۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه

تجسم (واگذاری، صرفنظر، وقف) (1)

تجسم ـ اثری از الفرد
پروفسور دکتر مانفرد بور
پروفسور دکتر ورنر شوفن هاور
برگردان شین میم شین

·        تجسم (واگذاری، صرفنظر، وقف) مقوله ای در فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان است که در دوره تشکیل مارکسیسم از اهمیت چشمگیر، پربار و مؤثر برخوردار بوده است.

I
 تجسم در تئولوژی مسیحی

·        این مقوله ـ بلحاظ نظری ـ توسط تئولوژی مسیحی و آموزش های حقوق طبیعی روشنگری تدارک دیده شده است.
1

·        مسئله تجسم در تئولوژی مسیحی به معنی وحدت و تضاد خدا و انسان (وحدت و تضاد بی نهایت و با نهایت) مطرح می شود.

2

·        این امر بویژه در آتانازیانیسم در ایده جسمیت یافتن کلام خدا و پیدایش انسان و بدانوسیله آشتی مجدد خدا و جهان مطرح می شود.
3

·        اما از نظر تئولوژی مسیحی (باستثنای عرفان مسیحی) مسئله تجسم و یا انسانواره گشتن خدا (نکته ای که باعث شرمندگی تئولوژی می توانست باشد) به معنی آشتی خدا و انسان نیست.

4

·        آشتی میان خدا و انسان از طریق ورود انسان به جمع پیروان مسیح حاصل می آید.

II
تجسم در تئوری های حقوق طبیعی

·        تئوری های حقوق طبیعی مقوله وقف را بمعنی انتقال حقوق به غیر (واگذارکردن دارائی خود به غیر) تلقی می کنند.
1

·        بویژه تئوری های قرارداد دولتی بر مفهوم وقف قضائی استوار شده اند:
·        هرعضو تمامی حقوق خود را به جامعه و یا به نماینده جامعه وقف می کند.

2

·        با این وقف، حقوق مثبت بمثابه قاعده همزیستی اجتماعی مطرح می شود.

3

·        بورژوازی انقلابی قرن هفدهم و هجدهم میلادی با تشکیل جامعه و دولت بر بنیان حقوق طبیعی، امکان انتقاد ایدئولوژیکی سیستماتیک از واقعیت اجتماعی موجود به نفع جامعه بورژوائی  ایدئالیزه شده کالامندان را بدست می آورد که قانون حیاتی اش به تقلید از قوانین مبتنی بر داد و ستد کالائی میان اعضای جامعه تشکیل شده است.

III
فیشته
تجسم در فلسفه کلاسیک آلمان

·        فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان از نظریه پیوند عینی اجتماعی بمثابه تجسم سوبژکت (که بر مبنای تئوری های قراردادی تشکیل شده بود) به طرفداری می پردازد.

1

·        فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان (بویژه فلسفه فیشته و هگل) از موضع نظام اجتماعی طبیعی که فلسفه تاریخ مبتنی بر حقوق طبیعی روشنگری در آن خلاصه می شد، از انتقاد روابط اجتماعی مثبت کهنه پا فراتر می نهد و درک ایدئالیستی ـ دیالک تیکی تاریخ  ژرفتری را ارائه می دهد. 

·        مقوله تجسم در این میان از دو نظر نقش مرکزی به عهده می گیرد:

الف

·        بکمک مقوله تجسم امکان طرح دیالک تیکی رابطه سوبژکت ـ ابژکت، یعنی رابطه انسان (سوبژکت) و واقعیت تجسم یا شیئیت یافته (ابژکت) برمبنای مفهوم یک سوبژکت کوشا فراهم می آید.

ب

·        فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان می تواند با تدوین مقوله تجسم به حل مسئله کار انسانی نایل آید.

ت

·        اندیشه تجسم ـ علاوه بر این ـ به گشتاور مهمی برای درک وضع آزادی اجتماعی ـ بمثابه تحقق یک روند تاریخی (که از سوی فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان مطرح می شود) ـ مبدل می گردد.

پ

·        فعالیت سوبژکت  بصورت روند تاریخی، تجسم می یابد و با غلبه بر فرم های تجسم یافته به عالم آزادی فرا می رسد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر