محمد زهری
(1305 ـ 1373)
جزیره (۱۳۳۴ )
·
یک چشم مانده است،
·
یک چشم مهربان
·
آن نیز شام و بام
·
در پیشواز و بدرقه ام، حلقه ی
در است
·
گه برق می زند که به هر لوحه
نام تو ست!
·
گه گریه می کند که ز کارت دلم
شکست!
·
اما
·
من رفته ام ز دست
·
من یک شکوفه ی به خزان پا نهاده
ام !
*****
·
یک دست مانده است،
·
یک دست ناتوان
·
آن نیز با تلاش
·
پیچیده دور پنجه ی خود، موی خیس
من
·
تا غرقه را خلاص کند از نهنگ
موج،
·
بر تن دریده، پیرهن تاب خویشتن
·
اما
·
من رفته ام ز دست
·
من یک جنازه ی سر دریا فتاده ام
*****
·
یک چشم مانده است،
·
یک چشم مهربان
·
یک دست مانده است ،
·
یک دست ناتوان
·
در جستجوی راه نجاتی
برای من
·
اما
·
من رفته ام ز دست
·
من یک شکوفه ی به خزان پا نهاده
ام!
·
من یک جنازه ی سر دریا فتاده ام!
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر