۱۳۹۳ آبان ۲۰, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (498)


تحلیلی از مسعود بهبودی

حریف
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني و حرفاتو بهشون بگي ،
 نتوني روشنگري كني و درك عموم رو از زندگي بالاتر ببري ، دانشت مفتم گرونه ، 
درست مثل يك خطيب توانمند مي موني كه تو يك سالن اجتماعات، داره واسه ميز صندليا نطق مي كنه .
درست مثل يه شيشه عطر تو يه چمدون مي موني كه به خودي خود 
نميتوني لباساي اون چمدون رو خوش بو كني

·        حرف حساب حریف در این هشدار چیست؟

1
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي

·        حریف در این هشدار، دیالک تیک دیر آشنای مستمع و صاحب سخن را به شکل دیالک تیک مردم و علامه بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن مستمع (مردم) می داند.
·        بظاهر حق با حریف است.
·        ولی فقط بظاهر.
·        چون  مفاهیم حریف انتزاعی اند و پس از کنکرتیزاسیون (جامه مشخص پوشاندن به) آنها می توان هشدار حریف را مورد سنجش قرار داد.
·        از این رو  مفاهیم حریف را باید مورد تأمل قرار دهیم.  

2
علامه ي دهر

·        حریف سطح توسعه فکری آدم ها را نه در روند، بلکه در لحظه می بیند.
·        به زبان عمر خیام، نه در عمر، بلکه در دم می بیند.
·        ولی واقعیت عینی از قراری دیگر است.
·        چون هر ناچیزی (فردوسی) در گذر از معبر دیالک تیکی لحظه و روند، به چیزی (فردوسی) توسعه می یابد.
·        دیالک تیک لحظه و روند.
·        دیالک تیک دم و عمر.

3
علامه ي دهر

·        در دیالک تیک لحظه و روند نقش تعیین کننده از آن روند است.
·        اگرچه لحظه هیچ واره نیست.
·        چون روند از ترکیب تدریجی لحظات تشکیل می یابد.
·        علامه کذائی در ماضی نه چندان دور، پخمه ای بیش نبوده است و اگر امروز حرفی برای گفتن دارد، از این و آن فراگرفته است.
·        سیکل ابدی دانش به همین می گویند.
·        دانش هر کسی نتیجه تلاش عرقریز نسل های متوالی است.

·        البته علامه هم می تواند چیزی بدان بیفزاید.
·        همین و بس.
·        نه کمتر و نه بیشتر.

4
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
 و حرفاتو بهشون بگي

·        مفهوم انتزاعی و کلی دیگر حریف، مفهوم «مردم» است.

·        این مفهوم چگونه تشکیل شده است؟

·        این مفهوم مثل هر مفهوم دیگری نتیجه تجرید است.
·        بنی بشر علی و حسن و حسین و زین العابدین را دیده که به کار گل مشغولند و پس از صرفنظر از قد و قامت و چشم و ابرو و غیره آنها مفهوم «عمله» را ساخته اند که با شنیدنش آدمی به یاد علی و حسن و حسین و غیره می افتد که هنرشان کار با گل است.   

5
·        به همین ترتیب  مفاهیم دهقان و پیشه ور و تاجر و رختشوی و پاسبان و غیره ساخته شده است.
·        بعد همه این اقشار و اصناف و طبقات اجتماعی مورد تجرید قرار گرفته اند و پس از صرفنظر بر خصوصیات خاص هر کدام از آنها، مفهوم مردم ساخته شده است.
·        با شنیدن مفهوم انتزاعی و یا مجرد مردم، آدمی به یاد عمله ها و دهقان ها و پیشه ورها و رختشوها و غیره می افتد.

6
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي

·        اکنون برای درک هشدار حریف باید به دیالک تیک مستمع و صاحب سخن و یا به دیالک تیک مردم و علامه اندیشید.
·        علامه ماورای اجتماعی وجود ندارد.
·        علامه یکی از اجزای همین کل است که حریف مردم می نامد.
·        میان علامه و مردم رابطه دیالک تیکی جزء و کل برقرار است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن کل (مردم) است.
·        باز هم بی آنکه جزء (علامه) هیچ واره باشد.
·        چون کل از ترکیب اجزاء تشکیل می یابد.

7
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي

·        حالا باید برای ارزیابی هشدار حریف، میدانی را در نظر مجسم ساخت و منبری را در وسط آن قرار داد تا علامه از آن منبر برای مردم موعظه کند.
·        علامه ای که نه موجودی ماورای اجتماعی، بلکه اجتماعی است.
·        علامه ای که نه موجودی شناور بر فراز طبقات اجتماعی، بلکه یکی از اعضای طبقه اجتماعی معینی است.
·        مثلا علامه ی عمله ها ست.

8
·        مردم که حاضر به شنیدن مواعظ علامه عمله ها نمی شوند.
·        چه بسا خیلی ها با دیدن ریخت و قیافه علامه کذائی تف بر زمین خواهند انداخت و بد و بیراه گویان راه خانه خویش در پیش خواهند گرفت.
·        برخی از مردم شاید اصلا اجازه موعظه به علامه عمله ها ندهند و در جا به زیرش کشند و لت و پارش کنند.

·        چرا چنین است؟  

9
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي

·        برای اینکه شعور اجتماعی نه چیزی بیطرف و خنثی، بلکه چیزی جانبدار و موضعمند است.
·        هر سخنی تیری است که از سنگری رها می شود تا به هدفی بنشیند.
·        مسئله به قول ویلیام شکسپیر، همین است.
·        سخن گلوله ای آتشین است که از سنگری به سینه ای شلیک می شود.
·        دستکمگیران سلاح سخن، ساده لوحان اند.
·        انسان ها در جهنم طبقاتی «گفت و گوی فارغ از سلطه»  با یکدیگر ندارند و نمی توانند داشته باشند.
·        مبلغان «گفت و گوی فارغ از سلطه»، جیره خواران فرومایه طبقه حاکمه اند و در هر گوشه ای کاخی برای خود دارند و جایزه باران شده اند.
·        در حالیکه خیلی از علامه ها یا شقه شقه شده اند و خاوران ها را آذین بسته اند و یا حتی از اعلام نام و نشان خویش هراس دارند.

10
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي

·        دیالک تیک مستمع و صاحب سخن، دیالک تیک غریبی است.
·        چون هر علامه ای مستمع خاص خود را دارد و هر مستمعی علامه خاص خود را.
·        انتظار اینکه هر علامه ای در هر مسجدی مستمع خاص خود را داشته باشد، در جامعه طبقاتی خیال خامی بیش نیست.
·        چون به قول فروغ فرخزاد، چه بسا «چراغ های رابطه خاموش اند» و هر علامه ای را هر «کسی به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد.»  

11
·        از این رو، برای علامه کذائی چاره ای جز این نمی ماند که قبل از همه و قبل از مردم، مستمع و صاحب سخن همزمان باشد:
·        یعنی برای خود به منبر رود.
·        یعنی در عصر جاهلیت مدرن، حداقل خود را از خریت رها سازد.

·        خر زاده شدن امری جبری است، چون علم اکتسابی است.
·        ولی خر واره زیستن و خر واره مردن نه جبری، بلکه اختیاری است.
·        حداقل باید تلاش کرد که از خر واره مردن جان بدر بری.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر