۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

سیری در شعری از شیوا فیروزی چکامه سرا (11)

در نزاعی نابرابر با تو ام

اینکه می گویی:
« بیا!»
بعد می گویی:
«برو!»
رنجم نبود.

خاک اگر با حکم پر شد
خانه با دستور، گر آکنده شد
دردم نبود.

اینکه می گویی:
«به دنبالم نیا!»
بعد می گویی:
«از اینجا کوچ کن!»
رنجیدنی است.

هیچ می دانی که در احساسِ من
در عشق، استبداد نیست؟

چکمه هایم بوی باران می دهد
من در گِلم

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
شیوا بانو چکامه سرا

تحلیل واره ای از میم حجری

• این شعر بظاهر شعر ساده ی کوتاهی است و چیز زیادی برای گفتن ندارد:
• زنی در نهایت صراحت و سادگی به مرد می گوید:
• «به من امر و نهی نکن!
• چون در قاموس من، عفریت استبداد را به عالم عشق راه نیست!»

• به چه دلیل باید به تحلیل چنین شعری پرداخت؟

• زمانی می توان به این سؤال ظاهرا بجا و منطقی جواب داد که شعر تحلیل شود.
• یعنی بسان گلی از اعماق تالابی زیر میکروسکوپ نهاده شود و جزء به جزء بررسی شود.

حکم اول
در نزاعی نابرابر با تو ام

• شاعر برای بیان اندیشه خود مفاهیم زیر را به خدمت می گیرند:
• «نزاع»، «نابرابر»

1
مفهوم «نزاع»

• شاعر با مفهوم «نزاع» از دیالک تیک زن و مرد پرده برمی دارد و به خواننده نشان می دهد که میان آندو نزاعی در جریان است.

• دیالک تیک رابطه زن و مرد
را صریحتر و بهتر از این نمی شود، بر زبان راند.


• هر رابطه ای اصولا آبستن تضاد دیالک تیکی است.
• در هر رابطه ای دو قطب در همبائی و ستیز همزمان با هم قرار دارند.

• صریحتر از این نمی توان به توصیف اوبژکتیف و سوبژکتیف رابطه زن و مرد پرداخت.

2
مفهوم «نابرابر»

• شاعر خود را در نزاعی نابرابر با مرد می بیند.

• منظور از مفهوم «نزاع نابرابر» چیست؟

• در نزاع نابرابر تناسب قوا به نفع یکی از دو طرف جبهه سنگینی می کند:
• یکی قوی تر از دیگری است.

• شاعر خود را در نزاعی نابرابر احساس می کند.

• مرد ظاهرا قوی تر از زن است،
ولی زن با این حال قصد ترک جبهه نبرد را ندارد.

• لکنت منطقی و لرزش خفیف خفته در تار و پود این شعر شاید بازتاب همین نزاع نابرابر است:

حکم دوم
اینکه می گویی:
« بیا!»
بعد می گویی:
«برو!»
رنجم نبود.

• شاعر در این بند شعر، دیالک تیک امر و نهی را به شکل دیالک تیک بیا و برو بسط و تعمیم می دهد و اعلام می دارد که امر و نهی مرد برایش مسئله مهمی نیست.

• دلیل این کوتاه آمدن نسبی زن
ـ به احتمال قوی ـ همان نزاع نابرابر است.


حکم سوم
خاک اگر با حکم پر شد
خانه با دستور، گر آکنده شد
دردم نبود.

• شاعر همان موضع قبلی خود را در فرم دیگری تکرار می کند:
• این بار دیالک تیک امر و نهی به شکل دیالک تیک حکم و دستور بسط و تعمیم داده می شود.

• شاید هدف شاعر سهل الفهم کردن منظور خود باشد.


حکم چهارم
اینکه می گویی:
«به دنبالم نیا!»
بعد می گویی:
«از اینجا کوچ کن!»
رنجیدنی است.

• شاعر در این بند شعر، اقطاب دیالک تیک امر و نهی را جا به جا می کند و آن را به دیالک تیک نهی و امر بدل می سازد و به شکل دیالک تیک «به دنبالم نیا» و « از اینجا کوچ کن» بسط و تعمیم می دهد.
• و ضمنا موضع عوض می کند و ابراز انزجار می کند.

• زن، دیگر حاضربه کوتاه آمدن در برابر مرد نیست.


• درک چرائی این تغییر موضع زن آسان نیست.

• امر و نهی اصولا با نهی و امر تفاوت ماهوی ندارد، به همان سان که میان بیا و نیا وبه دنبالم نیا و از اینجا کوچ کن تفاوت ماهوی وجود ندارد.


• وقتی از لکنت منطقی و لرزش خفیف خفته در تار و پود این شعر به دلیل نزاع نابرابر، سخن گفتیم، منظورمان همین هم بود.


• وقتی در نزاعی، تناسب قوا به ضرر کسی باشد، دچار لکنت لفظی و منطقی شدن، امری منطقی و طبیعی است.


حکم پنجم
هیچ می دانی که در احساسِ من
در عشق، استبداد نیست؟

• شاعر در این بیت، دلیل انزجار خود را تئوریزه می کند و بر زبان جاری می سازد:
• «در احساس من در عشق ،استبداد مجاز نیست!»

• این پرخاش خفیف و خاموش زنی است که در نزاعی نابرابر درگیر است.

• این اما در عین حال، نقطه اوج (climax) این شعر کوتاه است.

• محتوای نظری این بیت باید از نقطه نظرات متفاوت تحلیل شود:

1
هیچ می دانی که در احساسِ من
در عشق، استبداد نیست؟

• شاعر در این بیت شعر، دیالک تیک تفاوت و هویت را بی کمترین کلامی ـ حتی ـ توسعه می دهد.

• او همزمان هم اعلام هویت می کند، یعنی به مثابه انسانی خودمختار قد می افرازد و موضع فکری و عملی می گیرد و هم تفاوت فکری و عملی فی مابین را نشان مرد می دهد.

• مراجعه کنید به دیالک تیک تفاوت و هویت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
هیچ می دانی که در احساسِ من
در عشق، استبداد نیست؟

• شاعر ضمنا دیالک تیک خودمختاری و وابستگی را به شکل دیالک تیک آزادی و عشق بسط و تعمیم می دهد و برای خودمختاری (آزادی) نقش تعیین کننده قائل می شود.

• این موضع کانت و دیگر رسولان روشنگری است.

• در قاموس آنان نیز خرد و خودمختاری انسان ها خدشه ناپذیر است!

• همین موضعگیری شاعر، فاتحه بلندی است بر اکثریت قریب به اتفاق موضعگیری های شاعره های مرده و زنده، حتی فروغ فرخزاد و امثالهم.

• این موضعگیر در عین حال، هم ستایش انگیز است و هم شگفت انگیز.


3
هیچ می دانی که در احساسِ من
در عشق، استبداد نیست؟

• نکته مهم دیگر، بازتعریف انقلابی و نوین تئوری عشق از سوی شاعر است.
• «عفریت استبداد را به عالم عشق راه نیست!»

• در غول آسائی انقلابی این ایده نمی توان مبالغه کرد.

• عشق تا کنون در قاموس اکثریت قریب به اتفاق شعرای زن و مرد، بالاترین و والاترین و انتزاعی ترین ارزش تلقی می شد.
• آن سان که برای خاطر عشق همه چیز ارزشمند مادی و معنوی، بدون چون و چرا فدا می گردید.

• ولی اکنون ارزش نوینی به نام خرد و خودمختاری عشق کذائی را از عرصه بدر می راند و یکه تاز میدان می شود.


• همین موضعگیری ـ فی نفسه ـ نه تنها انقلابی و نوآورانه، بلکه سرتاپا علمی و منطقی است.

• در همین موضعگیری شاعر، متعالی ترین اندیشه های ارواح هومانیسم، روشنگری و فلسفه کلاسیک آلمان (کانت، فیشته، هگل، فویرباخ) نمایندگی می شود.


4
هیچ می دانی که در احساسِ من
در عشق، استبداد نیست؟

• نکته مهم دیگر در این بیت شعر، طرح مسئله زن و مرد از سکوی فکری بکلی دیگری است:

• رابطه زن و مرد نه بطور سنتی و حتی نه بطور فمینیستی ـ بورژوائی، بلکه بطور دیالک تیکی طرح و مطرح می شود:

• شاعر را سخن از اضمحلال زن در مرد و یا بر عکس نیست.

• شگفت انگیز است که حتی سخن از رابطه واره خالی از تضاد میان زن و مرد نیست.

• بلکه درست برعکس، سخن از دیالک تیک زن و مرد است، سخن از همزیستی ستیزمند زن و مرد است:
• سخن از نزاع میان زن و مرد است:
• «در نزاعی نابرابر با تو ام! »

• شاعر اصلا و ابدا سودای ماستمالی تضادها را بر سر ندارد.
• بلکه با صراحت و صداقت خارق العاده ای از تضاد عینی فی مابین سخن می گوید و حتی به ضعف نسبی خود اقرار می کند.

5
هیچ می دانی که در احساسِ من
در عشق، استبداد نیست؟

• اینکه چرا و چگونه شاعر به این موضع متعالی فکری و ایدئولوژیکی رسیده، خود هم سؤال تأمل انگیزی است و هم بحث شورانگیزی است.

• برای نیل به این تعالی فکری باید از کوره تأمل و تفکر عصب سوزی گذشت.

• زیرا عشق حقیقی تنها و تنها در داربست همین دیالک تیک زن و مرد است که می تواند تشکیل گردد و تکوین یابد.
• وگرنه رابطه زن و مرد به رابطه ای تصنعی، نمایشی، تئاترین، مسخره، بی محتوا، توخالی و چه بسا حتی تهوع آور بدل می شود.

حکم ششم
چکمه هایم بوی باران می دهد
من در گِلم

• شاعر پس از اعلام موجودیت، پس از برافراشتن پرچم خرد و خودمختاری، حکم آغازین را در فرم دیگر تکرار می کند:
• «در نزاع نابرابر با مرد بودن » به «پا در گل بودن» تبدیل می شود که از سنگینی هرچه بیشتر تناسب قوا به نفع مرد حکایت دارد.

زن اما علیرغم آن، حاضر به ترک سنگر خرد و خودمختاری نیست!
اگر برداشت ما از این شعر درست باشد، این موضعگیر زن غول آسا ست!
پایان

۱ نظر:

  1. برداشت شما در این شعر کوتاه واعتراضی درحقیقت آنرا که بنظرکوتاه میآمد بغولی تبدیل کرد تحلیلی که بمارنان غروز مبارزه برای خودمختاریمانرا بطور روشن نمایاند وایستادگی درمبارزه برا ی بکر سی نشاندن حقیقت وجودیمان را واز وا ننشینیم وضعف نشان ندهیم دست مریزاد که تحلیلتان راه گشای ایستادگیهاوهمچنین درودببانوی شاعرمبارز جامعه زنان ما

    پاسخحذف