سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
لیسانس حقوق و علوم سیاسی
کارمند وزارت بهداری
شین میم شین
تلاشی برای تحلیل شعر
دگر به جوخه آتش نمی دهند طعام
بند اول
به قعر شب سفری می کنیم، در تابوت
هوا بد است
تنفس شدید
جنبش کم
و بوی سوختگی، بوی آتشی خاموش
و شیهه های سمندی که دور می گردد
میان پچ پچ اوراد و الوداع و امان
نشسته شهر زبان بسته ـ باز ـ در تب سرد
و راه بسته نماید ز رخنه تابوت
·
در این شعر سیاوش، سخن از سفری است:
1
·
سخن از سفری شگفت انگیز است که نه بر زین سمند، که بی سوار ـ شیهه کشان ـ دور می گردد،
بلکه در تابوت صورت می گیرد.
2
·
سخن از سفر زنده ای مرده است، مرده ای که می اندیشد،
مرده ای که می شنود، مرده ای که می بیند، مرده ای که می بوید.
3
·
سخن از سفر مرده زنده ای است که به هوا برای تنفس نیاز
مبرم دارد و هوا بد است و هوا بوی آتش کشته و خون و سوختگی دارد.
4
·
سفر از میدانی است، که زیر سم اسبان دشمن است و دشمن از
پا افتادگان را در میان «پچ پچ اوراد و الوداع و امان»،
ضمن سرکوب و ضرب و شتم به اسارت می گیرد.
5
·
جهان تنها از رخنه تابوت
دیده می شود.
6
·
قحط امید است.
7
·
راه بسته، شهر لال و الکن و زبان بسته است.
·
مقصد سفر در تابوت، قعر شب است.
·
سفر در تابوت به اعماق شب است.
بند دوم
به قعر شب سفری می کنیم، با کندی
چه می کنیم؟
کجاییم؟
شهر مأمن کو؟
شهاب شب زده ای در مدار تاریکی
هجوم از چپ و از راست، دام در هر راه
عبور وحشت ماهی در آب های سیاه
·
سفر در تابوت جز این نمی تواند باشد:
·
سفر کند است و مرده ی زنده از چند و چون کردوکار خویش و
از کجائی بود خویش بی خبر است.
·
از شهر مأمن، از امنیت و سلامت و امان خبری نیست:
·
شهاب شبزده ای در مدار تاریکی فرو می میرد، هجوم از
چهارسو و دام در هر راه شرایط گذار ماهی وحشت زده ای را در آب های سیاه به خاطر
خطور می دهد.
·
اوضاع از این قرار است.
بند سوم
بگو به دوست :
ـ اگر حال ما بپرسد دوست ـ
«نمی کشند کسی را، نمی زنند به دار
دگر به جوخه آتش نمی دهند طعام
نمی زنند کسی را به سینه، غنچه خون
شهید در وطن ما کبود می میرد!»
·
مرده زنده که در تابوت به قعر شب سفر می کند، پیامی
دارد، برای دوست، برای دوستی که دوستی اش پس از
شکست، خود سؤال بزرگی است.
·
برای دوستی که چه بسا، حالی از او نخواهد پرسید.
·
ولی محتوای پیام
مرده ی زنده از چه قرار است؟
·
پیام در واقع، گزارشی است از طرز رفتار خصم.
·
گزارشی است از دگرگشت طرز رفتار خصم با سپاه مغلوب:
·
اکنون دیگر کسی را نمی کشند، به دارش نمی زنند.
·
اکنون دیگر کسی را به تیرک تیرباران نمی بندند، آبش ـ
حتی ـ نمی دهند، به رگبارش نمی بندند، تا بر سینه اش غنچه خون بشکفد.
·
شهید اکنون از سوی هموطن بی وطن ـ در وطن ـ زیر زجر و
شکنجه و آزار، کبود می میرد.
·
چرا که دیگر دادگاه و قانون و پرس و جوئی ـ حتی ـ در بین
نیست.
·
چرا که دیگر همبودی و یا جامعه ای ـ حتی ـ در
کار نیست.
·
چرا که در وطن، انتقام کور و کینه کور حکمران
همه میدان ها ست.
·
این نهایت سقوط جامعه ای به قهقرای بربریت ست.
·
چرا که شیوه رفتار با مخالف، آئینه ماهیت و
شخصیت هر کسی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر