۱۴۰۳ شهریور ۹, جمعه

درنگی در دو شعر برای مرتضی کیوان (۶)

 

 
مرتضی کیوان 
(۱۳۰۰ خورشیدی اصفهان − ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تهران) 
شاعر، منتقد هنری، روزنامه‌نگار و فعّال سیاسی 
عضو حزب تودهٔ ایران 
  مرتضی کیوان در روزهای پس از کودتای ۲۸ مرداد، در حالی که سه تن از نظامیان فراری سازمان نظامی حزب توده را در خانهٔ خود پنهان کرده‌بود، دستگیر  و به جرم «خیانت»، در ۲۷ مهر ۱۳۳۳، در زندان قصر تیرباران شد.  

درنگی 
از
میم حجری
 

هوشنگ ابتهاج
( ه.ا.سایه )
(تهران، ۲۷ خرداد ۱۳۵۸)

از مجموعه «یادگار خون سرو»
 
ما از نژاد آتش بودیم:
همزاد آفتاب بلند، اما
با سرنوشت تیرۀ خاکستر!

عمری میان کورۀ بی‌داد سوختیم:

او چون شراره رفت
من با شکیب خاکستر ماندم.
 
کیوان ستاره شد
تا بر فراز این شب غمناک
امید روشنی را

با ما نگاه دارد.
 
منظور سایه از «امید» شبیه منظور حافظ از «امید» است:
امید
نتیجه وقوف اصیل و اساسی به قانونمندی های عینی نیست.
امید
همان انتظار خرکی و دل خوش کنکی است.
امید
مایه و سرمایه ای برای خودفریبی و عوامفریبی است.
امید بهانه ای برای جا زدن ضعف به عنوان قوت است.
امید
دستاویزی برای تعبیر شکست به عنوان پیروزی است.
امید
ابزاری برای تسکین خاطر خسته و خونین خود و خواننده شعر و شعار خود است.
 
امید سایه و حافظ
سرشته به افیون است.
غزل معروف خواجه تحت عنوان «غم مخور» 
تبلیغ  عوامفریبانه همین امید است که فقط امید نیست.
 

یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور

کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور

ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن

وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور

گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن

چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور

دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت

دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور

هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب

باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور

ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد

چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم

سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان، غم مخور

حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب

جمله می‌داند خدایِ حالْ‌گردان غم مخور

حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شب‌هایِ تار

تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور

 
 
اعدام کیوان ها 
در عالم خیال سایه، نه به نومیدی توده، نه به فقر شخصیتی، فکری و فرهنگی و تشکیلاتی توده، بلکه به تداوم امید منجر می شود.

معلوم نیست که در کله شعرا چه می گذرد.
هزار سال دیگر هم مادر گیتی لنینی، چگوارایی، روزبهی، اخگری، جوانشیری نخواهد زاد.

کشتار  میلیون ها کمونیست در سراسر زمین غمین،
به طلوع  کدام ستاره، کدام امید و کدام روشنی منجر شده است؟
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر