سرچشمه:
صفحه فیسبوک
راه آزادی
سنگزاد
این ادعا فقط بظاهر معقول و منطقی است.
فقط بظاهر!
·
تدوین و فرمولبندی احکام ـ چه
احکام زنانه و چه احکام مردانه ـ در شبکه ای از عوامل اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف
صورت می گیرد و مهمترین نقش در این زمینه به عهده حاکمیت طبقاتی است.
1
·
خود تقسیم بندی بشریت به زن و مرد
نیز نتیجه همین حاکمیت طبقاتی بوده، است و خواهد بود.
·
در جامعه اشتراکی اولیه برابری همه
انسان ها بی اعتنا به تفاوت های تصادفی و کشکی برقرار بوده است.
·
تنها تفاوتی که وجود داشته در
تقسیم اجتماعی کار بوده است:
·
زن سالاری مدتی و مرد سالاری مدتی
ناشی از ضرورت های تولید مایحتاج جامعه و همبود بوده اند.
·
و گرنه ماهیتا همه با هم برابر بوده
اند.
2
·
تفاوت ها و تضادها در گذار ناگزیر جامعه
بشری به نظامات طبقاتی (برده داری، فئودالی و سرمایه داری) پدید آمده اند و فرم
هنجارهای قانونی، اخلاقی و اجتماعی به خود گرفته اند.
·
با از بین رفتن طبقات اجتماعی و
برقراری مجدد برابری بر باد رفته و از یاد رفته، نیز دیر یا زود از بین خواهند
رفت.
3
·
حتما حریفی دلیل می خواهد.
·
دلیل تجربی اش این است که با تعویض
فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی نابرابری ها هم تعدیل و حتی نفی می شوند.
·
طبقه اجتماعی برده (بنده، رهی،
غلام و غیره از هر جنسیت) چیزی در حد اشیاء و در بهترین حالت در حد جانوران بود.
·
در گذار به فرماسیون اجتماعی ـ
اقتصادی بعدی مثلا فئودالیسم و بعد سرمایه داری این نابرابری خشن و خونین نیز تعدیل
می شود و چه بسا بکلی از بین می رود.
·
این حقیقت امر تجربی حاکی از آن است
که مناسبات تولیدی (فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی) تعیین کننده فرم تدوین و
فرمولبندی احکام ـ چه احکام زنانه و چه احکام مردانه ـ است.
4
·
احکام و قوانین و موازین اخلاقی و
غیره را نه مردان کذائی، بلکه نمایندگان ایدئولوژیکی طبقه حاکمه (نر و ماده) می
نویسند و به جامعه دیکته می کنند، تحمیل می کنند.
5
·
چه بسا تعداد مردان مخالف قوانین زن
ستیز (احکام مورد نظر حریف) بیشتر از
تعداد زنان یاغی است.
·
به همین دلیل هم است که مثلا در
جمهوری یأجوج و مأجوج، زنان جامعه دو شقه شده اند، دو شقه ای که بنوبه خود به شقه های
متعدد شقه شقه شده اند.
6
·
به همین دلیل هم است که سرکوب زنان
دگر اندیش (اوپوزیسیون) به واسطه زنان
هماندیش (پوزیسیون) نیز انجام می یابد.
7
·
اتفاقا تعداد زنان طرفدار
فوندامنتالیسم و فاشیسم و امپریالیسم کمتر از مردان نبوده و نیست و نخواهد بود.
·
جامعه بشری که بر اساس جنسیت انسان
ها متمایز نمی شود.
·
جامعه بشری بر اساس حاکمیت طبقاتی متمایز
می گردد.
·
به همین دلیل جامعه اشتراکی (سوسیالیسم
و کمونیسم) داریم، جامعه برده داری، فئودالی و سرمایه داری داریم و نه جامعه ملی،
مذهبی، جنسیتی، نژادی، ایدئولوژیکی، اخلاقی و غیره.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر