۱۳۹۴ بهمن ۴, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (242)


جمعبندی از
مسعود بهبودی


خود برتراند راسل
از تفکر مفهومی بی خبر است
اگرچه
بسان وایتهد
از بزرگان علم منفرد ریاضی است.

1
برتراند راسل در زندگی اش نیز سر در گم بوده است.

2
نظرات برتراند راسل فاقد ارزش علمی اند.

3
بخش اعظم بشریت از تفکر مفهومی بی خبر است و نه هراسان.

4
همان تفکر مفهومی که بنظر کانت تفکر به معنی حقیقی کلمه است
و ما بقی تفکر محسوب نمی شوند.

5
طبقه حاکمه دیری است که مبلغ خردستیزی است
و با تفکر مفهومی در ستیز مدام است.

6
مؤسس خردستیزی (ایراسیونالیسم)
نیچه بوده است.

7
انسان ها به حد بخور و نمیر
و دست و پا شکسته ای
«می اندیشند»
عقل معاش نیمبندی دارند
و با آن
خطا پشت خطا
مرتکب می شوند.

8
تفکر مفهومی را باید به مشقتی عظیم فراگرفت.

9
پیش شرط آموزش تفکر مفهومی
ـ قبل از همه ـ
آموزش  مفاهیم فلسفی
و در هر رشته علمی
آموزش  مفاهیم مربوطه است.

برتولت برشت
قصه شورانگیزی به نام «رومان دوپولی» دارد
که به فارسی هم ترجمه شده است.

1
برشت در این اثرش
سیر و سرگذشت گدایان لندن را تصویر می کند.

2
این اثر او، اثر رئالیستی عظیمی است.

3
برشت جمله ای دارد که این عکس تجسم آن  جمله است:
کسی که تنها دارائی اش یک دهشاهی در جیبی سوراخ باشد
و همه همهمه دل و دغدغه خاطرش
معطوف به خطر گم کردن آن باشد.
میلیون ها بار راحت تر از میلیونری،
از آن دل می کند و آن را به گدایی می بخشد.

فرح دیبا  
در تلویزیون یکی از کشور های اروپا می گفت:
«چه می توانستیم بکنیم،
خمینی می خواست حکومت عدل علی را پیاده کند.
ما هم بدان راضی بودیم.»
(نقل به مضمون)


1
این آدم، تحصیلکرده اروپا ست.

2
سطح شعورش به اندازه ننه بزرگ های ما هم نیست.

3
خمینی را همان اروپا و امریکا روی کار آورده است.

4
شوهر همین خانم
شعورش بیشتر از این بوده است:
به روایت سیاستمداری از ینگه دنیا:
«شاه از هیئت مأمور برای ملاقات با روحانیت
با طنز و طعنه تلخی می پرسد:
با متحدین جدیدتان به توافق رسیدید؟»

5
تو کجای تا شویم ما چاکرت؟


بیگانگان سرخ و سیاه؟

1
این جمله که خودش در باغ خریت است.

2
سرخ که بیگانه نمی شود.

3
سرخ
با دادن 20 میلیون قربانی
پوزه فاشیسم را بر زمین مالیده است
تا من و تو آدم حساب شویم
و نه آشغال

4
غیاب چند ساله سرخ نشان داد
که چه بلایی ددان درنده امپریالیستی
بر سر مردم یوگوسلاوی و لیبی و عراق و افغانستان و سوریه و غیره
می آورند.

محمد باقر
غلامرضا بروسان

درخت‌ها را که بریدند
چیزی به جای آنها نکاشتند.

هر روز عصر
سایه ‌ها گِرد می ‌آیند
و برای درخت‌ ها شان
گریه می ‌کنند
محمد باقر!

احساس درختی را دارم که در مسیر کارخانه ‌ی چوب‌ بری
قرار گرفته است.
پایان


ارنستو ساباتو
قهرمانان و گورها
مترجم مصطفی مفیدی

البته که دوستت دارم احمق جان.
ولی آزارت می دهم
دلیلش هم صاف و ساده این است که دوستت دارم .
این را می فهمی؟
آدم کسانی را که به آنها بی تفاوت است آزار نمی دهد
 
پایان

خوب
دیوانه 
اگر کسی را دشمن بداری، چه بلائی سرش در می آوری؟

پروفسور فرانسوی هانری ماسه
هانری ماسه در جشن بازنشستگی اش در دانشگاه سوربن فرانسه چنین گفت :
من عمرم را وقف ادبیات فارسی ایرانی کردم
و برای اینکه به شما استادان و روشنفکران جهان بشناسانم
که این ادبیات عجیب چیست،
چاره ای ندارم جز اینکه به مقایسه بپردازم  
و بگویم که ادبیات فارسی بر چهار ستون اصلی استوار است :
فردوسی ، سعدی ، حافظ و مولانا
فردوسی، هم سنگ و همتای هومر یونانی است
و برتر از او
سعدی ، آناتول فرانس فیلسوف را به یاد ما می آورد
و دانا تر از او
حافظ با گوته ی آلمانى قابل قیاس است،
که او خود را ، شاگرد حافظ و زنده به نسیمی
که از جهان او به مشامش رسیده ، می شمارد
اما مولانا
در جهان هیچ چهره ای را نیافتم 
که بتوانم مولانا را به او تشبیه کنم  
او یگانه است و یگانه باقی خواهد ماند،
او فقط شاعر نیست ،
بلکه بیشتر جامعه شناس است و بویژه روانشناسی کامل،
که ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد 
قدر او را بدانید و بوسیله ی او خود را و خدا را بشناسید
و من اگر تا پایان عمرم دیگر حرفی نزنم،
همین چند جمله برایم کافی است
چقدر این شعر زیباست.
باران که شدى مپرس ، اين خانه ى کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکي است
باران که شدى، پياله ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکي است
باران، تو که از پيش خدا مى آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکي است

بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکي است

با سوره ى دل ، اگر خدا را خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه يکي است

اين بى خردان، خويش ، خدا مى دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکي است

از قدرت حق، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکي است

گر درک کنى خودت، خدا را بينى
درکش نکنى،  کعبه و بتخانه يکي است
 
پایان

این سخنرانی هانری ماسه را
باید مورد تحلیل دیالک تیکی قرار داد.
اکنون فقط چند نکته:

1
متد مقایسه
به درد نخور ترین متد برای بررسی چیزها ست.

2
چون هر کسی می تواند جنبه ای از کسی را با کس دیگر
مورد مقایسه دهد و هر نتیجه دلبخواه خود را بگیرد.

3
باید بپرسیم
کجای سعدی به اناتول فرانتس شباهت دارد؟

4
سعدی بلحاظ اسلوب فکری
به هگل و کارل مارکس شباهت دارد.

5
سعدی دیالک تیسینی بی همتا ست.

6
سطر سطر آثار این حکیم قرون وسطی
به زیور دیالک تیک آراسته است.

7
جفنگ هانری ماسه راجع به مولانا شنیدنی تر است:
«مولانا ذات بشر و خداوند را دقیق می شناسد»

8
ذات بشر و ذات خداوند از چه قرار است که مولانا باید بشناسد؟

9
هانری ماسه خودش می داند؟

10
مولانا نماینده عرفان بوده است.

11
عرفان بلحاظ فلسفی بر پانته ئیسم
(همه خدایی، همه چیز خدایی)
استوار بوده است.
آن هم در همه جای جهان.

12
عرفان میان خس و خاشاک، خر و خرما، خلق و خدا
فرقی قایل نمی شود.

13
عرفان درست با این حربه ایراسیونالیستی (ضد عقلی)
تئولوژی (فقه) را آچمز می کند:
در این صورت و فقط در این صورت
واسطه میان خلق و خدا
یعنی روحانیت و مسجد و کلیسا و کنیسه
زاید می شود.

14
هر کس می تواند انالحق بگوید.

15
هر کس می تواند بسان ذره که به سوی خورشید می رود
به سوی حق رود و حتی با حق یکی شود و در آن منحل و مضمحل شود.

ادامه دارد.

۲ نظر:

  1. بسیار روشن گر وباید دوباره خوانی شود وآموزنده گردد

    پاسخحذف
  2. ممنون ناهید
    عمرت دراز باد که امید مائی

    پاسخحذف