1
ممنون از ابراز نظر راجع به شعرم
ممنون از ابراز نظر راجع به شعرم
• ممنون اصولا باید مصرفکننده باشد و نه مولد.
• ما در برخورد به اندیشه ها چنان محو محتوای آنها می شویم که ادب و آداب یادمان می رود.
• تربیت درست و حسابی هم که نداشته ایم.
• با پوزش.
2
از دوستی با شما خوشحالم
از دوستی با شما خوشحالم
• واژه «دوستی» فی نفسه خیلی وسوسه انگیز است و عطر اوتوپی و رؤیا با خود دارد.
• دوستی ها اما عمدتا سطحی اند و توخالی.
• مصلحتی اند و پراگماتیستی.
• همه چیز هستند، به غیر از دوستی.
• شاید علتش این باشد که هنوز مفاهیم دوستی و عشق معنی نشده اند.
• دوستی بیشک در روند همکاری و هماندیشی تشکیل می شود، در روند چالش و کلنجار فکری متقابل.
• دوستی بر شناخت متقابل بنا می شود.
• دلیل اینکه واژه «آشنا» را قدما به عنوان دوست معنی کرده اند، شاید همین عامل شناخت متقابل باشد.
• دوستی را نمی توان سفارش داد.
• دوستی در روند دیالک تیکی آگاهی ـ خودپوئی قوام می یابد، تازه اگر بتواند از هفتصد خوان رستم بگذرد و قوام یابد.
• دلیل خودپوئی شاید در عناصر دیگر شعور باشند که مستور و عمدتا نا شناخته اند و پشت پرده ای از ابهام نهان اند.
3
خوشحالم که جواب داده اید
• مگر قرار بود، جواب ندهیم!
• دلیل تأخیر در جواب، شاید این بوده که نیروی روانی لازم برای خواندن شعر شما را نمی توانستیم در خود پیدا کنیم.
• شاید جاذبه نمودین شما دلیل آن بود و شاید عدم آشنائی ما با شما.
4
فقط پیشاپیش می گویم مرا زیر ذره بین نگیرید که چرا این جا وزنش این گونه است و آنجا آن گونه است.
فقط پیشاپیش می گویم مرا زیر ذره بین نگیرید که چرا این جا وزنش این گونه است و آنجا آن گونه است.
• اخیرا، تصادفا در صفحه فیس بوک شاعری وارد شدیم و کامنتی بر شعرش گذاشتیم و بعد منتشرش کردیم.
• طرف احتمالا انتظار تعریف و تمجید داشت.
• به اعتراض برخاست:
• چرا بدون اجازه از شاعر شعرش را نقد می کنید!
• جواب ندادیم، ولی یکی دیگر از اشعارش را هم تحلیل کردیم.
• اعتراضش را بدقت نخوانده بودیم و منظورش را نفهمیده بودیم.
• بعد، از وقتی که برای تحلیل شعر دیگرش صرف شده بود، سپاسگزار بود و در کامنتی بر تحلیل نوشته بود:
• «از دانستن نقات قوت» خود شادمان می شود.
• وقتی شعری منتشر می شود، مثل هر کالای دیگر مورد داوری مصرفکننده قرار می گیرد.
• دیگر نمی توان « پیشاپیش گفت که مرا زیر ذره بین نگیرید که چرا این جا وزنش این گونه است و آنجا آن گونه است.»
• شنیدن معایب و نواقص محصول کار خود (چه محصول کار مادی و چه فکری) شاید ناگوار باشد، ولی مفید است.
• البته اگر کسی در پی توسعه خویش باشد.
• خیلی ها دیگر توان احساس این نیاز را ندارند:
• به قول فروغ، تفاله واره اند.
5
قبل از این که به من حمله شود خودم می گویم بله درست است
قبل از این که به من حمله شود خودم می گویم بله درست است
• این بدان معنی است که حقیقتی وجود ندارد، که قابل دفاع باشد.
• حقیقت اما وجود دارد و ارزش آن را دارد که مورد مدافعه قرار گیرد.
• مسئله اینجا ـ قبل از همه ـ نه صاحب نظر، نه صاحب اثر، بلکه خود نظر و اثر است که مورد داوری قرار می گیرد.
• نسبت بدان نمی توان بی تفاوت بود.
• چه بسا خود مولد، مولود خود را زیر ذره بین تحلیل قرار می دهد، بسان مادر ـ پدری که فرزند خود را و چه بسا حتی نقدش می کند تا رفع عیب کند.
• آنجا دیگر نمی توان سپر انداخت و پی کار خود رفت.
6
گاهی از پی بغض چند روزه و کلافگی وسط روزمرگی و بدو بدو ها و یا وقتی که سر احساساتم کلاه می رود، کلماتی ازذهنم می گذرد و بعد از آن دیگر خطی هم نمی توانم بنویسم به جز نامه های اداری!
گاهی از پی بغض چند روزه و کلافگی وسط روزمرگی و بدو بدو ها و یا وقتی که سر احساساتم کلاه می رود، کلماتی ازذهنم می گذرد و بعد از آن دیگر خطی هم نمی توانم بنویسم به جز نامه های اداری!
• شاید همه همین طور باشند.
• شعر وقتی سروده می شود که روح شاعر دستخوش آشوب است و نمی تواند نسراید.
• پس از سرودنش هیجان درونی اش فرو می نشیند.
• در غیر اینصورت کلافه می شود.
• سرایش شعر و حتی تحلیل شعر در چنین جو روحی صورت می گیرد.
• در واقع، آن انجام می گیرد که سوبژکت مجبور به انجام آن است.
• وقتی از دیالک تیک آگاهی و خودپوئی سخن رفت، منظور همین هم بود.
• نه تمامت کار به اختیار سوبژکت است و نه بدون اگاهی او می تواند صورت گیرد.
• دیالک تیک یعنی وحدت و «مبارزه» همزمان اضداد:
• همبائی و «ستیز» اضداد.
7
اینکه گفتم با حس چه کسانی پیوند می خورد منظورم این است که چه کسانی برای خواندن نوشته من مکث می کنند...
اینکه گفتم با حس چه کسانی پیوند می خورد منظورم این است که چه کسانی برای خواندن نوشته من مکث می کنند...
• این توضیح استدلالی شما نشان می دهد که شما دلیل واقعی اش را نمی دانید.
• دلیلش این است که هر کس شیفته دیوانه وار محصول کار مادی و یا فکری خویش است.
• هر کس در محصول کار خود، ماهیت انسانی ـ نوعی خود را به تماشا می نشیند:
• محصول کار هر کس آئینه لیاقت های مستور او ست.
• ارائه اثر خویش در واقع، نه به دلایل فوق الذکر شما، بلکه به همین دلیل است:
• مولد می خواهد که اثر خود را و نهایتا ماهیت انسانی ـ نوعی خود را در آئینه همنوع نیز به تماشا بنشیند:
• آئینه را در آئینه به تماشا بنشیند:
• محصول کار خود را به مثابه آئینه در آئینه ضمیمر همنوع به تماشا بنشیند.
• لذت حاصله از تماشا و شناخت محصول کار خود غول آسا ست.
• نیما رابطه آهنگر با آهن را چنان تصور و تصویر می کند که انگار عاشق یکدیگرند.
• هر شاعری شعرش را صدها بار می خواند و سیری نمی گیرد.
• وقتی کسی بر سر شعرش بزند، حالش حسابی گرفته می شود.
• بت در حقیقت محصول کار انسان ها بوده که مورد پرستش قرار گرفته است.
• انسان نه بت کذائی را بلکه محصول کار خود را پرستیده است:
• کالا پرستی مستور!
• فتیشیسم کالائی!
• عاشق و معشوق کذائی هم در حقیقت نه یکدیگر را، بلکه ـ قبل از همه ـ خویشتن خویش را می پرستند:
• ارضای نیازهای غریزی و عاطفی و غیره خود را.
• ولی درست به خاطر همین نیاز غول آسا تظاهر می کنند که عاشق دیگری اند.
• ولی آنها خود ـ البته اگر شعورمند باشند و هشیار ـ بهتر از هرکس می دانند که حقیقت از چه قرار است.
8
چون آینده کوتاه است، همان کم را ناب می خواهم.
چون آینده کوتاه است، همان کم را ناب می خواهم.
• فرمولبندی این جمله دقیق نیست:
• آینده کوتاه نیست.
• آینده لایزال و لایتناهی است.
• «کم» هم کم نیست.
در دیالک تیک کمیت و کیفیت، تعیین کننده کیفیت است.
چه بسا «کمی» بمراتب غنی تر از «بیشی» است!
پایان
چه بسا «کمی» بمراتب غنی تر از «بیشی» است!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر