۱۳۹۳ فروردین ۳۰, شنبه

نقل قول هائی از این و آن (168)


 نِزار قَبانی (۱۹۲۳ـ   ۱۹۹۸)
شاعر سوری   
بگو دوستم‌ می‌ داری‌!
بگو دوستم‌ می‌ داری‌ تا زیباتر شوم‌
بگو دوستم‌ می‌ داری‌ تا انگشتانم مطلا شوند
و ماه‌ از پیشانی‌اَم‌ بتابد  
بگو دوستم‌ می ‌داری‌ تا زیر و رو شَوَم‌  
تبدیل‌ شوم‌ به‌ خوشه ‌ای‌ گندم‌ یا یکی‌ نخل
بگو
دل دِل نکن که دل
دِل دِل را نمی‌پذیرد
بگو دوستم می ‌داری‌ تا به‌ قدّیسی‌ بَدَل‌ شوم‌
بگو دوستم داری‌ تا از کتاب‌ِ شعرم‌ کتاب‌ِ مقدس بسازی‌
تقویم‌ را واژگون‌ می ‌کنم اگر تو بخواهی‌
فصل‌ ها را جا به‌ جا می‌کنَم‌
امپراتوری‌ِ زنان‌ را بَر پا می ‌دارم‌ اگر تو بخواهی‌
بگو دوستَم‌ می ‌داری‌ تا شعرهایم‌ بجوشند
و واژگانَم‌ الهی‌ شوند
عاشقم‌ باش‌ تا با اسب‌ به‌ فتح‌ِ خورشید بروم‌
دِل دِل نکن‌
این‌ تنها فرصت‌ِ من‌ است‌ تا بیاموزم‌
و بیآفرینم
پایان

سنگزاد 

·        این یاوه، شعر عامیانه ای از شاعری عوام واره شاید از ایام جاهلیت مدرن باشد.

·        چرا و به چه دلیل؟

1
·        طرف اولا فکر و ضمنا القا می کند که با گفتن الکی، کشکی، مصلحتی و زورکی «دوستت می دارم»، شق القمر می شود و ساده لوحانه دل به «دوستت دارم» این و آن خوش می کند.

·        طرف هنوز نمی داند که مهمترین تفاوت انسان با جانور این است که جانور قادر به دروغگوئی نیست، ولی کسب و کار اصلی بنی بشر دروغگوئی است، آنهم نه فقط به کسی دیگر، بلکه حتی به خویشتن خویش.

2
·        ثانیا شاعر خود را داوطلبانه و به دست خود از شر خرد اندیشنده البته اگر داشته باشد، خلاص می کند.
·        آن سان که بود و نبود و چون و چند چیزها به ادای حرفی وابسته می گردد:
·        اگر حریف «دوستت دارم» گفت، خوشبختی شاعر کم و کسر نخواهد داشت و اگر احیانا سر طرف شلوغ بود و یادش رفت که ورد جادو را بر زبان راند، حال شاعر گرفته می شود.
·        ضمنا اگر طرف احیانا رویش نشد و «دوستت دارم» نگفت، شاعر خود ببرکت قوه تمیز خود قادر به تمیز عشق و یا نفرت طرف نسبت به خود نخواهد شد.

3
·        ضمنا در منطق عقب مانده شاعر، جماعت لال و یا کودکان و آدم های شرمگین از نشان دادن عشق خویش به کسی عاجز خواهند بود و طرف مقابل را از نعمات شق القمر ناشی از ورد «دوستت دارم» محروم خواهند ساخت.

4


·        شاید با خواندن و شنیدن این جور یاوه ها بوده که شاعره ای به تنگ آمده و عاصی عوام وارگی هائی از این قبیل را در شعری غول آسا به تیغ تیز انتقاد سپرده است:

می توان با هر فشار هرزه ی دستی
بی سبب فریاد کرد و گفت:
«آه من بسیار خوشبختم!»

5
·        گذشته از اینها همه، شاعر انگار خودش لال است و قادر به گفتن ورد جادوی کذائی نیست تا طرف مقابل هم از سعادت آرزوئی او بهره مند گردد.
·        مثلا زیباتر شود، انگشتانش مطلا شوند، ماه از پیشانی اش طالع شود و الی آخر.

·        اگر شعر وسیله تخریب خانه خرد خلق نیست، پس چیست؟

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر