۱۳۹۱ اسفند ۱۹, شنبه

سیری در جهان بینی عمر خیام (15)

عمر خیام 
(427 ـ 510)

(1048 ـ 1131)

  تحلیلی از شین میم شین



تحلیل رباعی بیست و پنجم

چون بلبل مست راه در بستان یافت

روی گل و جام باده را خندان یافت 

آمد به زبان حال در گوشم گفت:

« دریاب که عمر رفته را نتوان یافت»

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        بلبل مست به محض اینکه وارد باغ شد و شاهد روی خندان گل و خنده جام باده گشت، برگشت و در گوشی به من گفت:

·        «دم غنیمت دان، چون عمر رفته را نمی توان مجددا به دست آورد!»

·        خیام در این رباعی نیز طبیعت را سرمشق و الگوی بنی بشر قرار می دهد.
·        بزعم او بنی بشر باید از خوشحالی و خندانی گل و جام درس آموزی کند و قدر دم نقد را بداند.
·        برای اینکه گذشته گذشته است و اندیشیدن بدان بیهوده است.

1
·        رهنمود خیام فی نفسه منطقی است:
·        گذشته دیگر دست یافتنی نیست.
·        حال حاضر تنها چیزی است که در دسترس بنی بشر قرار دارد و باید حد اعلای استفاده از آن را به عمل آورد.

2

·        ایراد رهنمود خیام این است که خواننده و شنونده ساده لوح را از سوئی از اندیشیدن به گذشته و درس آموزی از موفقیت ها و شکست های خود و از سوی دیگر از اندیشیدن به آینده و برنامه ریزی برای آن باز می دارد.
3

·        به عبارت روشن تر، خیام دیالک تیک عینی گذشته ـ حال ـ آینده را تخریب می کند.
·        گذشته و آینده را دور می اندازد و حال را مطلق می کند.
·        پیرو خط فکری خیام بدین طریق، در زمان حال دائم بسر می برد و به انسان واره ای بی ریشه و بی بنیاد و بی ثمر تنزل می یابد و درجا می خشکد.
·        چنین انسانی بود و نبودش یکی است.
·        چنین انسانی به مدفوع خشک شباهت دارد:
·        نه بو دارد و نه خاصیت.

تحلیل رباعی بیست و ششم
 چون چرخ بکام یک خردمند نگشت

خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت

چون باید مرد و آرزوها همه هشت

چه مور خورد بگور و چه گرگ بدشت

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        چرخ به کام خردمند نمی چرخد.

·        فرق نمی کند که تو فلک را هفت بشماری و یا هشت.

·        باید بمیری و آرزوها را رها کنی.

·        پس فرق هم نمی کند که در گور طعمه موریانه باشی و یا در دشت، طعمه گرگ.


1

چون چرخ بکام یک خردمند نگشت

·        این اصلی در خط فکری خیام است:
·        چرخ به کام خردمند نمی چرخد.

·        این عملا به معنی تحقیر خرد است.
·        این ـ در تحلیل نهائی ـ به معنی دفاع از خردستیزی (ایراسیونالیسم) است.
·        فرق هم نمی کند که خیام برای جور شدن شعرش از واژه خردمند استفاده کرده ویا تعمدی در نظر داشته است.
·        تحقیر خرد و تجلیل خردستیزی کسب و کار اعضای همه طبقات اجتماعی واپسین است.
·        فریدریش نیچه ـ فیلسوف امپریالیسم و فاشیسم ـ بنیانگذار خردستیزی است.

·        مراجعه کنید به خرد، خردستیزی، دفاع از خرد و غیره در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


2

چون چرخ بکام یک خردمند نگشت

خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت

·        بنظر خیام در مصراع دوم، دانش بشری راجع به هستی بیهوده است.
·        خیام دلیل صحت این ادعا را در مصراع اول آورده است:
·        چرخ به کام خردمند نمی چرخد.
·        فلک دشمن خونخوار بنی بشر است.
·        این اندیشه خرافی در فلسفه سعدی و بویژه حافظ تکرار خواهد شد و پر و بال خواهد یافت.
·        بشر ـ در چشم بهم زدنی ـ دشمنی موهوم و شکست ناپذیر به نام فلک، چرخ، سپهر و غیره خواهد یافت.
·        این مقوله های خرافی باید مستقلا و مشخصا تحلیل شوند تا بلکه کاسه پنهان در زیر نیمکاسه کشف و افشا شود.


3

چون باید مرد و آرزوها همه هشت

چه مور خورد بگور و چه گرگ بدشت

·        خیام در این بیت، مرگ ناگزیر را برای توجیه نیهلیسم (پچی گرائی) خود به خدمت می گیرد:
·        چون آرزوها را نمی توان جامه عمل پوشاند و بالاخره باید از آنها دل برکند و رفت، پس اندیشیدن به زندگی بیهوده است.
·        فرق هم نمی کند که به اجل طبیعی بمیریم و طعمه موریانه در گور شویم ویا طعمه درنده ای در بیابان.

4

·        آنچه خیام نادیده می گیرد، اولا امکان تحقق بخش مهمی از آرزوها ست.
·        ثاینا تداوم تمدن بشری است.

·        نسل ها بسان حلقات زنجیری بی پایان در پیوند با هم قرار دارند و هیچ کردوکار مادی و معنوی بشری هدر نمی رود و به هیچ و پوچ بدل نمی شود.
·        میراث مادی و معنوی هر نسل بوسیله نسل های بعدی به خدمت گرفته می شود و تکمیل می گردد.
·        توسعه جامعه بشری نیز به همین دلیل است.
·        هیچ نسلی در هیچ زمانی از صفر شروع به کار و زندگی نمی کند.
·        هر نسلی تحت مناسبات تولیدی معینی با سطح معینی از نیروهای مولده به دنیا می آید و بر اساس آنها زندگی خود را بنا می کند.
·        درست است که افراد بشری پیر می شوند و می میرند.
·        این ولی به معنی نابودی همه دستاوردهای مادی و معنوی آنها نیست.
·        فرزندان میرنده ها کار مادی و معنوی پدران خود را به نحوی از انحا تداوم می بخشند تا زندگی سیر بالنده خود را طی کند و زندگی بشری روز به روز بهتر شود.

5

·        آنچه که خیام فراموش می کند بنیان دیالک تیکی هستی طبیعی و اجتماعی است.
·        نسل ها در گسست مطلق با یکدیگر بسر نمی برند.
·        بلکه در دیالک تیک پیوست و گسست بسر می برند:
·        نسل جدید ضمن گسست از نسل قدیم، کردوکار مادی و معنوی خود را در پیوست با نسل قدیم ادامه می دهد:
·        دیالک تیک پیوست با نسل قدیم و گسست از نسل قدیم همین است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر