۱۳۹۳ فروردین ۲۳, شنبه

پای منبر دکتر مرتضی محیط (4)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک صابر 
سوسیالیسم:
اندیشه ‌ای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است، که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی می ‌کوشد، جامعه ‌ای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته‌ باشند.
  
تحلیلی از گاف سنگزاد 
  
·        دکتر محیط در جمله پایانی این موعظه، تعریف من در آوردی خود از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سوسیالیسم را ـ به قول حریف هوادار، مفت و مجانی ـ ارزانی پامنبری های خود می دارد:

سوسیالیسم جامعه ‌ای (است)  که در آن تمامی قشرهای اجتماع
سهمی برابر در سود همگانی داشته‌ باشند.

·        اولین مفهومی که در این تحریف دکتر محیط جلب نظر می کند، مفهوم «قشرهای اجتماع» است.

·        در ادبیات مارکسیستی ـ لنینیستی در ایران که ایرانیان بی کمترین تردید مدیون نمایندگان توده و حزب توده اند، از دیر باز و بدرستی با  مفاهیم «اقشار اجتماعی» و «طبقات اجتماعی» آشنا می شویم. 

·        با گذشت زمان همه چیز ـ خواه و ناخواه ـ توسعه می یابد، یعنی رو به پیشرفت می رود، مگر خود بنی بشر خردستیز بی خبر از خرد که به سرعت نور، پسرفت می کند.
·        به قول ولادیمیر لنین «یک گام به پیش» بر می دارد و «دو گام به پس.» 

·        نتیجه اش این می شود که داوطلبانه تیشه بر ریشه ی دستاوردهای ارزشمند مادی و فکری و فرهنگی به میراث مانده در جامعه فرود می آورد.

2
·        یکی از این تیشه ها، تبدیل اصطلاحات فلسفی جا افتاده و درست و منطقی «اقشار» و «طبقات» اجتماعی به قشرها و طبقه های اجتماع است.
·        این کسب و کار که تجدید نظری به ظاهر فرمال و صوری جلوه می کند، بی شک بی دلیل نیست و دیری است که ذهن ما را به خود مشغول داشته است.

3
·        یکی از دلایل این تجدید نظر در فرم فرمولبندی ها می تواند طرز «تفکر» متافیزیکی موسوم به  فرمالیسم باشد.
·        احزاب و سخنوران عوام واره و یا عوامفریب، به قصد خودنمائی به کرد و کار هائی از این قبیل توسل می جویند.
·        حضرات ظاهرا فکر می کنند که اگر چرندی را در کاغذهای گرانقیمت به چاپ رسانند و یا فرم فرمولبندی ها را مورد تجدید نظر سطحی، عوامانه و عوامفهم قرار دهند، به چرخش چشمی اعتبار و محبوبیت توده گیر کسب می کنند.

4
·        دلیل دیگر این تجدید نظر سطحی شاید خالی بودن کله از اندیشه و چنته از کلام باشد.
·        وقتی کسی توان تفکر مفهومی نداشته باشد، چاره و هنری جز بازی با فرم چیزها (مثلا واژه بازی در سنت شریعتی و آل احمد و شاملو و غیره)  نخواهد داشت.

5
·        اینجا ست که دیالک تیک غریبی وارد عمل می شود:
·        طرف که خودش سواد فارسی ندارد، قاعدتا قیاس به نفس می کند.
·        یعنی فکر می کند که همه بی سواد اند و به همین دلیل بهتر آن است که به جای اقشار و طبقات اجتماعی از قشرها و طبقه های اجتماع بهره برگیرد.

·        اما بدین طریق خانه خرد خواننده و نهایتا جامعه و توده تخریب می شود.
·        چون  واژه «قشرها» با مفهوم فلسفی «اقشار» و  واژه «طبقه ها» با مفهوم فلسفی «طبقات» فقط بلحاظ فرم یکسان اند و نه بلحاظ محتوا.

6
·         مفاهیم و مقولات فلسفی نام های منحصر به فرد اند و دستبرد در آنها به هر دلیلی هم که باشد، تحریفی ایدئولوژیکی و فرمی از خردستیزی است.

·        در زمان شاه هم با صرف دهها هزار دلار به تشبثاتی از این قبیل دست می زدند.

·        مثلا ترانه موسوم به «مرا ببوس» را با نوا و آهنگ و صدای دیگری بازتولید می کردند و عملا آن را تخریب و از محتوای انقلابی پیشین تخلیه می کردند.

·        فرم و محتوا همیشه در پیوند دیالک تیکی با هم قرار دارند.
·        درست است که در تحلیل نهائی نقش تعیین کننده از آن محتوا (شعر ترانه به عنوان مثال) است، ولی عناصر فرمال از قبیل نوا و آهنگ و صدای خواننده و عاطفه و احساس عجین به  صدای خواننده و غیره هیچ واره نیستند.

7
·        در زمان شاه هم به واژه بازی هائی  از این دست مبادرت می ورزیدند.

·        اگر درست به خاطر داشته باشیم، مثلا هاشم رضی با ارتزاق از کیسه باز خلیفه، واژه «سوسیالیسم» را به جامعه مداری و یا جامعه گرائی ترجمه می کرد و واژه «کمونیسم» را به  «اجتماع مداری» و یا «اجتماعگرائی» و غیره.
·        این تشبثات که خدمت فکری و فرهنگی به جامعه محسوب نمی شوند.
·        نام دقیق این جور تشبثات، خردستیزی و یا ایراسیونالیسم است.

·        این جور تجدید نظرهای فرمال، به معنی به آتش کشیدن خانه خرد خلق است.
·        نوعی خیانت به خلق و فرهنگ خلقی است.

8
·        بعضی از ایدئولوگ های امپریالیستی وطنی  واژه های «طبقه»  و «طبقات» اجتماعی را به رسته و رسته های اجتماعی ترجمه می کنند.
·        اگر اعتراض کنی بسان لاشخوری پاشنه دهن خود را می کشند و به تندبار تهمت و توهین و پارس و پرخاش می بندند و در بهترین حالت سنگ تازی زدائی از زبان پارسی به سینه می زنند.

·        قشر اجتماعی و طبقه اجتماعی و اقشار و طبقات اجتماعی بسان دیگر  مفاهیم و مقولات فلسفی و علمی باید بطور استاندارد و بدون دستکاری به خدمت گرفته شوند و گرنه در تبادل نظر میان انسانی اختلال ایجاد می شود.
·        قشرهای اجتماعی و طبقه های اجتماعی نداریم.
·        اقشار و طبقات اجتماعی داریم.

·        قشرها و طبقه ها در موارد بکلی دیگری مورد استفاده قرار می گیرند.
·        مثلا طبقه های آپارتمان در معماری و غیره.
·        قشرهای زمین در باستان شناسی و غیره.

9
·        این تشبثات ضمنا می تواند آگاهانه باشد.
·        یعنی برای تخریب عمدی خانه خرد خلق و برای تخلیه گام به گام حافظه توده ها از  مفاهیم و مقولات مارکسیستی ـ لنینیستی جا افتاده و مأنوس باشد.

·        چون اگر به اسناد احزاب و سخنوران مورد نظر توجه جدی شود، معلوم می شود که این تشبثات فرمال با حذف  مفاهیم کلیدی دیگری از قبیل امپریالیسم، نظام سرمایه داری، پرولتاریا، طبقه حاکمه، طبقه کارگر، دهقانان، فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی و غیره همراه است.

10
سوسیالیسم جامعه ‌ای (است)  که در آن تمامی قشرهای اجتماع
سهمی برابر در سود همگانی داشته‌ باشند.

·        دکتر محیط ـ حداقل در این یاد داشت ـ (چون ما جز این یاد داشت چیزی از ایشان نخوانده ایم)، همراه عینی و منطقی و همیشگی اقشار اجتماعی را یعنی طبقات اجتماعی را حذف می کند.

·        ما که بسان لات ها و لاشخورهای هوادار ایشان قصد تهمت زدن به کسی را نداریم، ولی حداقل می توانیم از خود بپرسیم، که چگونه می توان در جامعه ای اعضا را بدون طبقه بندی کردن، قشربندی کرد؟

·        چون اقشار اجتماعی فقط در رابطه با طبقات اجتماعی معنی و حق حیات کسب می کنند.

11

·        به عنوان مثال، هر طبقه اجتماعی به اقشار معینی تقسیم بندی می شود.
·        به همین دلیل است که مائو در تحلیل طبقاتی جامعه چین، مثلا از اقشار دهقانی تحت عناوین دهقانان مرفه، میانه حال و فقیر سخن می گوید.

·        حتی مؤلفین بورژوائی از اقشار بورژوازی صنعتی، تجاری، مالی، کشاورزی و غیره سخن می گویند.

·        ضمنا هر قشر اجتماعی، مثلا قشر روشنفکر به طبقات اجتماعی متفاوت و حتی متضادی تعلق دارد.

·   ادعای ایدئولوگ های امپریالیستی مبنی بر اینکه روشنفکران اعجوبه هائی شناور بر فراز طبقات اجتماعی اند، جفنگی بیش نیست.
·    هر روشنفکری و هر عضو هر قشر اجتماعی دیگری بیشک تعلقات طبقاتی فئودالی، بورژوائی، پرولتری، خرده بورژوائی و یا دهقانی دارد.

12
سوسیالیسم جامعه ‌ای (است)  که در آن تمامی قشرهای اجتماع
سهمی برابر در سود همگانی داشته‌ باشند.

·        شاید حریفی بگوید که منظور دکتر محیط این است که در جامعه سوسیالیستی موعود ایشان طبقات اجتماعی از بین می روند و به همین دلیل از کلمه قشرهای اجتماع استفاده کرده اند.
·        شاید حق با حریف باشد.
·        ولی جامعه سوسیالیستی که جامعه بی طبقه کمونیستی نیست، نمی تواند هم باشد.
·        جامعه سوسیالیستی هر چه باشد، سنتز ستیز پرولتاریای جامعه سرمایه داری با بورژوازی است و برای محو طبقات چه بسا قرن ها زمان لازم است.

پایان

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    ضمنا اعضای هر قشر اجتماعی، مثلا اعضای قشر روشنفکر به طبقات اجتماعی متفاوت و حتی متضادی تعلق دارند.
    درست است.
    با پوزش

    پاسخحذف