دیالک تیک جزء و کل
ما پیامبرانه با لوح نوینی در دست، وارد صحنه جهان نمی شویم تا اعلام کنیم که
حقیقت اینجا ست و باید در برابرش به سجده در آمد!
ما فقط به طبقه کارگر نشان می دهیم که
چرا باید به مبارزه برخیزد
و شعور چیزی است که
طبقه کارگر باید آن را از آن خود کند، حتی اگر خود نخواهد!
(کلیات مارکس و انگلس، جلد 1، ص 345)
شین میم شین
سعدی
(گلستان با ب اول، ص 18 ـ 21)
حقیقت اینجا ست و باید در برابرش به سجده در آمد!
ما فقط به طبقه کارگر نشان می دهیم که
چرا باید به مبارزه برخیزد
و شعور چیزی است که
طبقه کارگر باید آن را از آن خود کند، حتی اگر خود نخواهد!
(کلیات مارکس و انگلس، جلد 1، ص 345)
شین میم شین
سعدی
(گلستان با ب اول، ص 18 ـ 21)
کانک جنگ آرد، به خون خویش بازی می کند
روز هیجا، هرکه بگریزد، به خون لشکری
روز هیجا، هرکه بگریزد، به خون لشکری
• کسی که می جنگد، فقط با خون خویشتن خویش بازی می کند، ولی کسی که از جبهه می گریزد، با خون لشکری.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک سپاهی و لشکر بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را ـ بدرستی ـ از آن کل (لشکر) می داند.
• سعدی دیالک تیک جزء و کل و صدها دیالک تیک دیگر را نه تنها به خوبی می شناسد، بلکه به آسانی آب خوردن بسط و تعمیم می دهد و در اثبات ادعاهای درست و نادرست خود به خدمت می گیرد.
• ایرانی جماعت ـ ظاهرا ـ تنها چیزی که از سعدی نیاموخته اند، همین لیاقت خارق العاده و بی بدیل او ست.
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 90 ـ 91.)
ببین کآتشی کرمک خاکزاد
جواب از سر روشنائی چه داد :
که من روز و شب جز به صحرا نی ام
ولی پیش خورشید، پیدا نی ام
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 90 ـ 91.)
ببین کآتشی کرمک خاکزاد
جواب از سر روشنائی چه داد :
که من روز و شب جز به صحرا نی ام
ولی پیش خورشید، پیدا نی ام
• کرمک شبتاب می گوید که روز و شب در صحرا ست و بسان چراغی می فروزد، ولی نورش پیش نور خورشید به چشم نمی آید.
• سعدی در این حکم، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک نور کرم شبتاب و نور خورشید بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را ـ بدرستی ـ از آن کل (خورشید) می داند
• صمد بهرنگ همین دیالک تیک نور ناچیز و نور خورشید را به قصد عوامفریبی به خدمت می گیرد و برای جزء جدا از کل، وجود درخود قائل می شود و ادعا می کند:
• «نور هرچقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنائی است.»
• اما بر خلاف پندار بهرنگ، نور ناچیز فقط در داربست دیالک تیک نور ناچیز و نور خورشید به عنوان جزء معنی کسب می کند و نقش معینی به عهده می گیرد.
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 97)
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد، چو پهنای دریا بدید:
که جائی که دریا ست، من کیستم؟
گر او هست، حقا که من نیستم.
• قطره باران به محض دیدن پهنه دریا شرمنده می شود و به سبب خردی خویش در مقایسه با بزرگی خارق العاده دریا به انکار وجود خویش می پردازد و در وجود خویشتن خویش حتی تردید می کند.
• سعدی در این حکم نیز دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک قطره و دریا توسعه و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را ـ بدرستی ـ از آن کل (دریا) می داند.
• ایرادی که به سعدی در اکثر موارد می توان گرفت، این است که او کل (دریا) را چنان عمده و مطلق می کند، که جزء (قطره) تا درجه هیچ تنزل می یابد.
سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 110 ـ 111)
وی امسال پیوست با ما وصال
کجا داندم، عیب هفتاد سال؟
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 110 ـ 111)
وی امسال پیوست با ما وصال
کجا داندم، عیب هفتاد سال؟
• مردی به عیبگوئی از فقیهی می پردازد و یکی به قصد خودشیرینی به گوش فقیه می رساند.
• این واکنش فقیه در این زمینه است:
• «او تازه امسال با ما آشنا شده و فقط عیوب جدید مرا می شناسد و نه عیوب هفتاد ساله مرا!»
• سعدی در این حکم نیز دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک لحظه و روند، دیالک تیک امسال و هفتاد سال بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را ـ بدرستی ـ از آن کل (روند، هفتاد سال) می داند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر