آفرینش استدلال
ناصر کاخساز
سرچشمه:
اخبار روز
تحلیلی از شین میم
شین
تشخیص شباهت و
تساوی مرحلهی بعدی تشخیص تفاوت است.
یعنی شباهتها
را انسان پس از تشخیص تفاوت ها تشخیص خواهد داد.
·
بزعم ابلیس، تشخیص تفاوت بر تشخیص
تشابه تقدم دارد.
·
اگر از کسی دلیلی بر ادعای او
نپرسند، هرگز مشکلی نخواهد داشت.
·
ما اما به تقدم پراتیک بر تئوری،
به تقدم تجربه بر نظر باور داریم.
·
حتی خواجه شیراز محک تجربه
(پراتیک) را برای تمیز خلوص چیزها، یعنی برای کشف حقیقت عینی توصیه کرده است:
خوش بود، گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود، هر که (و یا هر چه) در او غش باشد.
1
·
کاسه ای مملو از گندم را در دست می
گیریم و مورد مشاهده قرار می دهیم.
·
آیا قبل از هر چیز به تشخیص گندمیت
دانه ها نایل می آییم و یا به تشخیص چند دانه جو که قاطی گندم اند؟
2
·
از بالکن خانه دو طبقه خود به کوچه
نظر می افکنیم.
·
آیا نخست به تشخیص پسربچه ها نایل
می آیم که مشغول توپ بازی اند و یا به تشخیص یکی از پسر بچه ها که با بقیه بلحاظ
مثلا رنگ پیراهن تفاوت دارد؟
3
·
معلوم نیست که ابلیس به چه دلیل
تشخیص تفاوت ها را بر تشخیص تشابه ها مقدم می داند.
·
معلوم نیست که او به چه دلیل برای
دیدن چیزها تقدم و تأخر قائل می شود.
·
این شیوه تفکر ابلیس اما حاکی از
چیست؟
4
·
عیب بینشی ابلیس ـ قبل از همه ـ
این است که او دیالک تیک ماده و روح را، دیالک تیک وجود و شعور را وارونه می کند.
·
ابلیس شناخت چیزها، پدیده ها و
سیستم ها را بر وجود فی نفسه آنها مقدم می داند.
5
·
ابلیس ضمنا دیالک تیک اوبژکت ـ
سوبژکت را در روند شناخت وارونه می کند:
·
یعنی نقش تعیین کننده را نه از آن
اوبژکت شناخت (نه از آن دانه ها و بچه ها)، بلکه از آن سوبژکت شناخت (از آن مشاهده
گر، تشخیص گر) می داند.
6
·
ابلیس ظاهرا نمی داند که شناخت
(تشخیص) در روند انعکاس ماده در آئینه روح صورت می گیرد و ماده بر روح، اصل هر چیز
بر تصویر آن چیز تقدم دارد.
·
اگر ابلیس به این حقیقت امر واقف
می بود، می توانست حدس زند که انعکاس دانه ها و بچه ها در آئینه ضمیر مشاهده گر
همزمان صورت می گیرد و هویت بر تفاوت تقدم
دارد.
·
اول باید به هویت چیزها، پدیده ها
و سیستم ها پی برد و بعد به سیر تغییر آنها و تشکیل فرق ها، تفاوت ها و تضادها.
·
تشخیص هویت چیزها، پدیده ها و سیستم
ها پیش شرط تعیین کننده برای تشحیص فرق ها، تفاوت ها و تضادها ست.
7
حوا گفت:
خدا گفته است
در صورت نافرمانی میرا میشویم.
·
در همین حکم ابلیس نیز طرز تفکر
متافیزیکی او موج می زند.
·
درجه بلوغ فکری ابلیس حتی از
مولانا نازل تر به نظر می رسد:
·
در قاموس مولانا و بدرستی، مرگ و
زندگی دیالک تیکی را تشکیل می دهند.
·
هر ارگانیسم و اندامی میدان مرگ و
میر مدام است.
·
مرگ مدام سلول ها و تشکیل مدام
سلول های جدید، حقیقت امری واضح و بی چون و چرا ست که هر باغبان و دلاکی حتی می
داند.
·
نامیرائی محض در بهشت و میرائی محض
در زمین یاوه تخیلی ئی بیش نیست.
·
از تریاد عینی پیدایش ـ رشد ـ زوال
گریز و گزیری امکان پذیر نیست، خواه در بهشت و خواه در زمین.
·
مرگ و زندگی امری عینی است و نه
سوبژکتیف.
·
مرگ و زندگی روندی عینی است و به
میل و اراده و شعور و شناخت کسی ربطی ندارد.
·
فرمانبری و نافرمانی (امری
سوبژکتیف) کسی نمی تواند شتر عینی و جبری
مرگ را از در خانه او براند.
8
مار گفت:
نامیرا بودن
شما در بهشت محصول تجربه نکردن زندگی است.
·
دم خروس جهان بینی ایدئالیستی
ابلیس و یا مار همین جا آشکار می گردد:
·
میرائی و نامیرائی (مرگ و زندگی)
به امری سوبژکتیف (تجربه کردن و یا نکردن چیزی) وابسته تلقی می شود.
·
بنظر حضرات، این واقعیت عینی نیست
که به دلیل تضادمندی ماهوی اش در حرکت مدام است و مرگ و زندگی نتیجه همین حرکت و تغییر
لاینقطع است.
·
آنها فکر می کنند که تجربه کردن
چیزی تعیین کننده میرائی و یا نامیرائی است.
·
این جور جاها ست که ایدئالیسم با
سوبژکتیویسم دست در دست می روند.
9
لطفی ندارد که
آدم بیرون از زمان نامیرا بماند.
·
این پرت و پلای مار، دیگر نور علی
نور است.
·
ماری که خود را علامه دهر جا می زند،
هنوز نمی داند که چیزها، پدیده ها و سیستم ها در داربست زمان و مکان وجود دارند و
نه در خارج از آن.
·
اصولا ماده بدون زمان و مکان و
زمان و مکان بدون ماده تصور باطلی بیش نیست.
·
زمان و مکان اتریبوت (صفات ممیزه و
مشخصه) ماده اند.
10
لطفی ندارد که
آدم بیرون از زمان نامیرا بماند.
·
ابلیس و مار به احتمال قوی این
یاوه را از احمد شاملو آموخته اند:
ما بیرون زمان ایستاده ایم
·
حریفی خردگرا ـ به عبث ـ به اشرف خردستیز
کاینات یادآور می شود که برادر، بیرون از زمان نمی توان حتی نشست، چه برسد به
ایستادن.
·
و او به «تصحیح» خطای خویش می پردازد،
آنهم چه تصحیحی!
·
نتیجه تصحیح بمراتب بدتر از بد قبلی
می گردد:
ما بیرون تاریخ ایستاده ایم.
·
عقب ماندگی فکری و فرهنگی که حتما
نباید شاخ و دم داشته باشد.
11
لطفی ندارد که
آدم بیرون از زمان نامیرا بماند.
·
ابلیس بدبخت فکر می کند که پیش شرط
نامیرائی، قرار داشتن در خارج از زمان است.
·
وقتی ما از جهان بینی ایدئالیستی ابلیس
سخن می گوییم، به همین دلایل است:
·
طرف اولا فکر می کند که می توان در
خارج از زمان بود و ضمنا فکر می کند که پیش شرط نامیرائی قرار داشتن در خارج از
زمان است.
·
بزعم حریف، دلیل مرگ موجودات زمان است
و بس.
·
اگر زمان نفی شود، فاتحه ای بر
عزرائیل و دار و دسته اش خوانده خواهد شد.
·
ابلیس حتی از تریاد هگلی بی خبر
است:
·
تریاد تز ـ آنتی تز ـ سنتز.
·
ابلیس از وحدت و «مبارزه» اضداد در
ذره ذره هستی مادی بی خبر است.
·
بدون مرگ (نفی) تخم مرغ، جوجه و
مرغی تشکیل نمی شود.
·
مرگ تخم مرغ و تشکیل و پیدایش جوجه
را باید با تریاد هگلی توضیح داد و نه با مقوله زمان.
·
از زمان و مکان در هر صورت، گریزی امکان
پذیر نیست.
·
سیاوش کسرائی به این حقیقت امر دیالک
تیکی وقوفی تام و تمام دارد:
دانه را
چه راه درازی است، تا شکوفه شدن
و چه کوتاه
تا به خاک افتادن!
بهار اما
در این شکفتن و افتادن
جاودانه است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر