جمعبندی از
میمحا نجار
ستاره
·
می دانی طنز قضیه کجا ست؟
سار
حمله ديگر بميرم از بشر
تا
برآرم از ملايک بال و پر
·
همان مولانا که به اصل وحدت وجود باور داشت، یعنی منکر تضاد
میان اقطاب دیالک تیکی بود و فرقی میان خر و خرما و خلق و خدا نمی دید، اکنون بدون
اینکه به روی خود بیاورد، وحدت میان اقطاب دیالک تیکی را لت و پار می کند و تضاد
فی مابین را مطلق می کند.
·
آن سان که میان اقطاب دیالک تیکی دیوار می کشد تا ارواح
برای خود عالمی و یا کیفیتی تشکیل دهند.
·
بعد ادعا می کند که آدمیان تحول کیفی می یابند و به
ملائکه بدل می شوند.
ستاره
·
ایرادات دیگر این بیت مولانا از چه قرارند؟
سار
حمله ديگر بميرم از بشر
تا
برآرم از ملايک بال و پر
·
چون مولانا از دیالک تیک کمیت ـ حد ـ کیفیت بی خبر است،
فکر می کند که هر چیزی می تواند به هر چیز دیگری استحاله یابد.
·
مثلا جنتی پس از تغییرات کمی و رسیدن به حد عینی، به
جبرئیل تحول کیفی یابد و نامه رسان خدا شود.
·
مولانا نمی داند که تبدیل کیفیتی به کیفیت دیگر، همین
طوری الکی نیست.
·
تحول کیفی قانونمند است.
ستاره
·
می توانی نظرت را استدلال و اثبات کنی؟
سار
·
آره.
·
مثلا نطفه در درون هر بیضه، حاوی دی آن آ و ژن های جوجه
و یا مرغ و پرنده مربوطه است.
·
به همین دلیل، پس از طی مرحله تغییرات کمی و رسیدن به حد
عینی، تحول کیفی می یابد و به جوجه مربوطه بدل می شود.
ستاره
·
این به چه معنی است؟
سار
·
این بدان معنی است که میان نطفه و جوجه وجه مشترک بنیادی
ئی وجود دارد.
·
به همین دلیل هر نطفه ای به جوجه معینی تحول کیفی می
یابد و نه به کرگدنی و یا فیلی.
ستاره
·
درست است.
·
این اما به چه معنی است؟
سار
·
این بدان معنی است که نطفه بیضه لک لک به عنوان مثال، لک
لک بالقوه است.
ستاره
·
منظور از مفهوم «بالقوه» چیست؟
سار
·
بالقوه جفت دیالک تیکی بالفعل است.
·
این دیالک تیک میراث ارسطو ست.
·
نطفه موجود در بیضه لک لک به عنوان مثل، لک لک بالقوه
است.
·
یعنی اگر شرایط لازم برای تغییر کمی آن فراهم آید، به
جوجه لک لک استحاله می یابد.
·
آنگاه بالفعل می شود.
·
ما می توانیم از دیالک تیک بالقوه و بالفعل سخن گوییم.
ستاره
·
آره.
·
مولانا هم حتما از این دیالک تیک با خبر بوده است.
·
این اما ضمنا به چه معنی است؟
سار
·
این ضمنا بدان معنی است که تحول کیفی هر کی هر کی و بی
قاعده و بی قانون نیست.
·
هر چیز که تغییر کمی یابد و به حد عینی برسد، به همه چیز
استحاله نمی یابد.
·
فقط به چیز معینی استحاله می یابد.
·
نطفه تخم مرغ به جوجه مرغ تحول کیفی می یابد و نه به
جوجه قرقاول.
ستاره
·
درست است.
·
هگل همین قانون را با حکم زیر تبیین می دارد:
·
«نفی، همیشه معین است.»
·
نفی نطفه و استحاله آن به جوجه، معین است و نه نامعین.
·
همین که تو به خوبی استدلال و اثبات کردی.
·
نطفه اسب پس از طی تغییرات کمی و رسیدن به حد به کره اسب
تحول کیفی می یابد و نه به کره خر یا به بزعاله و گوساله و غیره.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر