۱۳۹۱ فروردین ۱, سه‌شنبه

تمرین تفکر مفهومی (51)

شین میم شین
سعدی
(گلستان با ب هشتم، ص 202)
دوستی را که به عمری بدست آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.

• سعدی در این حکم برای بیان منظور خویش مفاهیم زیر را به خدمت می گیرد:
• «عمری»، «دمی»، «بدست آوردن»، «آزردن»، «دوست»

1
مفاهیم «عمری»، «دمی»

• سعدی در این حکم گلستان، دیالک تیک لحظه و روند را به شکل دیالک تیک دمی و عمری بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را بدرستی از آن روند (عمری) می داند.
• دوستی که در روندی طولانی جسته و یافته می شود، نباید با کلامی نسنجیده در لحظه ای نامناسب (دمی) آزرده شود.

2
مفهوم «دوست»

• سعدی در این حکم، دیالک تیک من و غیرمن را به شکل دیالک تیک من و دوست بسط و تعمیم می دهد و آزردن دوست دیریافته و آزموده در کوره پراتیک زندگی را صلاح نمی داند.

• منظور سعدی از دوست و دشمن کدام است؟


• مفاهیم « دوست» و « دشمن»، در جامعه طبقاتی، در قاموس طبقات اجتماعی مختلف معانی و فونکسیون های مختلف دارند.


• سعدی دوست را بمثابه مفهومی انتزاعی بکار می برد.

• او در این حکم خویش، دوست را بمثابه اوبژکتی، چیزی در نظر می گیرد که به عمری می جویند، می یابند، از آن خود می کنند، مثل کنه به هر ترفندی به او می چسبند و دیگر رهایش نمی کنند.

• اوبژکتواره و چیزواره کردن دوست، به معنی خالی کردن آن از هویت، فردیت، شخصیت انسانی مشخص آن است.
• دوست، بنظر سعدی مثل نهالی است که عمری پرورده می شود، آب و کود و پرستاری می بیند، تا روزی به بار بنشیند و میوه دهد.
• چنین برخورد کاسبکارانه و حسابگرانه به انسان، از نیت خودخواهانه طرف حکایت می کند، از آلت دست قرار دادن انسانها، از چیزواره کردن انسانها، از خریدن انسانها، از اجیر کردن انسانها، از بیگانه کردن انسانها با خویشتن شان حکایت می کند.

• درچنین مواردی دوست، دوست به معنی واقعی کلمه نیست، بلکه نردبامی است، برای بالا کشیدن خویش از منجلاب زندگی.


• اشراف بنده دار، فئودال و دربار برای وقت گذرانی و چرند بافی، برای تعویض زن های شان با یکدیگر، برای تدارک وسایل عیاشی برای یکدیگر، برای سفرهای خارج و تفریح و تفرج به «دوست» احتیاج دارند.

• چنین روابطی هر نام و عنوانی دیگری می توانند به خود گیرند، غیر از دوستی.
• ما از زبان خود سعدی، به عنوان نماینده و ایدئولوگ فئودالیسم، «دوستی» فئودالی را زیر ذره بین تحلیل قرار می دهیم:

سعدی
(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی ص 31)

• یار بار افتاده را، در کاروان بگذاشتند

• بی وفا یاران، که بر بستند بار خویش را

• سعدی در این بیت، دیالک تیک دوستی را به شکل دیالک تیک عهد و وفا بسط و تعمیم می دهد و از ماهیت دوستی فئودالی پرده برمی دارد:
• به محض اینکه یکی بارش می افتد و دیگر به درد معاشرت و تعویض هدایا و غیره نمی خورد، در کاروان زندگی رهایش می کنند، بار خود می بندند و راه خود می گیرند.

سعدی

(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی ص 31)

• مردم بیگانه را، خاطر نگه دارند، خلق

• دوستان ما بیازردند، یار خویش را

• سعدی در این بیت، به مقایسه دوستان خود با خلق می پردازد که بی توقعی ـ حتی ـ خاطر بیگانه را نگه می دارند، ولی دوستان او یار خود را می آزارند و می روند.

سعدی
(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی ص 40)

• بیم مات است، در این بازی بیهوده مرا

• چه کنم؟ دست، تو بردی، که دغل باخته ای

• سعدی در این بیت، زندگی را به صحنه شطرج تشبیه می کند و خود را در معرض مات گشتن و شکست خوردن تصویر می کند.

• بعد مثل همیشه به توضیح علت شکست خویش مباردت می ورزد:

• علت شکست سعدی حقه بازی دوست در بازی شطرنج زندگی است.

• این است ماهیت «دوستی» فئودالی.

• وابستگان به این طبقه اجتماعی از سر تا پا، خود مرکزبین اند، فقط می توانند به منافع فردی و آنی خود بیندیشند و لاغیر.
• این طبقه، طبقه گیرنده است و نه دهنده.
• فریب هدیه پراکنی اش را نباید خورد.

• هدیه دادن و هدیه گرفتن، یکی از ابتکارات توخالی و بی محتوای این طبقه است، برای ریختن معنی مجازی در زندگی خالی از معنی خویش.


• هدیه دادن و هدیه گرفتن تریاک رهائی موقتی و پنداری این طبقه از نیهلیسم ریشه دار و لاعلاج آن است.


• سعدی با تیزهوشی، به دوستی خلق، این بانیان بی ریای هستی مادی و معنوی، حسرت می خورد، که از هومانیسم ژرفی لبریزند و حتی «خاطر بیگانه را نگاه می دارند»، چه برسد به دوست.


سعدی
(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی ص 33)

• ما گدایان خیل سلطانیم

• شهر بند هوای جانانیم

• سعدی در این بیت، دیالک تیک دوستی را به شکل دیالک تیک گدا و توانگر بسط و تعمیم می دهد و ماهیت یکطرفه (وابستگی) آن را آشکار می سازد.

• وابستگی را هرگز نمی توان دوستی نامید.


• دوستی رابطه ای دو طرفه، برابر حقوق و داوطلبانه است.

• گدا و توانگر اصولا نمی توانند با هم دوست باشند.

سعدی
(خلیل خطیب رهبر: دیوان غزلیات سعدی ص 33)

• هرچه گفتیم، جز حکایت دوست

• در همه عمر، از آن پشیمانیم

• سعدی در این بیت، دیالک تیک من و غیرمن را به شکل دیالک تیک مداح و دوست بسط و تعمیم می دهد و بلافاصله آن را به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز درمی آورد:
• دوست همه چیز می شود و به زندگی مداح معنی می بخشد.
• بدون دوست کذائی زندگی او از معنی تهی است.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر