۱۳۹۱ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

سیری در گلستان سعدی (13)

  سعدی
(۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری)
تحلیلی از شین میم شین
  
( گلستان ، دیباچه)
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار

·        معنی تحت اللفظی:
·        بزرگواری و لطف خدا را ببین.
·        بنده گناه کرده و او شرمسار است.

·        سعدی ظاهرا موعظه می کند، ولی در حقیقت ایدئولوژی نظام برده داری را تبلیغ می کند.

·        چرا؟
1

·        برای اینکه او در همین بیت، دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک خداوندگار (صاحب) و بنده بسط و تعمیم می دهد و ضمنا کفه ترازو را حسابی به نفع فراز (خداوندگار) سنگینتر می کند تا توده های مولد و زحمتکش هر چه بیشتر بدهکار معبود و بنده دار آسمانی باشد.

2

·        این تازه مقدمه سمپاشی ایدئولوژیکی سعدی است.
·        او زمینه را بی سر و صدا برای باب دیگر آمده می کند.
·        آنجا که نوبت به ظل الله و یا خداوندگار زمین می رسد.
·        بدین طریق همان بنده ای که در پیشگاه خداوندگار آسمانی گناهکار و سر به زیر و معذور است، به همان سان نیز در مقابل خداوندگار زمینی، بنده گناهکار و سر به زیر و معذور خواهد بود.

3
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار

·        سعدی در این بیت به چاپلوسی در مقابل خداوندگار می پردازد.
·        او خدا را با سلاطین و خوانین دور و برش عوضی گرفته است.
·        او در این بیت، دیالک تیک انسان و خدا را به شکل دیالک تیک گناهکار و رحیم بسط و تعمیم می دهد و به ستایش از شرمساری خدا می پردازد.
·        او اما فراموش می کند که گناه بنده و غلام و رعیت، علت عینی و ذهنی دارد.
·        گناه، هر تعبیر و تفسیری هم از آن داشته باشیم، بی دلیل صورت نمی گیرد.

·        سعدی در بوستان، بنا بر جزم «مشیت الهی»، حتی برای ارتکاب گناه از سوی انسان ها علت الهی قائل می شود.

·        از این رو ادعای اینکه خدا از ارتکاب گناه از سوی بنده و طلب بخشش و گریه و زاری اش شرم می کند، ادعای غیرمنطقی و بی پایه ای است.
·        کسی که خود باعث و بانی لغزش انسان ها می شود، کسی که بدون اراده او آب از آب تکان نمی خورد، چگونه می تواند شرم کند و همان بماند که بوده است.
·        خدا شاید به خاطر اشتباهات خود شرمسار شده است، نه به دلیل ارتکاب گناه بنده هایش که در قاموس باورمندان به جزم مشیت الهی، عروسک کوکی بیش نیستند.

سعدی
گر کسی وصف او زمن پرسد
بی دل، از بی نشان چه گوید باز؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر کسی وصف او را از من بپرسد، من بی دل از خدای بی نشان چه می توانم بگویم؟

1

·        کسی که کلی راجع به خصوصیات خداوندگار داد سخن سر داده، معلقی شگرف می زند و از وصف او حتی اظهار عجز می کند.
·        سعدی در این حکم، برای توجیه عجز خود از توصیف خدا، دو دلیل ارائه می دهد:

الف
·        بی دلی خود به مثابه سوبژکت شناخت
·          
ب
·        بی نشانی خدا به مثابه اوبژکت شناخت.

2

·        او با مفهوم «بی دلی»، دیالک تیک انسان و خدا را به شکل دیالک تیک عاشق و معشوق بسط و تعمیم می دهد، تا شیفتگی و از خودباختگی عاشق را دلیل ناتوانی او از توصیف معشوق جا بزند.
·        ژرف اندیشی سعدی را از همین تشبیه می توان حدس زد.

·        چرا؟
3

·        برای اینکه قاعدتا در شعورعاشق، دیالک تیک غریزه و عقل از ریشه به لرزه می افتد و غریزه چنان دست بالا می گیرد که عقل را حتی رمقی برای توصیف (چه برسد به توضیح) چیزی باقی نمی ماند و لذا همه چیز در ضمیر عاشق در مه غلیظی از ابهام فرو می رود و غیرقابل شناخت می نماید.
·        عرفا خود را عاشق شیفته وار خدا می دانند و بسان ذره که به سوی خورشید، به سوی خدا پر می کشند، گاه بکمک جلادی از فراز چوبه دار و گه به کمک مواد مخدر.

4

·        سعدی که در عرصه جامعه، دشمن آشتی ناپذیر عرفان ضد فئودالی است، در عرصه تئولوژی (خداشناسی) به عارفی سینه چاک و بی رأی و هوش بدل می شود.
·         خود را از شر خرد و فراست غول آسای خود آزاد می سازد و یاوه های ایراسیونالیستی (خردستیز) بی سر و ته سر می دهد.
·        حافظ این جنبه خرافی و ارتجاعی سعدی را به تمامی، از آن خود کرده است.

·        بی نشانی خدا در این حکم اما به چه معنی است؟

5

·        اصولا چیزی که نمود و نشانی از آن در دست نیست، نمی تواند قابل شناخت باشد.
·        برای اینکه شناخت چیزها از نمود و ظاهر آنها آغاز می شود.
·        نمود وظاهری که نشانه های لازم از ماهیت آن چیزها هستند.

·        به دلیل همین اهمیت خارق العاده است که ما به مفهوم نشانه در اشعار نیما بکرات برخورد می کنیم.

نیمایوشیج
 (نیما یوشیج : مجموعه کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 176.)

کم از این، گر نه خود به جا ماند
مردم از او، نشان او خواند

تا بدانجا که جسته در تک و تاز
دیده دارد، چنین به راه دراز

کز عمارت، که کرده، جوید رنگ
ز این عمارت، به جای ماند سنگ

با نشان زیست با فسانه زیست
آنکه دانست، این نشانه چیست

سهوها جمله در نشانه ما ست
قهر حرفی است، کز بهانه ما ست

با نشان، آن که بود و زیست، برست
گرچه بسیارها بهانه به دست

میرد آن رنگ، کاو نشان ندهد
وز همانی که هست، آن ندهد

آنچه کآن بدهد از من و تو نشان
گو سخن باشد آن، ز ما ست همان

دیده تا دید، دید بی کم و کاست
هر نشان در کمال خود زیبا ست

من به توفیق این خیال و گمان
رفت اندیشه ام، به سوی نشان

آنکه ز اینگونه در فکند مرا
ز او نجویم نشان، ز بهر چرا

رشته جان او به جانم دوخت
که چو شمعی به مجلس آمد و سوخت

نگه از دل، دلم ز دیده نرست
تا چه آید از آن نشانه به دست.

·         پس خدا در فلسفه سعدی غیرقابل توصیف است، قابل شناخت بودن که جای خود دارد.
·        سعدی بدین طریق، در مورد خدا، وارد موضع اگنوستیسیسم (ندانمگرائی) می شود و قدرت شناخت خدا را در خود نمی بیند.
·        فرق تئوری شناخت سعدی با تئوری شناخت حافظ در این است، که حافظ ندانمگرای تمام عیار است، در حالیکه ندانمگرائی سعدی نیم بند است و ما را یاد کانت می اندازد.

6

·        سعدی انسان را به شناخت نمود و ظاهر چیزها، پدیده ها و سیستم ها قادر می داند، ولی نه به شناخت بود (ماهیت، باطن) آنها :
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 131.) 
چه دانند مردم، که در جامه کیست؟
نویسنده داند، که در نامه چیست.

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        مردم فقط لباس آدم ها را می توانند تشخیص دهند و نه خود آنها را که زیر لباس قرار دارند.
·        به همان سان که فقط نویسنده می داند که محتوای نامه چیست.

7

·        سعدی بدین طریق، شناخت انسان ها را در انحصار بلامنازع آفریننده (نویسنده نامه) می داند.
·        حافظ اما نه نمود (ظاهر) چیزها، پدیده ها و سیستم ها را قابل شناسائی می داند و نه بود (ماهیت، ذات و باطن) آنها را.

·        هستی برای حافظ، در توده غلیظ مه فرو رفته است.
·        همه چیز اسرارآمیز است و شناخت چیزها محال و غیرممکن.

8

·        سعدی با مفهوم «بی نشانی» دیالک تیک مادی و معنوی (روحی) را در نظر دارد.
·        چون فقط چیزهای مادی می توانند نشان داشته باشند و انسان در دیالک تیک نشانه و راه می تواند به آنها برسد. 

·        نیما، روشنگر بزرگ قله های یوش، در این زمینه دیالک تیک گلخن و باغ و دیالک تیک نشانه و راه را توسعه می دهد:

نیمایوشیج
(نیما یوشیج : مجموعه کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 190.)

من به یاری آن شکفته چراغ
راه بردم ز گلخنی سوی باغ

هر کجا بود دلگشای مرا
از نشانی که رهنمای مرا.

·        حتی جانوران با نشانه ها راه می یابند و از طریق نشانه گذاری پیام می فرستند و برای دوست و دشمن از وجود خود خبر می دهند.

·        خدای سعدی نه مادی، بل روحی است و لذا خدای بی نشانی است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر