۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

گفت و گوی هماندیشی با میم (2)


1
ممنون از ابراز نظر راجع به شعرم

• ممنون اصولا باید مصرفکننده باشد و نه مولد.
• ما در برخورد به اندیشه ها چنان محو محتوای آنها می شویم که ادب و آداب یادمان می رود.
• تربیت درست و حسابی هم که نداشته ایم.
• با پوزش.

2
از دوستی با شما خوشحالم


• واژه «دوستی» فی نفسه خیلی وسوسه انگیز است و عطر اوتوپی و رؤیا با خود دارد.
• دوستی ها اما عمدتا سطحی اند و توخالی.
• مصلحتی اند و پراگماتیستی.
• همه چیز هستند، به غیر از دوستی.

• شاید علتش این باشد که هنوز مفاهیم دوستی و عشق معنی نشده اند.
• دوستی بیشک در روند همکاری و هماندیشی تشکیل می شود، در روند چالش و کلنجار فکری متقابل.

• دوستی بر شناخت متقابل بنا می شود.
• دلیل اینکه واژه «آشنا» را قدما به عنوان دوست معنی کرده اند، شاید همین عامل شناخت متقابل باشد.
• دوستی را نمی توان سفارش داد.
• دوستی در روند دیالک تیکی آگاهی ـ خودپوئی قوام می یابد، تازه اگر بتواند از هفتصد خوان رستم بگذرد و قوام یابد.
• دلیل خودپوئی شاید در عناصر دیگر شعور باشند که مستور و عمدتا نا شناخته اند و پشت پرده ای از ابهام نهان اند.

3
خوشحالم که جواب داده اید


• مگر قرار بود، جواب ندهیم!
• دلیل تأخیر در جواب، شاید این بوده که نیروی روانی لازم برای خواندن شعر شما را نمی توانستیم در خود پیدا کنیم.
• شاید جاذبه نمودین شما دلیل آن بود و شاید عدم آشنائی ما با شما.

4
فقط پیشاپیش می گویم مرا زیر ذره بین نگیرید که چرا این جا وزنش این گونه است و آنجا آن گونه است.


• اخیرا، تصادفا در صفحه فیس بوک شاعری وارد شدیم و کامنتی بر شعرش گذاشتیم و بعد منتشرش کردیم.
• طرف احتمالا انتظار تعریف و تمجید داشت.
• به اعتراض برخاست:
• چرا بدون اجازه از شاعر شعرش را نقد می کنید!

• جواب ندادیم، ولی یکی دیگر از اشعارش را هم تحلیل کردیم.
• اعتراضش را بدقت نخوانده بودیم و منظورش را نفهمیده بودیم.
• بعد، از وقتی که برای تحلیل شعر دیگرش صرف شده بود، سپاسگزار بود و در کامنتی بر تحلیل نوشته بود:
• «از دانستن نقات قوت» خود شادمان می شود.

• وقتی شعری منتشر می شود، مثل هر کالای دیگر مورد داوری مصرفکننده قرار می گیرد.
• دیگر نمی توان « پیشاپیش گفت که مرا زیر ذره بین نگیرید که چرا این جا وزنش این گونه است و آنجا آن گونه است.»
• شنیدن معایب و نواقص محصول کار خود (چه محصول کار مادی و چه فکری) شاید ناگوار باشد، ولی مفید است.
• البته اگر کسی در پی توسعه خویش باشد.

• خیلی ها دیگر توان احساس این نیاز را ندارند:

• به قول فروغ، تفاله واره اند.

5
قبل از این که به من حمله شود خودم می گویم بله درست است


• این بدان معنی است که حقیقتی وجود ندارد، که قابل دفاع باشد.
• حقیقت اما وجود دارد و ارزش آن را دارد که مورد مدافعه قرار گیرد.
• مسئله اینجا ـ قبل از همه ـ نه صاحب نظر، نه صاحب اثر، بلکه خود نظر و اثر است که مورد داوری قرار می گیرد.
• نسبت بدان نمی توان بی تفاوت بود.
• چه بسا خود مولد، مولود خود را زیر ذره بین تحلیل قرار می دهد، بسان مادر ـ پدری که فرزند خود را و چه بسا حتی نقدش می کند تا رفع عیب کند.
• آنجا دیگر نمی توان سپر انداخت و پی کار خود رفت.

6
گاهی از پی بغض چند روزه و کلافگی وسط روزمرگی و بدو بدو ها و یا وقتی که سر احساساتم کلاه می رود، کلماتی ازذهنم می گذرد و بعد از آن دیگر خطی هم نمی توانم بنویسم به جز نامه های اداری!


• شاید همه همین طور باشند.
• شعر وقتی سروده می شود که روح شاعر دستخوش آشوب است و نمی تواند نسراید.
• پس از سرودنش هیجان درونی اش فرو می نشیند.
• در غیر اینصورت کلافه می شود.
• سرایش شعر و حتی تحلیل شعر در چنین جو روحی صورت می گیرد.
• در واقع، آن انجام می گیرد که سوبژکت مجبور به انجام آن است.

• وقتی از دیالک تیک آگاهی و خودپوئی سخن رفت، منظور همین هم بود.
• نه تمامت کار به اختیار سوبژکت است و نه بدون اگاهی او می تواند صورت گیرد.

• دیالک تیک یعنی وحدت و «مبارزه» همزمان اضداد:

• همبائی و «ستیز» اضداد.
7
اینکه گفتم با حس چه کسانی پیوند می خورد منظورم این است که چه کسانی برای خواندن نوشته من مکث می کنند...


• این توضیح استدلالی شما نشان می دهد که شما دلیل واقعی اش را نمی دانید.
• دلیلش این است که هر کس شیفته دیوانه وار محصول کار مادی و یا فکری خویش است.
• هر کس در محصول کار خود، ماهیت انسانی ـ نوعی خود را به تماشا می نشیند:
• محصول کار هر کس آئینه لیاقت های مستور او ست.

• ارائه اثر خویش در واقع، نه به دلایل فوق الذکر شما، بلکه به همین دلیل است:
• مولد می خواهد که اثر خود را و نهایتا ماهیت انسانی ـ نوعی خود را در آئینه همنوع نیز به تماشا بنشیند:
• آئینه را در آئینه به تماشا بنشیند:

• محصول کار خود را به مثابه آئینه در آئینه ضمیمر همنوع به تماشا بنشیند.

• لذت حاصله از تماشا و شناخت محصول کار خود غول آسا ست.
• نیما رابطه آهنگر با آهن را چنان تصور و تصویر می کند که انگار عاشق یکدیگرند.
• هر شاعری شعرش را صدها بار می خواند و سیری نمی گیرد.
• وقتی کسی بر سر شعرش بزند، حالش حسابی گرفته می شود.

• بت در حقیقت محصول کار انسان ها بوده که مورد پرستش قرار گرفته است.

• انسان نه بت کذائی را بلکه محصول کار خود را پرستیده است:
• کالا پرستی مستور!
• فتیشیسم کالائی!


• عاشق و معشوق کذائی هم در حقیقت نه یکدیگر را، بلکه ـ قبل از همه ـ خویشتن خویش را می پرستند:
• ارضای نیازهای غریزی و عاطفی و غیره خود را.
• ولی درست به خاطر همین نیاز غول آسا تظاهر می کنند که عاشق دیگری اند.
• ولی آنها خود ـ البته اگر شعورمند باشند و هشیار ـ بهتر از هرکس می دانند که حقیقت از چه قرار است.

8
چون آینده کوتاه است، همان کم را ناب می خواهم.


• فرمولبندی این جمله دقیق نیست:
• آینده کوتاه نیست.
• آینده لایزال و لایتناهی است.

• «کم» هم کم نیست.


در دیالک تیک کمیت و کیفیت، تعیین کننده کیفیت است.
چه بسا «کمی» بمراتب غنی تر از «بیشی» است!
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر