۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

سیری در گلستان سعدی (12)


سعدی
(۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری) 
تحلیلی از شین میم شین

( گلستان ، دیباچه)
حق سبحانه گوید :
یا ملئکتی قد استحیت من عبدی و لیس له غیری!
ای فرشته ها من، دعوتش را اجابت کردم و امیدش را بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری همی شرم دارم.


·        حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد:
·        همان خدائی که به قول خود شیخ شیراز در همین دیباچه گلستان می گوید: 

قرآن  
اعملو آل داود شکرا و قلیل من عبادی الشکور  
ای آل داود، سپاس مرا بجای آرید و  بندگان سپاسگزار من انگشت شمارند!
 
·  همان خدائی که علیرغم عبادت مستمر میلیون ها ملک و جن و انس و حشره و دام و ددو جانور و جماد و غیره از کمبود بنده ی سپاسگزار شکوه سر می دهد، چند خط بعد، از دعا و زاری بندگان خود شرمنده می شود.

·        سعدی  و حافظ که نباید از این تناقض بی خبر باشند.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که دلیل این تناقض کدام است؟

·        برای پاسخ به این پرسش باید این آیه سعدی از قرآن را مورد بررسی قرار دهیم:

1
ای فرشته ها من، دعوتش را اجابت کردم و امیدش را بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری همی شرم دارم.

·        سعدی در این حکم، رابطه دیالک تیکی انسان و خدا را به شکل رابطه دیالک تیکی خفت و رحمت بسط و تعمیم می دهد و لطف خدا را منوط و وابسته به عاملی سوبژکتیف می سازد.
·        بنده باید در نهایت خفت، ناله و زاری سر در دهد، تا خدا دلش به حال او بسوزد، بر او ترحم آورد، دعایش را مستجاب کند و حاجتش را برآورده سازد.

·        این اما به چه معنی است؟
2

·        این بدان معنی است که انسان نه تنها کاره ای نیست و عرضه و لیاقت انجام هیچ کار مثبتی را ندارد، بلکه موجودی ذلیل، انگل و گداواره است.
·        فقط می تواند مفت بخورد و هر وقت به چیزی نیاز داشت، دست به دعا بردارد و زار بزند، تا خدا دلش به حالش بسوزد و حاجاتش را برآورده سازد.

3

·        این از سوی دیگر بدان معنی است که در فلسفه سعدی و حافظ انسان، فی نفسه موجودی بی ارزش است و سزاوار لطف و مهر الهی نیست.
·        خدا در فلسفه سعدی، از انسان خودمختار و مستقل و آزاد و شخصیت مند خوشش نمی آید.

·        دلیل تناقض مندی خدای سعدی نیز در تناقض مندی طبقه حاکمه است:
·        خدا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه برده دار است:
·        خدا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه ای است که توده های مولد و زحمتکش را سلب مالکیت بر وسایل تولید کرده است، خود و زن و بچه شان را بسان سیب و سیب زمینی خرید و فروش می کند و همه را از دم به بیگاری می کشد و از قبل عرق جبین آنها امرار معاش می کند.
·        تناقض مندی خدای سعدی در تناقض مندی افکار و کردار و رفتار همین طبقه اجتماعی انگل است:

4

·        این طبقه از سوئی توده های مولد و زحمتکش را به اطاعت کورکورانه محض فرامی خواند:

ای آل داود، سپاس مرا بجای آرید و  بندگان سپاسگزار من انگشت شمارند!

5

·        و از سوی دیگر، وقتی استثمار و ستم از حد گذشت و کارد بر استخوان توده  نشست، تظاهر به ترحم می کند تا برده، دو باره توان بیگاری داشته باشد و چرخ تولید از کار نیفتد.
·        اینجا ست که در مقابل ذلت تحمل ناپذیر توده های برده گذشت می کند و تظاهر به شرمندگی:
 
ای فرشته ها من، دعوتش را اجابت کردم و امیدش را بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری همی شرم دارم.

6

·        خدا در فلسفه سعدی، کپیه خوانین و سلاطین و اشراف بنده دار و فئودال  است، که تاب تحمل موجودی اندیشنده و تصمیم گیرنده را در دور و بر خویش ندارند.

·        سعدی نمی خواهد که انسان، خود قادر به برآوردن آرزو و امید و حاجت خویش باشد.
·        او انسان را وابسته و امیدوار به غیر می خواهد.

·        او انسان را نوکرصفت، بی شخصیت، نوچه و دنباله رو می خواهد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر