• بخش تئوریکی و هنجاری اتیک پیوند ناگسستنی با هم دارند و مکمل یکدیگرند.
• تلاش در جهت حذف بخش تئوریکی اتیک و تقلیل اتیک به آموزش اخلاقی، یعنی به بخش هنجاری صرف، به معنی خواندن فاتحه اتیک بمثابه یک علم فلسفی خواهد بود.
• در آن صورت، از تئوری فلسفی اخلاق، چیزی جز رساله مواعظ اخلاقی باقی نخواهد ماند.
• برای تشکیل سیستم توسعه یافته جامعه سوسیالیستی، به درجه همواره عالی تری از هدایت آگاهانه و آماجگرای روند توسعه اخلاق نیاز مبرم خواهد بود.
• آنگاه، هم حل و فصل مسائل تئوریکی بنیادی اتیک مارکسیستی و هم حل و فصل مسائل هنجاری آن اهمیت بزرگی کسب خواهد کرد.
• اتیک مارکسیستی با برسمیت شناختن دترمینیسم دیالک تیکی ـ بمثابه اصل بنیادی تعیین کننده هر علم اصیل ـ پیوند ناگسستنی دارد.
• در نتیجه، به هنگام بررسی قوانین توسعه اخلاق علاوه بر تجزیه و تحلیل روابط علی (علت و معلولی)، باید دیالک تیک پیوندهای ضرور و پیوندهای تصادفی نیز در نظر گرفته شود.
• مراجعه کنید به دترمینیسم، دیالک تیک ضرورت و تصادف در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• روندهای توسعه اخلاق روندهای ماهیتا استوشاستیکی اند و در آنها عوامل تصادفی نیز نقش بازی می کنند.
• اتیک در بررسی اخلاق (مورال)، هم با قوانین ساختاری سر و کار دارد و هم با قوانین توسعه ای.
• مراجعه کنید به اخلاق (مورال)
• قوانین ساختاری ـ به عنوان مثال ـ عبارتند از روابط ساختاری و روابط فونکسیونی میان عناصر اجتماعی و فردی شعور اخلاقی.
• قوانین توسعه ای، به عنوان مثال عبارتند از قوانین پیدایش و توسعه اخلاق در چارچوب فرماسیون اجتماعی معین.
• کاربست قاطعانه اصل دترمینیسم دیالک تیکی در اتیک به هیچوجه امکان گزینش تصمیمگیری ها و ارزیابی های اخلاقی عمل و رفتار را از بین نمی برد.
• انسان بطور دلبخواه و بی اعتناء به ضرورت هائی که پایه و اساس هستی و توسعه او را تشکیل می دهند، عمل نمی کند.
• رفتار انسان ها بوسیله مناسبات اجتماعی مشروط می شود.
• انسان اما در چارچوب شرایط موجود برای عمل خویش، می تواند این و یا آن نوع و شیوه رفتار را برگزیند، مطابق با حوایج و ضرورت های اجتماعی معینی عمل کند و یا مغایر با آنها.
• معیار گزینش درست رفتار انسانی و ارزیابی اخلاقی او می تواند همواره فقط یک ضرورت رفتاری معین باشد که بر الزامات پیشرفت اجتماعی مبتنی است.
• دترمینیسم دیالک تیکی با برسمیت شناختن امکان گزینش آگاهانه شیوه رفتار معین، همزمان ضرورت ارزیابی اخلاقی رفتار فردی و احساس مسئولیت انسان نسبت به این گزینش در قبال جامعه، خلق و طبقه و غیره را نیز برسمیت می شناسد.
• «ایده دترمینیسم به هیچوجه بی اعتناء به عقل و وجدان انسانی و ارزیابی عمل او نیست.
• بلکه درست برعکس!
• این فقط درک دترمینیستی است که ارزیابی دقیق و درست را امکان پذیر می سازد و مانع آن می شود که همه کاسه کوزه ها بر سر اراده آزاد شکسته شوند.»
• (کلیات لنین، جلد 1، ص 152)
• اتیک مارکسیستی با این برداشت، از سوئی آگاهانه با آن اتیک ایدئالیستی به مخالفت برمی خیزد که عمل انسانی را ناشی از آزادی مطلق اراده او تلقی می کند و تعین مندی عمل انسان را به هیچوجه قبول نمی کند.
• و از سوی دیگر با دترمینیسم مکانیکی و مطلق ماتریالیسم ما قبل مارکسیستی به مخالفت می پردازد که منکر هر تعیین آزادانه اراده انسانی و گزینش شیوه رفتار معین است.
• هر دو نظریه یاد شده، یعنی هم تعین مندی مطلق عمل انسانی و هم نظریه ایدئالیستی مبتنی بر آزادی مطلق اراده و انکار دترمینیسم، ارزیابی علمی اخلاق را غیرممکن می سازند:
1
• در مورد اول، یعنی آنجا که دترمینیسم مطلق می شود، رفتار انسانی بطور فاتالیستی از قبل تعیین می شود و لذا تنها و تنها یک امکان واحد، مجاز شمرده می شود.
• (فاتالیسم، در واقع به معنی باور به تقدیر و سرنوشت است.
• فاتالیسم، جهان بینی ئی است که مجموعه حوادث در طبیعت و جامعه را بنا بر جبر کور می داند و برای انسان چاره ای جز تسلیم بی چون و چرا در مقابل آن قائل نمی شود. مترجم)
2
• در مورد دوم، یعنی آنجا که اراده آزاد انسانی مطلق می شود، رفتار انسانی بوسیله هیچ چیز تعیین نمی شود، بلکه بطور تصادفی، بسته به میل و هوی و هوس سوبژکت عمل صورت می گیرد و لذا فاقد معیار اوبژکتیف است.
• چیزی که فاقد معیار اوبژکتیف باشد، نمی تواند مورد ارزیابی قرار گیرد.
• بدین طریق دیگر نمی توان به ارزیابی رفتار انسانی دست زد.
• اعلام به اصطلاح عدم تعین مندی اراده آزاد انسانی تلاشی است برای توجیه تئوریکی هر عملی، حتی اگر بر ضد منافع خلق، بر ضد پیشرفت اجتماعی و یا بر ضد بشریت بطور کلی باشد.
• مارکس و انگلس با تدوین ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی، شالوده تئوریکی خلل ناپذیری برای اتیک مارکسیستی فراهم می آورند.
• در مبارزه بر ضد درک ایدئالیستی تاریخ، که پیشرفت جامعه بشری را از نقطه نظرهای بیشماری، بر انجام تکالیف اخلاقی استوار می سازد، مارکس و انگلس بطلان تئوریکی درک اخلاقگرای تاریخ را نشان می دهند و همزمان بنیان های تئوریکی اتیک مارکسیستی را پدید می آورند.
• مراجعه کنید به درک ایدئالیستی تاریخ، درک ماتریالیستی تاریخ در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر