۱۳۹۴ بهمن ۱۰, شنبه

سیری در شعری از هما وثوق (13)


ﺯﻧﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺧﺴﺘﻪ ﺗﺎﺭﯾﺨﻨﺪ

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون 

کم بگو:
«جاه تو کو؟»
«مال تو کو؟»
 برده زر
کهنه رقاصه ی وحشی صفت زنگی خر

گر طلا نیست مرا، تخمطلا مرد ام (مرد تخمطلائی هستم)، من
زاده رنجم و پرورده ی دامان شرف
آتش سینه صدها تن دلسرد ام (هستم)، من

·        معنی تحت اللفظی:
·        من اگر زر ندارم، چه باک!
·        برای اینکه من مرد هستم، مردی که هم، تخمش از طلا ست و هم زاده رنج است و هم پرورده ی دامان شرف.
·        من ضمنا به جای داشتن زر، آتش هستم.
·        آتش سینه صدها فرد دلسرد هستم.

1
گر طلا نیست مرا، تخمطلا مرد ام، من

·        در این بند شعر کارو، مردگرائی افراطی، دست در دست با منگرائی افراطی ـ عربده بر لب ـ عرض اندام می کند:
·        بدین طریق ـ قبل از همه ـ دیالک تیک فرد و جامعه به شکل دیالک تیک من و مرد تحریف و تخریب می شود.

·        این اما به چه معنی است؟  

2
گر طلا نیست مرا، تخمطلا مرد ام، من

·        این بدان معنی است که جامعه و جهان در جنس مرد خلاصه می شود.
·        بدین طریق در فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) کارو،  سازنده تاریخ و یا جامعه و جهان، مردان جامعه و جهان جا زده می شوند.

·        این اما به چه معنی است؟  

3
گر طلا نیست مرا، تخمطلا مرد ام، من

·        چون مرد در دیالک تیک زن و مرد مطرح است، نتیجه ای که هر خواننده و شنونده این شعر می گیرد، زباله وارگی زنان جامعه و جهان خواهد بود.
·        بدین طریق نیمه دیگر بشریت که از قضا از مولدین اصلی مثل تشکیل می یابد، یعنی بار سنگین بازتولید جامعه بر دوش شان است، تا حد هیچ و پوچ تنزل داده می شود.

·        می توان گفت که در این بند شعر، دیالک تیک زن و مرد به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز، به شکل دوئالیسم هیچ کاره ی هیچواره و همه چیز واره ی همه کاره بسط و تعمیم می یابد.

·        این چیزی جز بارتولید و تکرار مو به موی ایده ئولوژی اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی نیست.
·        هر آخوند شپشو هم همین مردگرائی خرافی و واهی کارو را نمایندگی می کند.
·        این حیوانات اصلا توجه ندارند که آنها را زنانی آفریده اند، پرورده اند، ره رفتن و نشستن و سخن گفتن یاد شان داده اند تا روزی «شاش» شان کف کند، خیال کنند که شق القمر کرده اند  و خود و امثال خود را آفریدگار تخمطلای جامعه و جهان جا بزنند.

4
گر طلا نیست مرا، تخمطلا مرد ام، من

·        در این مصراع شعر، علاوه بر دیالک تیک منگرائی و مردگرائی، دیالک تیک خطرناک و مخوف دیگری بسط و تعمیم می یابد:
·        چون کارو، عملا جنس مرد را نیز قطب بندی می کند و به دوئالیسم ارباب و برده (نیچه)، ممتاز و پست، مردان تخمطلا و تخمهوا می رسد.
·        بدین طریق از شعری که از دید روشنفکریت از سر تا پا خرفت و خر، شعر انقلابی جلوه گر می شود، سر و کله نکبت بار فاشیسم نمایان می گردد تا سطلی گیر آوری و تا حد مرگ، عق بزنی و دل و روده ات را بالا بیاوری.

5
زاده رنجم و پرورده ی دامان شرف
آتش سینه صدها تن دلسرد ام، من

·        در این دو جمله، منگرائی (اگوئیسم، خودپرستی، خودستائی) در سنت شعرای فاشیسم و فوندامنتالیسم به اوج می رسد:
·        شاعر به ایدئالیزه کردن خویشتن خویش می پردازد.
·        خویشتن خویش را به عرش اعلی می برد تا فرشتگان بر او آفرین گویند:

الف
·        این همان ایده ئولوژی فاشیستی است که احمد شاملو نمایندگی خواهد کرد و خود را «بامداد اول و آخر»، «شرف کیهان» و غیره قلمداد خواهد کرد.

ب
·        این همان ایده ئولوژی فوندامنتالیستی است که بن لادن و مظاهری و خمینی نمایندگی خواهند کرد و در بهشت زهرا «من دولت تعیین می کنم و من بر دهن این دولت می زنم» را رجز خواهند خواند.

6
زاده رنجم و پرورده ی دامان شرف
آتش سینه صدها تن دلسرد ام، من

·        کاروی بیضه طلا برای اثبات برتری نر بر زن، آسمان را به ریسمان می بافد:

الف
زاده رنجم
  
·        کارو با سوء استفاده از مفهوم «زاده رنج» به اثبات مذبوحانه برتری خود بر زنان جوان خردمند جامعه می پردازد.
·        اولا زاده رنج بودن ربط تعیین کننده ای به فرد مربوطه ندارد.
·        در بهترین حالت مادر و پدر او باید از این بابت ممتاز الدوله دیلمی تلقی شوند.
·        تکرار می کنیم:
·        مادر و پدر او.
·        یعنی زنی در همزیستی فعال و تعیین کننده با مردی.

ب
زاده رنجم

·        ثانیا منظور از مفهوم «زاده رنج بودن» چیست؟
·        اگر منظور کارو، زاده شدن در خانواده ای تهیدست باشد، اینکه فضیلتی نیست.
·        نه زاده شدن در کوخی دال بر عظمت (تخمطلائی) کسی است و نه زاده شدن در کاخی.

·        اگر زاده رنج بودن امتیازی محسوب می شد، می بایستی هر کره الاغی و یا گوساله ای از فرط فخر باد کند و بترکد.
·        این کسب و کار فاشیسم و فوندامنتالیسم است که از ذلت، فضیلت و از خفت، عظمت می تراشد.

ت
زاده رنجم و پرورده ی دامان شرف

·        منظور شاعر از مفهوم «دامان شرف» چیست؟
·        پرورش یافته ها در دامان شرف چه مشخصاتی دارند که بقیه ندارند؟
·        شرف یعنی امتیاز و علو و بلندی مرتبه.
·        احتمالا منظور شاعر از مفهوم «پرورش در دامان شرف»، تعلق به «نژاد برتر» است که نیچه ئیسم و فاشیسم نمایندگی می کند.

پ
آتش سینه صدها تن دلسرد ام، من

·        اولا چگونه می توان آتش سینه صدها دلسرد بود؟
·        ثانیا آتش سینه دلسردی بودن که هنری، امتیازی و فضیلتی و دلیلی بر برتری نری بر زنی محسوب نمی شود.
·        ثالثا این ارزش واره ها جای جاه و زر را که نمی گیرد تا زن جوانی خر شود و با شاعر همدم شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر