محمد زهری
شب نامه
شب نامه
(۱)
·
شبی از شب ها
·
ـ همهٔ شب ـ
·
آینهٔ طاقچهٔ تاریک
·
گلهٔ رنگ و خط عالم را
·
از گذرگاه نگاه،
·
رم داد،
·
که پلنگان سیاهی، از چشمهٔ چشمش،
·
آب می نوشیدند
(۲)
·
شبی از شب ها
·
مرغِ دلتنگی
·
که ز دیاری (کسی، احدی) خالی بود
·
در به در، در قفس سُربی شب
·
جادهٔ شیری صبحی را می جست.
(۳)
·
شبی از شب ها
·
آتش کبریتی
·
در پناه مشتی،
·
دور از باد
·
ـ تا دلی، گرم و زبانی، گرم
·
باشد ـ
·
شمع کافوری را آتش زد .
(۴)
·
شبی از شب ها
·
به ستاره گفتم:
·
«چشم تو روشن،
·
که به بیداری خود،
·
چشم مرا می بینی.»
(۵)
·
شبی از شب ها
·
هرم (حرارت) گرم نفست،
·
ـ چون تف (گرما) ظهر تابستان ـ
·
بیدارم کرد.
·
آه!
·
چه شب داغی بود!
ادامه دارد.
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ویرایش:
پاسخحذف· شبی از شب ها
· مرغِ دلتنگی
· که ز (دیداری) خالی بود
· در به در، در قفس سُربی شب
· جادهٔ شیری صبحی را می جست.
ویرایش:
پاسخحذف· شبی از شب ها
· مرغِ دلتنگی
· که ز (دیداری) خالی بود
· در به در، در قفس سُربی شب
· جادهٔ شیری صبحی را می جست.