۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

سیری در تراژدی «مهره سرخ» (3)

تحلیلی از شین میم شین
پیشکش به مانلی
 
 
7
این بانگ بشنوید:
این شور درفتاده به شهر از برای او ست

این کوه و دشت و برزن و بازار
و این کاخ و بارگاه
یا هرچه از من است
دل و دیده جای او ست

·        معنی تحت اللفظی:
·        به این بانگ گوش دهید:
·        این شور که در شهر افتاده، برای رستم است.
·        همه جا و همه چیز ـ کوه و دشت و برزن و بازار و هر چه من دارم، حتی دل و دیده من ـ  جای رستم است.

·        این موضع فکری تهمینه نسبت به شوی خویش است.
·        محبوبیت عمومی رستم برای تهمینه تعیین کننده است.
·        تهمینه به افکار عمومی کم بها نمی دهد.
·        در غیر اینصورت می توانست به واکنش خلق نسبت به تهمتن بی اعتنا باشد.
·        نقش تهمتن ها برای خود سیاوش نیز از اهمیت بسزائی برخوردار است.
·        سیاوش سراینده حماسه هائی است که تهمتن ها به همیاری خلق آفریده اند.
·        دیالک تیک تهمتن و توده، یعنی بسط و تعمیم دیالک تیک شخصیت و توده یکی از موضوعات مرکزی این تراژدی است.
·        ما به جای خود به این مهم خواهیم پرداخت.
·        رستم سیاوش، رستمی از سر تا پا توده ای است.

8
اینک که ناگهان
از راه می رسد
ای آینه، بگو
من چون کنم، چه سان که خوشایند او بود؟

گیسو چگونه برشکنم باز
یا در میان این همه رنگینه جامه ها
آخر کدام یک بگزینم؟

با او سخن چگونه گشایم
آرایه چون کنم که به چشمش نکو بود؟


·        معنی تحت اللفظی:
·        اکنون که تهمتن از راه می رسد، ای آینه، تو شیوه رفتار تهمتن پسند مرا تعیین کن:
·        فرم گیسویم را
·        رنگ جامه ام را
·        طرز آغاز گفتگویم با تهمتن را
·        آرایه تهمتن پسندم را.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که چرا تهمینه با آینه در گفتگو ست؟

·        مگر قحط آدم است؟

·        تهمینه که خار بیابان نیست.
·        حتما مادر و خواهر و قوم و خویشی دارد.
·        برای پاسخ به این پرسش سری به اشعار سیاوش می زنیم و دنبال واژه آئینه می گردیم:

آئینه را بیافکن
سیاوش
آئینه را بیافکن، تا رو به هم نهیم
باشد، به دست خویش مداوای هم کنیم

و آن دست را که آینه دار ملال تو ست
ز آن پیش تر که مشت برآرد، قلم کنیم!

·        معنی تحت اللفظی:
·        آئینه را از دست بیانداز، تا بکمک دست خویش به مداوای همدیگر بپردازیم.
·        و دستی را که آئینه دار ملال تو ست، پیش از آنکه مشت شود، قلم کنیم.

·        روی آوردن به آئینه در این شعر به معنی تنهائی فرد است.

·        تهمینه نیز ضمنا به دلیل تنهائی با آئینه در گفتگو ست.
·        گفتگو با آئینه، اما در حقیقت گفتگو با عکس خویش در آئینه است، یعنی گفتگو با خویشتن خویش است.

هدیه ای برای خاک
سیاوش
دیدی
دشمن، چه
دشمن است؟
 ـ ولی دوست
-
  بگذار تا خموش بمانم چو آینه
آئین حسن دوست فزودن
عمری است در تصور آئینۀ من است
.

·        معنی تحت اللفظی:
·        به چگونگی دشمن پی بردی.
·        اما راجع به چگونگی دوست، بگذار بسان آینه سکوت کنم.
·        برای اینکه آئین فزودن بر حسن دوست، عمری است که در تصور آئینه من است.

·        آئینه در این شعر سیاوش، از سوئی سمبل سکوت است و از سوی دیگر، سمبل روح.
·        تهمینه نیز به احتمال قوی با آئینه خاموش حرف می زند، چون تنها ست.
·        آئینه بهانه ای است برای گفت و گو با خویشتن خویش.
·        تهمینه از سوی دیر، احتمالا با روح خویش، با من درون خویش گفت و گو می کند.
·        این نیز دلیل بر تنهائی و بیکسی او ست.
·        تنهائی نه به دلیل تنهائی واقعی، بلکه به دلیل تنهائی حقیقی.
·        چرا که می توان در میان جمع بود و علیرغم آن، تنها بود.

9
 آئینه، من به دلبری و حسن شهره ام
دیگر که را رسد
جز تهمتن، که بر گل آتش گرفته ام،
باران شبنمی برساند؟

آری که را سزد
تا کودکی یگانه دوران
بر دست و دامنم بنشاند؟»

·        معنی تحت اللفظی:
·        آئینه، من به دلبری و زیبائی شهره جهانم، بنابرین، چه مردی شایسته تر از تهمتن تا بر گل عشق شعله ورم باران شبنمی بباراند!
·        آری چه کسی جز تهمتن شایسته من است که کودکی بی همتا بر دست و دامنم بنشاند!

الف

·        حالا پی می بریم که کلاغ پیر (سیاوش) قصه دیدار تهمینه با تهمتن را و آبستن گشتن تهمینه به سهراب را مرور می کند.

ب

·        ضمنا کلاغ پیر، آغاز قصه را به پایان آن می پیوندد.

ت
آئینه، من به دلبری و حسن شهره ام

·        این حکم تهمینه، به آئینه معنی دیگری می بخشد:
·        آئینه اینجا به وسیله و اوبژکت خودشناسی تهمینه ارتقا می یابد.
·        تنها ببرکت آئینه است که تهمینه به زیبائی و دلبری خویش پی می برد.
·        آئینه اگرچه بظاهر خاموش است، ولی علیرغم سکوت خویش، بازگوگر حقایق امور بیشمار است.
·        آئینه آدم ها را با چند و چون خویشتن خویش آشنا می سازد.

پ
دیگر که را رسد
جز تهمتن که بر گل آتش گرفته ام،
باران شبنمی برساند؟

·        سیاوش ضمنا نشان می دهد که تهمینه دلباخته تهمتن است و وصل با او باران شبنمی بر دل شعله ورش در کوره سوزان عشق است.
ث
آری که را سزد
تا کودکی یگانه دوران
بر دست و دامنم بنشاند؟

·        ضمنا آرزوی تهمینه داشتن کودکی از تهمتن است:
·        کودکی یگانه دوران!
·        کودکی به مثابه آمیزه ای شگرف از تهمینه و تهمتن!
·        کودکی به مثابه تجسم دیالک تیک زیبائی و پهلوانی!

10
ابری عبور کرد
گویی به دستمال سپیدش، خیال را
از دیدگان خسته سهراب می سترد:
«مادر !‌ کجا، کجا
این اسب بالدار کجا می برد مرا؟»

·        معنی تحت اللفظی:
·        ابری عبور کرد.
·        ابر انگار با دستمال سپیدش، غبار خیال از چشمان سهراب می سترد:
·        «مادر، این اسب بالدار کجا می برد مرا؟»

·        تشبیه ابر به مهربانی دستمال سپید به دست، شاید برای اولین بار از سوی شاعر توده ها تصور و تصویر می شود.
·        تصور و تصویری که بی نهایت هومانیستی و زیبا ست.
·        سهراب در کوره تب، خواب می بیند و هذیان می گوید:
·        خواب می بیند که سوار بر اسب بالداری است و لگام اسب احتمالا به دست تهمینه است.
·        از این رو ست که مقصد سفر را از مادر می پرسد.

11
تهمینه باره را
از پای تا به سر همه می بوید
بر زین و برگ و گردن او دست می کشد
در یال های او
رخساره می فشارد و می موید:

·        معنی تحت اللفظی:
·        تهمینه اسب بالدار حامل سهراب مجروح را از پای تا سر می بوید.
·        بر زین و برگ و گردن آن دست می کشد و رخسار خویش در یال های آن فرو می کند و مویه سر می دهد:

·        حدس ما درست بود.
·        سهراب خواب می بیند.
·        سهراب در خواب، مادرش را می بیند.

12
«یکتای من پسر
تک میوه جوانی و عشقم کجا شدی؟

ای جنگل جوانه امید
چون شد کز این درخت پر از شاخ آرزو
بی گه جدا شدی؟

گفتم تو را، نگفتم؟
کز عطر راز تو
افراسیاب نیز مبادا که بو برد؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای تنها فرزند من!
·        ای تنها میوه جوانی و عشق، کجا رفتی؟
·        ای جنگلی از جوانه های امید، چه شد که از این درخت پرشاخ آرزو، نابهنگام جدا شدی؟
·        مگر به تو ـ بکرات ـ نگفتم که افراسیاب نیز نباید از عطر راز تو بو ببرد؟

·        مویه های تهمینه از این قرارند و انتقاد او از فرزند نیز.
·        ظاهرا سهراب نمی بایستی راز خود را با کسی ـ حتی با ارباب خود، افراسیاب ـ در میان نهد.
·        پیوند سهراب با رستم می بایستی رازی سر به مهر بماند.
·        ظاهرا سهراب به تأکید مادر بر سرنگهداری، اعتنای کافی نداشته است و افراسیاب از آن بو برده است.

13
اما تو را غرور به پندارهای نیک
اما تو را شتاب به دیدار تهمتن
چشم خرد ببست

·        معنی تحت اللفظی:
·        اما غره بودن به پندارهای نیک و شتاب داشتن به دیدار پدر، چشم خرد تو را بست.

·        منظور تهمینه از مفهوم « غرور به پندارهای نیک» چیست؟

1

·        شاید منظور تهمینه تعمیم اصل پندار نیک به هرکس و ناکس از سوی سهراب باشد.
·        در این صورت است که سهراب دچار خوشخیالی و اعتماد ساده لوحانه به افراسیاب می گردد و فکر می کند که خیرخواه او ست.
2

·        شاید منظور تهمینه تعمیم اصل پندار نیک به دشمن از سوی سهراب باشد، گیرم که دشمن، دشمن رستم باشد.
·        باید در روند تحلیل «مهره سرخ» به منظور تهمینه از این مفهوم پی ببریم.

14
دشمن به مصلحت
می داد با تو دست
اما تو بی خبر
با آن دو رویگان به خطا داشتی نشست.»

·        معنی تحت اللفظی:
·        دشمن از سر مصلحت طلبی به تو دست می داد.
·        اما تو با آن دورویان به خطا طرح دوستی انداخته بودی.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر