تحلیلی از
مسعود بهبودی
حریف
علامه ي دهرم باشي
، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني و حرفاتو بهشون بگي ،
نتوني روشنگري كني و درك
عموم رو از زندگي بالاتر ببري ، دانشت مفتم گرونه ،
درست مثل يك خطيب توانمند مي
موني كه تو يك سالن اجتماعات، داره واسه ميز صندليا نطق مي كنه .
درست مثل يه شيشه
عطر تو يه چمدون مي موني كه به خودي خود
نميتوني لباساي اون چمدون رو خوش بو كني
·
حرف حساب حریف در این هشدار چیست؟
1
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي
·
حریف در این هشدار، دیالک تیک دیر آشنای مستمع و صاحب
سخن را به شکل دیالک تیک مردم و علامه بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از
آن مستمع (مردم) می داند.
·
بظاهر حق با حریف است.
·
ولی فقط بظاهر.
·
چون مفاهیم حریف
انتزاعی اند و پس از کنکرتیزاسیون (جامه مشخص پوشاندن به) آنها می توان هشدار حریف
را مورد سنجش قرار داد.
·
از این رو مفاهیم حریف را باید مورد تأمل قرار دهیم.
2
علامه ي دهر
·
حریف سطح توسعه فکری آدم ها را نه در روند، بلکه در لحظه
می بیند.
·
به زبان عمر خیام، نه در عمر، بلکه در دم می بیند.
·
ولی واقعیت عینی از قراری دیگر است.
·
چون هر ناچیزی (فردوسی) در گذر از معبر دیالک تیکی لحظه
و روند، به چیزی (فردوسی) توسعه می یابد.
·
دیالک تیک لحظه و روند.
·
دیالک تیک دم و عمر.
3
علامه ي دهر
·
در دیالک تیک لحظه و روند نقش تعیین کننده از آن روند
است.
·
اگرچه لحظه هیچ واره نیست.
·
چون روند از ترکیب تدریجی لحظات تشکیل می یابد.
·
علامه کذائی در ماضی نه چندان دور، پخمه ای بیش نبوده
است و اگر امروز حرفی برای گفتن دارد، از این و آن فراگرفته است.
·
سیکل ابدی دانش به همین می گویند.
·
دانش هر کسی نتیجه تلاش عرقریز نسل های متوالی است.
·
البته علامه هم می تواند چیزی بدان بیفزاید.
·
همین و بس.
·
نه کمتر و نه بیشتر.
4
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي
·
مفهوم انتزاعی و کلی دیگر حریف، مفهوم «مردم» است.
·
این مفهوم چگونه تشکیل شده است؟
·
این مفهوم مثل هر مفهوم دیگری نتیجه تجرید است.
·
بنی بشر علی و حسن و حسین و زین العابدین را دیده که به
کار گل مشغولند و پس از صرفنظر از قد و قامت و چشم و ابرو و غیره آنها مفهوم «عمله»
را ساخته اند که با شنیدنش آدمی به یاد علی و حسن و حسین و غیره می افتد که هنرشان
کار با گل است.
5
·
به همین ترتیب مفاهیم دهقان و پیشه ور و تاجر و رختشوی و
پاسبان و غیره ساخته شده است.
·
بعد همه این اقشار و اصناف و طبقات اجتماعی مورد تجرید
قرار گرفته اند و پس از صرفنظر بر خصوصیات خاص هر کدام از آنها، مفهوم مردم ساخته
شده است.
·
با شنیدن مفهوم انتزاعی و یا مجرد مردم، آدمی به یاد
عمله ها و دهقان ها و پیشه ورها و رختشوها و غیره می افتد.
6
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي
·
اکنون برای درک هشدار حریف باید به دیالک تیک مستمع و
صاحب سخن و یا به دیالک تیک مردم و علامه اندیشید.
·
علامه ماورای اجتماعی وجود ندارد.
·
علامه یکی از اجزای همین کل است که حریف مردم می نامد.
·
میان علامه و مردم رابطه دیالک تیکی جزء و کل برقرار است
و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن کل (مردم) است.
·
باز هم بی آنکه جزء (علامه) هیچ واره باشد.
·
چون کل از ترکیب اجزاء تشکیل می یابد.
7
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي
·
حالا باید برای ارزیابی هشدار حریف، میدانی را در نظر
مجسم ساخت و منبری را در وسط آن قرار داد تا علامه از آن منبر برای مردم موعظه
کند.
·
علامه ای که نه موجودی ماورای اجتماعی، بلکه اجتماعی است.
·
علامه ای که نه موجودی شناور بر فراز طبقات اجتماعی،
بلکه یکی از اعضای طبقه اجتماعی معینی است.
·
مثلا علامه ی عمله ها ست.
8
·
مردم که حاضر به شنیدن مواعظ علامه عمله ها نمی شوند.
·
چه بسا خیلی ها با دیدن ریخت و قیافه علامه کذائی تف بر
زمین خواهند انداخت و بد و بیراه گویان راه خانه خویش در پیش خواهند گرفت.
·
برخی از مردم شاید اصلا اجازه موعظه به علامه عمله ها ندهند
و در جا به زیرش کشند و لت و پارش کنند.
·
چرا چنین است؟
9
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي
·
برای اینکه شعور اجتماعی نه چیزی بیطرف و خنثی، بلکه چیزی
جانبدار و موضعمند است.
·
هر سخنی تیری است که از سنگری رها می شود تا به هدفی
بنشیند.
·
مسئله به قول ویلیام شکسپیر، همین است.
·
سخن گلوله ای آتشین است که از سنگری به سینه ای شلیک می شود.
·
دستکمگیران سلاح سخن، ساده لوحان اند.
·
انسان ها در جهنم طبقاتی «گفت و گوی فارغ از سلطه» با یکدیگر ندارند و نمی توانند داشته باشند.
·
مبلغان «گفت و گوی فارغ از سلطه»، جیره خواران فرومایه طبقه
حاکمه اند و در هر گوشه ای کاخی برای خود دارند و جایزه باران شده اند.
·
در حالیکه خیلی از علامه ها یا شقه شقه شده اند و خاوران
ها را آذین بسته اند و یا حتی از اعلام نام و نشان خویش هراس دارند.
10
علامه ي دهرم باشي ، نتوني با مردم ارتباط برقرار كني
و حرفاتو بهشون بگي
·
دیالک تیک مستمع و صاحب سخن، دیالک تیک غریبی است.
·
چون هر علامه ای مستمع خاص خود را دارد و هر مستمعی
علامه خاص خود را.
·
انتظار اینکه هر علامه ای در هر مسجدی مستمع خاص خود را
داشته باشد، در جامعه طبقاتی خیال خامی بیش نیست.
·
چون به قول فروغ فرخزاد، چه بسا «چراغ های رابطه خاموش
اند» و هر علامه ای را هر «کسی به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد.»
11
·
از این رو، برای علامه کذائی چاره ای جز این نمی ماند که
قبل از همه و قبل از مردم، مستمع و صاحب سخن همزمان باشد:
·
یعنی برای خود به منبر رود.
·
یعنی در عصر جاهلیت مدرن، حداقل خود را از خریت رها سازد.
·
خر زاده شدن امری جبری است، چون علم اکتسابی است.
·
ولی خر واره زیستن و خر واره مردن نه جبری، بلکه اختیاری
است.
·
حداقل باید تلاش کرد که از خر واره مردن جان بدر بری.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر