۱۳۹۳ فروردین ۲۹, جمعه

سیری در شعری از محمد خلیلی (3)


زمینی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
محمد خلیلی
تحلیلی از شین میم شین
   
همین قدر که
بشنوی
این صدا ها از کجا ست
همین قدر که
بدانی
این رودخانه ها به کجا می رسند
آرام می گیری

·        معنی تحت اللفظی:
·        وقوف نسبی ـ حتی ـ به مبدأ صداها و مقصد رودخانه ها، آغاز آرامش خاطر است.

1
·        شاعر در این بند آغازین شعر، برای تئوریزه کردن ایده و اندیشه کیمیائی، دیالک تیک دیر آشنای مبدأ و مقصد و یا آغاز و انجام را به خدمت می گیرد.
·        بزعم شاعر، پیش شرط آرامش خاطر، وقوف به تاریخیت چیزها ست. 

2
·        استنباط میم هم از این بند شعر، همین بوده:
·        بزعم میم در این بند شعر دیالک تیک تجربی ـ منطقی ـ عینی زیر بسط و تعمیم می یابد:

دیالک تیک دانش و آسایش
و یا  
دیالک تیک خرد و خرمی

·        پیش شرط آسایش، دانش است.
·        پیش شرط خرمی، خردمندی است.
·        همین ایده و اندیشه را حکیم سرخ طوس هم در نهایت صراحت نمایندگی کرده است:

توانا بود، هر که دانا بود
به دانش دل پیر، برنا بود.

·        اما چرا میم از دیالک تیک دانش و آسایش و خرد و خرمی سخن گفته است؟

3
·        وقتی از دیالک تیک دو چیز سخن می گوییم، همبائی و ستیز آن دو چیز با یکدیگر را در مد نظر داریم:
·        وحدت و تضاد همزمان آن دو چیز را.

·        دانش و آسایش و یا خرد و خرمی هم نه در وحدت مکانیکی، مطلق و بی چون و چرا با یکدیگر، بلکه در وحدت دیالک تیکی یعنی در همزیستی و ستیز همزمان با یکدیگر قرار دارند.

·        دانش به چند و چون چیزها در وهله اول قرار و آرام از آدمی سلب می کند و او را به تلاش و کوشش و کار و پیکار عرقریز، عصب سوز (احسان طبری) و مشقت بار برمی انگیزد.

·        آرامش مورد نظر شاعر و آسایش و خرمی مورد نظر میم هم نتیجه همین تلاش و کوشش و کار و پیکار است.
·        اصولا و اساسا منبع لذت حقیقی در زندگی کار است.
·        چه کار مادی (عمدتا جسمانی) و چه کار فکری و هنری (عمدتا روحی و روانی)

·        دیالک تیک دانش و آسایش دیالک تیکی شگفت انگیز، توفان زا و غول آسا است.

3
همین قدر که
بشنوی
این صدا ها از کجا ست
همین قدر که
بدانی
این رودخانه ها به کجا می رسند
آرام می گیری

·        نو اندیشی شاعر در این بند شعر اما در نحوه ی توسعه و فرمولبندی این دیالک تیک است.

·        چون همین موضعگیری ایدئولوژیکی شاعر، خود حاوی و حامل نوعی مقاومت و مبارزه طبقاتی است.

·        چون شاعر با همین موضعگیری نظری به آنتی تز اکثریت قریب به اتفاق شعرا و نویسندگان و صاحب نظران ملی و بین المللی بدل می شود.

4
·        اکثریت قریب به اتفاق شعرا و روشنفکران در کشور شاعر ـ بی اعتنا به تعلقات حزبی و سیاسی ـ و در مقیاس جهانی نه از دیالک تیک دانش و  آسایش، نه از دیالک تیک خرد و خرمی، بلکه درست برعکس، از وحدت مطلق خریت و خرمی، خرد و دردسر  دم زده اند و دم می زنند و احسنت و مرحبا درو می کنند.

·        چون بظاهر حق به جانب آنان است و نه به جانب حکیم سرخ طوس و انگشت شمارانی کیمیا از جنس شاعر این شعر.

5
·        طنز آخرالزمان هم شاید همین باشد:
·        هر ننه مرده خرفت و کودنی خود را علامه دهر و صاحب عقل کل تصور می کند و درست به دلیل همین تصور بیمارگونه ی واهی، گوش فلک را از «تنهائی عظیم» و اندوهی تیره تر از دوزخ و لایتناهی کر کرده و کر می کند.

·        بدین طریق و ترفند، دانش نه پیش شرط آسایش، خرد نه پیش شرط خرمی، دانائی نه پیش شرط برنائی و توانائی، بلکه برعکس، دانش و خرد و دانائی پیش شرط ضرور تنهائی، غمزدگی، نومیدی، نیهلیسم و بهانه ای مهیب برای انتحار داوطلبانه تلقی می شود.

من برخی (مخلص) آن پیر خردمند که گفت:
«دنیا ـ همه ـ زندان خردمندان است.»


ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر