:
·        «کم و بیش»

·        تو با این مفهوم «کم و بیش»، نسبیتی را وارد ژنه تیک می کنی.   

ستاره

·        نسبیت عینی است.
·        یعنی من هم نباشم، حی و حاضر است.
·        به همین دلیل هر کس فرزندان بلحاظ توان تفکر و غیره مطلقا متفاوتی دارد.
·        یکی از فرزندان او علامه بیولوژی است و دیگری در حرفه دیگری صاحب هنر و صاحب نظر است.  

سار
·        خیلی خوب.
·        وحدت وجود را قرار بود توضیح دهی.  

ستاره

·        برای توضیح وحدت وجود عرفان باید اول وجود را توضیح داد.

·        وجود چیست؟  

سار

·        وجود همان واقعیت عینی است.
·        رئالیته اوبژکتیو است که مستقل از ما و میل و هوس و اراده ما وجود دارد.

ستاره

·        درست است.
·        پس خودت ادامه بده تا به سؤال خودت جواب دهی.  

سار


·        من بعضی چیزهای آشپز خانه را در نظر می گیرم:
·        کاسه سفالی
·        قوری سفالی
·        فنجان و نعلبکی
·        کشک ساب
·        دیزی سفالی
·        خمره
·        و غیره را

ستاره

·        اینها چیستند؟  
سار

·        از تجرید چنین چیزهائی مفهوم وجود و یا ماده و یا واقعیت عینی و یا جهان مادی تشکیل شده است.

ستاره

·        فرق اینها چیست؟  

سار



·        اینها همگی از گل رس و یا خاک تشکیل شده اند.
·        ماهیت و یا ذات همه اینها یکی است.
·        فقط پدیده، نمود و یا ظاهر اینها متفاوت است.  

ستاره

·        تو چگونه می توانی اثبات کنی که ذات و ماهیت و محتوای همه اینها یکی است.
·        یعنی ماهیتا و ذاتا یک چیز هستند؟   

سار

·        امتحان این چیزها آسان است.
·        اگر همه را آسیاب کنی و یا بکوبی، تفاوت فی مابین از بین می رود و همه به غبار و یا خاک تبدیل می شوند.
·        این خاک عمدتا از عنصر شیمیائی سسلیسیوم تشکیل می یابد.
·        ضمنا حاوی مقادیر بسیار ناچیزی از عناصر دیگر مثلا سرب و آلومینیوم و مس و آهن و غیره است.

ستاره

·        می توان گفت که همه این اشیاء، تجسم (جسمیت یابی)  دیالک تیک فرم و محتوا و یا دیالک تیک ظاهر و ذات و یا دیالک تیک پدیده و ماهیت اند.
·        ماهیت و ذات همه اینها همان عنصر سیلییوم است.

·        فرم و ساختار و نمود و پدیده و ظاهر اینها اما متفاوت است.
·        یکی قوری است و دیگری نعلبکی
·        یکی فنجان است و دیگر لولهنگ
·        یکی خمره است و دیگر کاسه

·        می توان گفت که همه اینها ماهیتا برابرند.
·        یعنی هیچکدام ممتاز تر و شریفتر و ارجمندتر از دیگری نیست.

·        تنها تفاوتی که با هم دارند، فونکسیون آنها ست:
·        این چیزها تفاوت فونکسیونال با هم دارند.
·        یکی برای خوردن چای است (فنجان، نعلبکی)
·        دیگری برای تهیه چای (قوری)
·        آن دیگری برای نگهداری ترشی و شراب و قورمه (خمره)   
·        همه ماهیتا یکسان اند   

سار
·        آره.
·        حق با تو ست.
·        آدم ها هم همین اند.
·        دیالک تیکی از نمود و بود اند.
·        دیالک تیکی از پدیده و ماهیت اند.
·        دیالک تیکی از ظاهر و ذات اند.
·        ماهیتا برابرند.

·        اگر بمیرند به عناصر و مواد شیمیائی یکسانی تبدیل می شوند:
·        یعنی به آب و فسفر و کربن و گوگرد و آهن و سرب و مس و اکسیژن و هیدروژن و غیره تجزیه می شوند.

ستاره

·        آره.
·        حق با تو ست.
·        آدم ها ماهیتا برابرند و درست به همین دلیل کسی ممتازتر از دیگری نیست.
·        امتیازات همه از دم کشکی و جعلی و تحمیلی اند.
·        تفاوت آدم ها هم در فونکسیون هایی است که به عهده دارند.

·        این فونکسیون های متفاوت در جامعه با چه مفهومی تبیین می یابند؟  

سار

·        با مفهوم تقسیم کار.
·        یکی باربر است، دیگری پیشه ور
·        یکی کارگر است، دیگری  پیله ور
·        یکی معمار است، دیگری نجار
·        یکی معلم است، دیگری مهندس

·        همه آدم ها ـ در تحلیل نهائی ـ یکسان اند.
·        تفاوت ها فرمال، صوری و فونکسیونال اند و نه ماهوی و نه ذاتی.  

ستاره



·        خوب اگر قوری و یا کاسه و یا بشقابی بنشیند و زار بزند که چرا صنعتگر از او گلدانی نساخته، به او چه باید گفت؟  

سار



·        هیچی نباید گفت.

·        فقط باید گلدانی برداشت و بر سرش کوبید تا آدم شود و بفهمد که تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا، محتوا ست و نه فرم.
·        تعیین کننده در دیالک تیک ظاهر و ذات، ذات است و نه ظاهر.
·        تعیین کننده در دیالک تیک صورت و سیرت (سعدی)، سیرت است و نه صورت.

صورت زیبای ظاهر، هیچ نیست
تا توانی سیرت زیبا بیار

ستاره

·        آره.
·        حق با تو ست.
·        اما طبیعت هم طناز است.
·        اگر کسی خیلی خر باشد و به اصل برابری انسان ها ـ علیرغم تفاوت های فرمال و فونکسیونال و ظاهری شان  ـ تمکین نکند، طبیعت با بی رحمی تمام نشانش می دهد.

سار

·        چطور؟

ستاره


·        همین اشرف پهلوی که چنان پیر گشت که کسی داوطلبانه نزدیکش نشد، روزی زیبا روئی بوده است.
·        برژیت باردو، که دو دهه آخر عمرش را در تنهائی مطلق بسر برد و چهره پیر خود را بر کسی نشان نداد، روزی سمبل سکس و زیبائی بود.

·        طبیعت با طنز پر ترفند خود اثبات می کند که تفاوت های ظاهری تعیین کننده نیستند.


·        پروین اعتصامی و ژاله اصفهانی همچنان و هنوز زنده اند، چون اشعار شان از سینه ای به سینه ای و افکار شان از ذهنی به ذهنی می روند و به همنوعان انرژی و نیروی زندگی و پیکار می بخشند.
·        و گرنه خیلی ها بلحاظ ظاهر زیبا تر از آنها بوده اند و پیش از آنکه بمیرند، مرده اند.

·        وحدت وجود یعنی یکسانی مادی همه چیز و همه کس.

·        عرفان اما وحدت وجود کذائی اش را در نیهلیسم (هیچی و پوچی، نیستی) خلاصه می کند.
·        عرفان وحدت وجود کذائی اش را در عدم می جوید.
·        نه در وجود. 

·        دلیل خردستیزی عرفان هم همین است.
·        عرفان فرمی از ایراسیونالیسم (خردستیزی) است.
·        به همین دلیل مورد حمایت ددان درنده امپریالیستی، فاشیستی و فوندامنتالیستی است.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر