۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه

سیری در جهان بینی احسان طبری (13)

خودبودگی ما در بی خودی ما ست!

احسان طبری
با مدعی مگویید!
تحلیل واره ای از میم حجری

ما کجاییم در این بحر تحیر، تو کجا!

• مدعی را در غربت ما راه نیست:

• معیارها دیگر است!

• بغرنجی ما در سادگی ما ست
خودبودگی ما در بی خودی!

• خویش را تنها تنی شمردیم از تن ها
• و به گفته بوسعید:
• «سراسر خانقاه، خدمت است، خدمت!»

• و همچون آسیای گردنده
• ـ عمری ـ
• درشت ستاندیم و نرم واپس دادیم.

• از دیدن چهره خود
• در آئینه های دق به هراس آمدم
• بگذار تا بازتاب خود را راستین بپندارند
• ولی نه بر من که بر خویش می خندند.

• خردم خردمایه است و دیده ام کم بین
• و بهترین ستایشی که سزای زمره ما ست
• جستن راستی است و داد.

• با رنج زیستیم و پارسائی
• تا نام انسانی را نیالاییم

• و پروا نیست که شب زدگان غافلانند!
• و پروا نیست که شب زدگان غافلانند!

پایان

تلاش برای تحلیل شعر «با مدعی مگویید!»

• این شعر، بلافاصله پس از «بحث آزاد تلویزیونی» در واکنش به استهزای فوندامنتالیست ها در مطبوعات و غیره سروده شد و در نامه مردم انتشار یافت.
• این شعر به احتمال قوی یکی از مؤثرترین اشعار طبری است و همچنان و هنوز، بسیاری از توده ای ها فرازهائی از آن را در چالش های ایدئولوژیکی خویش به خدمت می گیرند:

• به عنوان مثال فراز زیر را:

• «و همچون آسیای گردنده
• ـ عمری ـ
• درشت ستاندیم و نرم واپس دادیم.»

عنوان شعر قبل از همه تأمل انگیز است:
• «با مدعی مگویید!»

1
«با مدعی مگویید!»

• مدعی اما به چه معنی است؟

• مدعی به کسی اطلاق می شود که بناحق ادعای فهم و دانش کند.
• مدعی به حقه باز و شارلاتان نیز اطلاق می شود.
• اگر شق نخست، مورد نظر طبری باشد، پس می توان گفت که طبری فوندامنتالیست های دست به قلم در مطبوعات آن روز را تحقیر می کند و مشتی نادان و ابله محسوب می دارد.
• اگر شق دوم، مورد نظر ایشان باشد، پس طبری آنها را مشتی عوامفریب و حقه باز محسوب می دارد.

• مفهوم «با مدعی مگویید» را طبری احتمالا از خواجه شیراز به عاریه گرفته است:

حافظ
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی

• بنابرین، احتمالا طبری فوندامنتالیست ها را مشتی خودپرست محسوب می دارد.
• ولی در هر صورت تمامت نفرت خود را مثل تفی بر صورت شان می پاشد.

• طبری خیلی باید رنجیده باشد تا چنین واکنشی از خود نشان دهد.

• با توجه به محتوای بیت حافظ نمی توان تردید داشت که طبری مدعی را جزو دشمنان خویش تلقی می کند و مرگش را می طلبد.

2
ما کجاییم در این بحر تحیر، تو کجا!

• در این مفهوم نیز شدت رنجش طبری به چشم می خورد:
• ایشان به تحقیر مدعی می پردازند و او را بکلی پرت از مرحله تلقی می کنند.

حکم اول
مدعی را در غربت ما راه نیست

• طبری در این حکم به مرزبندی میان مدعی و خود و همگنانش می پردازد و او را ناتوان از ره یابی به غربت خود و یارانش می داند.
• با مفهوم «غربت» مرزبندی میان خود و مدعی غلیظ تر می شود و طبری و همگنانش به گل سرسبد هستی ارتقا می یابند.

• اما به چه دلیل مدعی را نباید به غربت طبری ها راه باشد؟

دلیل اول
معیارها دیگر است

• این اولین دلیل طبری است:
• معیارهای طبری و مدعی از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند.
• دلیل ره نیافتن مدعی به غربت طبری، تفاوت چشمگیر در معیارها ست.

• اما تا زمانی که معیارهای دو طرف چالش معلوم نباشند، نمی توان به صحت و سقم ادعای طبری پی برد.

• طبری خود بهتر از هرکسی به این حقیقت امر وقوف دارد.
• از این رو تفاوت و یا حتی تضاد معیارها را برمی شمرد:

الف
بغرنجی ما در سادگی ما ست

• این اولین تفاوت معیار میان طبری و مدعی است:
• بغرنجی طبری در سادگی او ست.

• خشم و کین می تواند خانه عقل را به آتش کشد.

• از این رو، انتظار خردگرائی از طبری در این وضع و حال داشتن بی خرادانه است.

• ولی شعر باید در هر صورت، بطور اوبژکتیف تحلیل شود.

• چون دیری است که کسب استقلال کرده و دهن به دهن و سینه به سینه و شاید حتی نسل به نسل منتقل می شود.

• مفاهیمی که طبری در این حکم به خدمت می گیرند، عبارتند از «سادگی» و «بغرنجی»

• ایشان دیالک تیک نازل و عالی را به شکل دیالک تیک ساده و بغرنج بسط و تعمیم می دهند.

• چیزهای ساده به چیزهایی اطلاق می شود که در مراحل بسیار نازل توسعه قرار دارند و اگر رشد کنند، پس از تغییرات کمی معینی می توانند در گذر از حد عینی مقرره تحول کیفی یابند و خود را به پله بالاتر توسعه برسانند و بغرنج گردند.


• آغازگاه هر بغرنجی (عالی ئی) ساده ای (نازلی) بوده است.

• از این نظر بر طبری نمی توان خرده گرفت.

• ایراد طبری از نقطه نظر بکلی دیگری است:

• طبری مدعی است که بغرنجی اش در سادگی اش آشیان دارد.

• این بدترین نوع وارونه سازی است و فقط به دلیل خشم ایشان می توان آن را توجیه کرد:

• در ساده هرگز نمی توان بغرنج را نشان گرفت.

• در آمیب تک سلولی هرگز نمی توان جانور و انسان را جست و یافت، عکس این قضیه اما امکان پذیر است و مارکس بر این حقیقت امر تأکید می ورزد:
با شناخت انسان بهتر می توان به شناخت میمون نایل آمد و با شناخت سرمایه داری به شناخت فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی ماقبل سرمایه داری.

• آمیب اگر خشمگین نباشد، هرگز ادعا نمی کند که بغرنجی ما در سادگی ما ست!

• در سادگی آمیب به هیچ ترفندی نمی توان بغرنجی انسان را سراغ گرفت.

• اما چرا طبری به این نظر رسیده است؟

• این نظر طبری ـ به احتمال قوی ـ ریشه ریاضت پیشگی و عرفان دارد.

عرفا و
ریاضت پیشگان نیز در نهایت ریاضت و سادگی به اشاعه این توهم دامن می زنند که ببرکت رنجوری جسم، به غنای خارق العاده روح دست یافته اند.
• آنها هم ـ در بهترین حالت ـ دیالک تیک ماده و روح را وارونه می کنند:

• حقیقت اما از این قرار است که جسم گرسنه و تشنه و رنجور هرگز نمی تواند روحی شاداب و اندیشنده و پویا داشته باشد:
• دیالک تیک ماده و روح، جسم و جان حقیقتی بی چون و چرا ست:

• ماده و روح در تأثیرگذاری متقابل همیشگی بر یکدیگر قرار دارند:
• تضعیف جسم ـ بی تردید ـ به تضعیف روح منجر می شود و برعکس!

• احتمالا منظور طبری نیز ـ در تحلیل نهائی ـ همان منظور
عرفا و ریاضت پیشگان است.
• ولی ما سودای صدور حکم
شتابزده در باره جهان بینی ایشان و گرفتاری به پشیمانی بی ثمر بعدی را بر سر نداریم.
• باید ببینیم.

ب

خودبودگی ما در بی خودی ما ست!

• این حکم طبری تقریبا همان حکم قبلی به توان هزار است:
• بغرنجی ما در سادگی ما ست!
• خودبودگی ما در بی خودی ما ست!

• بی خودی بمراتب فقیرتر و حقیرتر از سادگی است.
• بی خودی به معنی تهی شدن مطلق از خویشتن خویش است، به معنی بیهوشی است.
• طبری بسان عارف شوریده ای در بیهوشی، هشیاری می یابد، در بی خودی، خودبودگی!

• این دو حکم طبری ـ به احتمال قوی ـ به تصورات و یا حتی به توهمات عرفانی سرشته اند.

عرفان از جنس افیون است و می تواند روح اسیر در چنگ مهیب خشم و رنج و درد و عذاب را تسکین دهد!
شاید از این رو ست که طبری به دامن آن پناه برده است.
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر