خون های مان را به هم می آمیزند.
• برهنه پای• با انبوه بردگان در راه ام
• پای مان در زنجیر
• و تازیانه ها
• خون های مان را به هم می آمیزند.
• مشتم را می فشارم
• همراهان دستم را فرو می کشند
• می ایستم،
• مرا با خویش می برند
• فریاد می زنم،
• فرزانه نگاهم می کنند.
• با آنان از یک خاک روئیده ام
• چون صنوبری در تاکستان
• برخاک رها شده اند
• و جدالم را با باد
• و سایه ام را با خویش
• برنمی تابند
• در راه ام
• با آونگ دست هایم در انبوه بردگان
• با مریدان زنجیر
• و ستایشگران تازیانه ی خونین
• برهنه پای،
• بی تاب،
• و خاموش
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر