با رنج زیستیم و پارسائی، تا نام انسانی را نیالاییم
• مدعی را در غربت ما راه نیست:
• معیارها دیگر است!
• بغرنجی ما در سادگی ما ست
• خودبودگی ما در بی خودی!
• خویش را تنها تنی شمردیم از تن ها
• و به گفته بوسعید:
• «سراسر خانقاه، خدمت است، خدمت!»
• و همچون آسیای گردنده
• ـ عمری ـ
• درشت ستاندیم و نرم واپس دادیم.
• از دیدن چهره خود
• در آئینه های دق به هراس آمدم
• بگذار تا بازتاب خود را راستین بپندارند
• ولی نه بر من که بر خویش می خندند.
• خردم خردمایه است و دیده ام کم بین
• و بهترین ستایشی که سزای زمره ما ست
• جستن راستی است و داد.
• با رنج زیستیم و پارسائی
• تا نام انسانی را نیالاییم
• و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!
• و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!
پایان
ادامه تحلیل شعر «با مدعی مگویید!»
ادامه تحلیل شعر «با مدعی مگویید!»
حکم چهارم
و همچون آسیای گردنده
ـ عمری ـ
درشت ستاندیم و نرم واپس دادیم.
و همچون آسیای گردنده
ـ عمری ـ
درشت ستاندیم و نرم واپس دادیم.
• طبری در این حکم، بیوگرافی توده ای ها را بطرزی فشرده به تبیین می نشیند:
• درشت ستاندن و نرم واپس دادن!
• این شیوه زیست اما به چه معنی است؟
• درشت ستاندن و نرم واپس دادن ـ به قول حافظ ـ یعنی رضا به داده دادن، در عقب نشینی مادام العمر بسر بردن!
• دشنام و توهین و تهمت و افترا شنیدن و لب بستن!
• تحریف بیوگرافی توده ای ها را بکرات از بلندترین مناره های دروغ شنیدن و واکنش نشان ندادن!
• تبلیغ لگام گسیخته آنتی کمونیسم را شاهد بودن و از ورود به میدان پیکار ایدئولوژیکی سر باز زدن!
• شکنجه و آزار و اعدام هزاران تن از سرداران و سربازان را دیدن و از آن هنری ساختن و از آن روش و رسم و راه زیست سر هم بندی کردن!
• ظلم طبقاتی را با تک تک سلول های اندام خویش حس کردن و به نشان دادن مظلومیت خویش اکتفا کردن!
• نتیجه این شیوه زیست خلع سلاح ایدئولوژیکی داوطلبانه خویش است و بس!
• پیامد عمری درشت ستاندن و نرم واپس دادن، ماندن میدان پیکار ایدئولوژیکی در انحصار بلامنازع عقب مانده ترین و رذل ترین نمایندگان بی شرم فوندامنتالیسم، فاشیسم و امپریالیسم است!
• نتیجه این شیوه زیست، محرومیت توده و پیشاهنگ از تنها حربه نیرومند خویش در دفاع از حقیقت تاریخی و افتادن به دنبال این و آن طبقه ارتجاعی عوامفریب و در بهترین حالت، سرگردانی سیاسی و ایدئولوژیکی است.
• اگر کسی تفسیر دیگری از این حکم طبری دارد، لطف کند، با ما هم در میان نهد.
حکم پنجم
از دیدن چهره خود
در آئینه های دق به هراس آمدم
از دیدن چهره خود
در آئینه های دق به هراس آمدم
• طبری در این حکم، از دیدن انعکاس سیمای خویش در آئینه های دق به هراس آمده است!
• این به معنی تحریف علنی چهره او که شب قبل در صفحه تلویزیون دیده شده، از سوی نمایندگان بی شرم و مست از باده فتح فوندامنتالیسم است.
• این به معنی حک حرمت علنی از نماینده کهنسال ترین حزب کشوری است!
• این به معنی ادامه معرکه تلویزیونی در رسانه های دیگر و با وسایل وقیح تر و تهوع آورتر دیگر است.
• این به معنی تهی کردن دموکراسی کذائی از بی رمق ترین و رقیق ترین محتوای آن است.
• این شیوه عمل ارتجاع فوندامنتالیستی از سرتاپا شبیه شیوه عمل فاشیست ها و ناسیونال ـ سوسیالیست ها ست.
• این اما در عین حال، نشانه و نمودی گویا از ماهیت واقعی فوندامنتالیسم است.
• این بهترین پدیده و نمود است که باید پی گرفته شود تا ماهیت نودولتان کشف و سیاست جاری حزب تصحیح شود.
• این یکی از بیشمار هشدارها ست که باید جدی گرفته شود و به اهرمی جهت تجدید نظر در برنامه حزب بدل شود.
حکم ششم
بگذار تا بازتاب خود را راستین بپندارند
ولی نه بر من که بر خویش می خندند.
بگذار تا بازتاب خود را راستین بپندارند
ولی نه بر من که بر خویش می خندند.
• این تمامت واکنش طبری نسبت به مسخ چهره خویش و نتیجتا چهره حزب است.
• وقتی گذشته حزبی مورد تحلیل ریشه ای، علمی، اوبژکتیف و وسواس آمیز قرار نگیرد، اعضای آن از خرد تا کلان در زمان حال دائم بسر می برند و هرگز نمی توانند برای شیوه زیست و رفتار خود در آینده، نقشه و طرح و برنامه ای تدوین کنند.
• طبیعی ترین واکنش در بهترین حالت همین می تواند باشد:
• به هراس آمدن از دیدن چهره مسخ خویش در آئینه اقشار و طبقات دیگر و بی اعتنائی عملی و نظری بدان:
• بگذار بازتاب خود را حقیقی بپندارند!
• این یعنی خلع سلاح داوطلبانه خود در مبارزه طبقاتی ایدئولوژیکی که به قول اکید لنین، همتراز بی چون و چرا با مبارزه سیاسی، اقتصادی، نظامی و غیره است!
حکم هفتم
ولی نه بر من که بر خویش می خندند.
ولی نه بر من که بر خویش می خندند.
• این واکنش کسی است که از میدان پیکار تن به تن ایدئولوژیکی فرسنگ ها فاصله گرفته، عقب می نشیند و زیر لب غر می زند.
• نه، هرگز از این خبرها نیست!
• دشمن طبقاتی نه بر ریش خویش که بر ریش توده می خندد و با تحقیر و تخفیف و تخریب مادی و معنوی حزب توده به تقویت حزب الله می پردازد تا در همه جبهه ها بی پروا به قلع و قمع هر مخالف بالقوه و بالفعلی مبادرت ورزد.
• ما در این شیوه برخورد طبری عناصر جدی عرفانگرائی را می بینیم.
حکم هشتم
خردم خردمایه است و دیده ام کم بین
و بهترین ستایشی که سزای زمره ما ست
جستن راستی است و داد.
خردم خردمایه است و دیده ام کم بین
و بهترین ستایشی که سزای زمره ما ست
جستن راستی است و داد.
• طبری در این حکم به توصیف ـ بظاهر ـ فروتنانه خویش می پردازد:
• او از خردی کم مایه و از چشمی کم بین سخن می گوید.
• به احتمال قوی این وصف حال، وصفی رئالیستی از خویشتن خویش است.
• سؤال اما این است که چرا حزب در اینهمه مدت به تربیت خردمندان پرمایه و دیده های دوربین نپرداخته است؟
• و چرا کسانی با خردی خردمایه و دیده ای کم بین سکان رهبری حزبی را بدست دارند؟
• سی سال بعد از سرایش این شعر، یکی از پیروان احتمالی طبری در مقاله ای تحت عنوان «اتحاد چپ از رؤیا تا واقعیت» علت خطاهای خطیر حزب توده را تلویحا و بطور مستور ـ البته ساده لوحانه ـ در پیری رهبری آن خواهد دانست.
• پیری بیشک در فرم و سرعت واکنش به حوادث و در تحرک عملی و نظری حزب می تواند مؤثر باشد، ولی حکیم کمونیست طوس بهتر می داند:
• «به دانش دل پیر برنا بود!»
• سرچشمه خطاهای خطیر چه بسا بی خبری از تئوری رهائی و ناآشنائی با متد خارائین آن است، که دیالک تیک ماتریالیستی نام دارد.
حکم نهم
و بهترین ستایشی که سزای زمره ما ست
جستن راستی است و داد.
و بهترین ستایشی که سزای زمره ما ست
جستن راستی است و داد.
• کسی که در بند پیش به خردمایگی خرد خویش و کم بینی دیده خویش اقرار کرده، اکنون خود و همگنان خود را جویندگان راستی و داد قلمداد می کند و از ان فضیلتی می سازد.
• تا چشم کار می کند، کسی نیست، بپرسد که با خردی خردمایه و دیده ای کم بین چگونه می توان در توفان پر گرد و خاک خردستیز چشم کورکن به جست و جوی راستی و داد برخاست!
حکم دهم
با رنج زیستیم و پارسائی
تا نام انسانی را نیالاییم
و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!
و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!
با رنج زیستیم و پارسائی
تا نام انسانی را نیالاییم
و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!
و پروا نیست که شب زدگان غافل اند!
• این حکم واپسین طبری در این چالش یکطرفه از هر دو سو ست:
• فخر به ریاضتکشی و پارسائی به قصد حراست از نام انسانی انتزاعی که برای تعریفش تخیلی غول آسا لازم است.
• این جامه عمل پوشاندن به عرفانگرائی است که ریاضت پیشگی نام دارد.
• به طنزی تلخ تر از زهر می ماند:
• نمایندگان مادام العمر عرفان و خرافه و جهل در عیش و نوش بادآورده اند و پرچمدار مبارزه طبقاتی توده ای در پی ریاضت و پارسائی برای حراست از پاکی نام انسانی انتزاعی است!
• بدتر از ریاضت پیشگی اما فضیلتی ساختن از ریاضت پیشگی داوطلبانه است و بمراتب بدتر از آن، سرهم بندی کردن حبل المتینی از ریاضت پیشگی برای جلوگیری از آلایش نام انسانی انتزاعی و کذائی است!
• با ریاضت پیشگی فقط می توان تن و جان خود را به مخروبه ای مادی و معنوی بدل ساخت و به خردمایگی خرد و کم بینی دیده دچار آمد!
• با ریاضت پیشگی هرگز نمی توان به حراست از حریم انسانی و عزت و اعتبار انسان بطور کلی نایل آمد.
برای نشاندن انسان رئال بر اریکه قدرت، باید به خردی خارائین و به دیده ای تیزبین مجهز شد، به توانمندی خرد نسل آینده و به دوراندیشی و تیزبینی آن مدد رساند!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر