۱۳۹۴ دی ۲۴, پنجشنبه

سیری در شعری از میرزا علی معجز (30 )


میرزا علی معجز
(1252 ـ 1313)
(1873 ـ 1934)
رسول پیگیر هومانیسم، رنسانس و روشنگری

ویرایش، ترجمه و تحلیل از
میمحا نجار

شعرخوانی میرزا علی معجز  
به مناسبت افتتاح اولین مدرسه دخترانه
در شبستر
در سال 1309 هجری شمسی

بیزیم ئولکه ده ـ ولاکن ـ  گولوب، اوینه ماق، دانوشماق
 قدغندی، تار چالماق و کمانچانی ائشیتماق
دفه،  سیللی وورماق اولماز و گناه دور، می  ایچماق
 باشا وورماغین  ـ ولی  ـ وار، حسناتی بی نهایت

·        معنی تحت اللفظی:
·        در دیار ما خنده و رقص و گفت و گو ممنوع است.
·        در دیار ما تار نوازی و کمانچه شنوی مجاز نیست.
·        کسی مجاز به نیست.   
·        دف زدن و می خوردن، گناه است.
·        اما محسنات بر سر زدن و زار زدن حد و حصری ندارد.

1
·        شاعر روشنگری در این بند شعر دست به ریشه فئودالیسم و روحانیت و مذهب بطور کلی می برد و اتیک و اخلاق آن را به تیغ تیز انتقاد انقلابی می سپارد:
·        طنز تیزی در این بند شعر تبیین می یابد که کماکان فعلیت دارد:
·        چون در دیار شاعر ـ همچنان و هنوز ـ شادی و هماندیشی مذموم است، ولی تعزیه و مرثیه و روضه مجاز و مطلوب است.

2
بیزیم ئولکه ده ـ ولاکن ـ  گولوب، اوینه ماق، دانوشماق
 قدغندی، تار چالماق و کمانچانی ائشیتماق

·        معجز در این بیت ممنوعیت خنده، گپ، تولید و مصرف موسیقی را به چالش هومانیستی می کشد.
·        سیسم اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی حاکم همه دستاوردهای فرهنگ و تمدن بشری را مذموم و ممنوع اعلام کرده است.
·        شاعر روشنگری از همین وارونگی جامعه فئودالی پرده برمی دارد.

3
بیزیم ئولکه ده ـ ولاکن ـ  گولوب، اوینه ماق، دانوشماق
 قدغندی، تار چالماق و کمانچانی ائشیتماق

·        او در دیگر اشعار طنز آمیز خود این وارونگی را عمیق تر می کاود.
·        این وارونگی را باید در دیالک تیک لذت و ریاضت دید:

الف
·        طبقه حاکمه در جامعه فئودالی در حال رکود و رخوت، همه عناصر شادی آور و حیات بخش را مذموم و ممنوع اعلام کرده است.
·        ایده ئولوژی فئودالی ـ روحانی هم همین است.
·        توده های مولد و زحمتکش باید در ذلت مادی، روحی و روانی یعنی در ریاضت مطلق بسر برند.

·        چرا؟

ب
·        برای اینکه اقلیت انگل، یعنی طبقه حاکمه بتواند در لذت مادی، روحی و روانی بیش از حد نیاز بسر برد.

·        می توان گفت که در جامعه فئودالی دیالک تیک طبقه حاکمه و توده بر دیالک تیک لذت و ریاضت منطبق شده است.
·        این انطباق، ابعاد وسیع متنوعی دارد که در دیگر اشعار طنز آمیز شاعر مشخصا افشا می شوند و به چالش کشیده می شود.

·        سفر حج و کربلا و نجف و غیره و اهدای داوطلبانه بخشی از در آمد و دارائی خود به سادات (ورثه رسول اکرم و غیره) نیز از همین انطباق دو دیالک تیک یاد شده حکایت دارند.

·        دار و ندار توده باید به انحای مختلف غصب شود تا طبقه حاکمه فئودالی ـ روحانی انگل و پتیاره تغذیه شود.

4

دفه،  سیللی وورماق اولماز و گناه دور، می  ایچماق
 باشا وورماغین  ـ ولی  ـ وار، حسناتی بی نهایت

·        معجز در این بیت، دیالک تیک دگر ستیزی و خودستیزی را به شکل دیالک تیک دف زدن و بر سر زدن بسط و تعمیم می دهد.

·        استه تیک هنری این بند شعر ستایش انگیز است.

·        خودستیزی یکی دیگر از گشتاورهای ایده ئولوژیکی فئودالیسم و روحانیت است.

·        این دعوت توده به خودستیزی نیز فقط یک روی مدال است:
·        خودستیزی توده با خودپروری طبقه حاکمه همراه است.

·        همان کسانی که توده را به خودستیزی در فرم های متنوع از سینه زنی، قمه زنی، برادر آزاری، برادر ستیزی (جنگ) و انتحار فوندامنتالیستی ترغیب و تشویق می کنند، برای توله های خود اوتومبیل های چندین صد هزار دلاری و قصرهای مجلل می خرند و عروسی های مجلل می گیرند.
·        معجز در دیگر اشعار خود از این تزویر و دروغ و ریا نیز پرده بر می دارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر