۱۳۹۳ اردیبهشت ۸, دوشنبه

چاله ها و چالش ها (469)


والتر بنیامین (1892 ـ 1940)
فیلسوف، منتقد ادبی، مترجم آثار بالزاک و مارسل پروست و غیره

تنها راه شناخت یك نفر، 
دوست داشتن او بدون هیچ امیدی است.
 والتر بنیامین
سرچشمه:
صفحه فیسبوک ناهید
گاف سنگزاد

میم
عجب جفنگی از والتر بنیامین و یا از مترجم بی سواد!
دوست داشتن با امید وبی امید کسی چه ربطی به شناخت او دارد؟
علاوه بر این به چه دلیل دوست داشتن بی امید کسی
تنها راه شناخت حریف است؟

مهوین
از دوست داشتن کسی بدون امید خیلی سخته کسی را بشه شناخت

میم
منظور بنیامین چیز دیگه ای بوده.
مترجم منظور او را بد و احتمالا بدلخواه ترجمه کرده.
نظر طرف را ایرانیزه کرده.
حالا حدس بزنید منظور بنیامین چی بوده،
که ضمنا آنهم باطل و نادرست و غیر منطقی است.

نگار
هنگامی که کسی را به امیدی دوست داری
همیشه ناامید می شوی و یک شناخت غیر واقعی پیدا می کنی.
 اما اگر بدون امیدو انتظاری کسی رو دوست داشته باشی چون ناامید نمی شی می تونی یک شناخت نسبی پیدا کنی.
میم جان شما چقدر غرور دارید.
غرور چیز خوبی نیست اونم اینهمه اش.

·        بهتر است قبل از پرداختن به جفنگ بنیامین در نهایت فروتنی و افتادگی به نظرات نگار اندرزگو نظری بیندازیم:

1
هنگامی که کسی را به امیدی دوست داری
همیشه ناامید می شوی.

·        چرا و به چه دلیل تجربی و منطقی؟

·        بنی بشر می تواند به هر انتظار و امیدی کسی را دوست بدارد.
·        به تجربه دیده شده که گاهی از او قطع امید می کند و گاهی به او امیدوارتر می گردد.  
·        مثال:
·        نگار کسی را مثلا به امید اینکه او هم دوستش بدارد، دوست می دارد و تجارب و دانش خود را به او می آموزد.
·        گاهی موفق می شود و گاهی تیرش به سنگ می خورد.

2

هنگامی که کسی را به امیدی دوست داری
همیشه ناامید می شوی و یک شناخت غیر واقعی پیدا می کنی.

·        اتفاقا دوست داشتن امیدمند کسی بی اعتنا به اینکه نومید شویم و یا امیدوارتر به شناخت او کمک می کند.
·        چون خود دوست داشتن پلی می شود برای پیوند ما با او.

·        پیش شرط شناخت هر کس و هر چیز هم پیوند (رابطه، رفت و آمد، درگیری) با آن کس و آن چیز است.

·        به چه دلیل نگار به شناخت غیر واقعی می رسد؟

3
·        شناخت خیالی (غیر واقعی) وقتی صورت می گیرد که با کسی رابطه نداشته باشی و راجع به او خیالبافی دلبخواه بکنی.

4
 اما اگر بدون امیدو انتظاری کسی رو دوست داشته باشی 
چون ناامید نمی شی می تونی یک شناخت نسبی پیدا کنی.

·        چرا و به چه دلیل دوست داشتن کذائی کسی بدون امید و انتظار امید برانگیز است؟

·        ضمنا شناخت نسبی کسی چه ربطی به عشق مبتنی بر امید و یا یأس ما به او دارد؟
     
مثال 

·        اگر کسی قصد شناخت سیبی را دارد.
·        باید روی آن کار کند.
·        مثلا ببرد، بخورد، فشارش بدهد، ببوید.
·        از رنگ و بو و عطر و طعم و استحکام سیب می تواند به چند و چون آن وقوف کسب کند.

·        دوست داشتن بی امید و با امید سیب چه تغییری در شناخت سیب اعمال می کند؟

5
·        ما از بنیامین چیزی نخوانده ایم.
·        ولی منظور او و هر دهاتی بدبختی شاید به شرح زیر باشد:
·        «عشق اصیل به شرطی اصیل  و راستین است که پراگماتیستی (به امید کسب سود)  نباشد.»

·        خود این ادعا بنا بر تجارب زنده ی زندگی باطل و نادرست است.

·        چرا؟
6

·        اولا آدم که سهل است، هیچ میمونی میمون دیگر را بدون نیاز و امید و انتظار مادی و یا روحی و روانی دوست نمی دارد.
·        میمونی وقتی شپش میمون دیگر را می جوید و کلکش را درجا می کند، نه برای رضایت خاطر خدا بلکه برای اطعام شپش و رهائی از شر شپش های خویشتن است.

7
·        مهوین بطور مبهم اما بدرستی به نکته دیگری اشاره کرده اند:
·        عشق آدمی نسبت به کسی چشم خرد او را کور می کند و مانع شناخت حتی نسبی او می گردد.

·        عاشق از همه چیز معشوق کذائی خوشش می آید.
·        شناختی بدان معنی در بین نیست.
·        وقتی پای شناخت به میان می آید، عشق کذائی هم برباد رفته است.

·        چه بسا پیش شرط عشق نسبت به کسی اتفاقا عدم شناخت ماهیت او ست.
·        خرترین آدم ها عاشق ترین آنها هستند.

8
·        نکته تجربی و پسیکولوژیکی (مبتنی بر روانشناسی) دیگر این است که بر خلاف توهم بنیامین، سرچشمه عشق آدمیان به همدیگر نیاز مادی و روانی و روحی و فکری و  فرهنگی و غیره آنها ست.

·        خود نیاز، مولد و موجد عشق کذائی حتی به جلادی است.

·        نیاز مربوطه اگر برآورده نشود، می تواند در طرفة العینی  حتی به نفرت و کین استحاله یابد.
·        کسی کسی را قربة الی الله دوست نمی دارد.
·        هر کرد و کاری دلیلی دارد.
·        هر معلولی علتی دارد.
·        از دیالک تیک علت و معلول و یا دلیل و مدلول نه گریزی امکان پذیر است و نه گزیری هست.

9
·        ضمنا میم مغرور نیست.
·        خیلی هم فروتن است.
·        ولی حقیقت پرستی دفاع سرسختانه از حقیقت عینی را الزامی می سازد.

·        اینهم نوعی دوست داشتن و عشق است:
·        این عشق به حقیقت عینی است.
·        اینهم البته بی انتظار و بی دلیل نیست.
·        توده ی «بی همه چیز»، چیزی و  پشت و پناهی جز حقیقت عینی ندارد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر