۱۴۰۳ مرداد ۲۶, جمعه

درنگی در شعر شهریار تحت عنوان «تهران و تهرانی» (۳)


شهریار
(۱۲۸۵ ـ ۱۳۶۷) 
 
درنگی 
از
میم حجری

تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی


تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

معنی تحت اللفظی:

تهرانی ها

مبتلا به بیماری نادانی اند و هذیان و پرت و پلا می گویند:

به رشتی ها، کله ماهی خور،

به قمی ها بد و بیراه و اصفهانی ها، چس خور

و

به آذری ها، ترک خر می گویند.

تهرانی ها را آتش زده اند و خود آنها به این آتش، دامن زده اند.

هی تهرانی، انصاف داشته باش:
خر تو هستی و یا آذری ها.

در این بند از این شعر شهریار،

از سطح فکری ترحم انگیز و تهوع انگیز خود شاعر پرده برمی افتد:

۱

تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی

شهریار 

دیالک تیک دانایی و نادانی (علم و جهل) 

را

به شکل دیالک تیک تندرستی و بیماری بسط  و تعمیم می دهد.

 نتیجه ابتلای تهرانی ها به مرض نادانی، یاوه گویی آنها ست.

تهرانی ها 

به زعم شاعر

درست بسان بیماران که در کوره سوزان تب، هذیان و هدر می گویند،

به تحقیر خلق های کشور می پردازند.

همین یاوه خود شهریار،

 فرمی از خریت و خریت گستری و خر پروری است:

هذیان و هدر گویی بیمار،

دلیل و علت فیزیکی ـ فیزیولوژیکی ـ بیولوژیکی ـ میکروبیولوژیکی دارد.

 

در کشمکش قوای تدافعی اندام با میکروب ها و سم ها، 

بخش مهمی از مغز، تعطیل می شود تا همه قوای مغز به مبارزه با خصم اختصاص یابد و از مرگ بیمار ممانعت به عمل آید.

درست به همان سان که پس از صرف طعام، فقط می توان و باید استراحت کرد تا غذا هضم و جذب شود.

تمام هم و غم مغز مصروف همین وظیفه حیاتی ـ مماتی می شود.

پس از اطعام غذا

نمی توان  سر کلاس درس نشست و یا کتاب خواند و اندیشید و بحث کرد.

سعدی 

هم صدها سال قبل از شهریار،

به این مسئله پی برده است ولی نه به دلیل و علت آن.

در نتیجه، راه حلی خرکی داده است:

اندرون از طعام خالی دار

تا در او نور معرفت بینی.

راه حل سعدی پرهیز از تغذیه است:

به زعم سعدی، تغذیه منبع نادانی است.

بشر هر چه گرسنه تر، علامه تر و هر چه سیرتر، خرتر.

 جهل

در قاموس شهریار،  به صورت مرض تصور و تصویر می شود.

یعنی علت و دلیل مادی (فیزیکی (جسمانی) ـ بیولوژیکی ـ فیزیولوژیکی ـ میکروبیولوژیکی)

 کسب می کند.

ابوجهل معروف در قرآن کریم،

به صورت مریضی جلوه گر می شود که مرضش، مطلقا وخیم و معالجه ناپذیر است.


۲

تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
به رشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
قمی را بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی

هذیان و هدر تهرانی های مبتلا به مرض جهل، 

تحقیر خلق های کشور است.

این خرافه خطرناک شهریار شیره ای، خود دلیلی بر خریت خود او ست:

هذیان گویی

نه به صورت ارادی، اختیاری و آگاهانه، بلکه به صورت غیرارادی، جبری و ناآگاهانه صورت می گیرد.

دست خود بیمار نیست.

کارخانه مغز فقط به مبارزه با میکروب هاو سم ها مشغول است و فرصت برای تفکر ندارد.

اگر تحت فشار گیرد، یاوه تولید می کند و نه اندیشه.

 

تحقیر همنوع اما ارادی، اختیاری و آگاهانه صورت می گیرد

 و

 دلایل طبقاتی و جامعتی و معیشتی ـ مادی و فرماسیونی ـ اقتصادی دارد.

تحقیر و تجلیل و تحسین همنوع، خاص کشور شهریار و تهرانی ها هم نیست.

 


محمد زهری خردسال 

در تبعید از شمال به شیراز توسط دربار پهلوی

از همکلاسی هایش و حتی از معلمش گزارش داده است که به تمسخر بیشرمانه او به عنوان یک شمالی می پردازند.

تحقیر خلق یهود توسط فاشیست ها و راسیست ها و تجلیل افراطی و غلوآمیز آلمانی ها

نه هذیان و هدر، بلکه طرح و توطئه و تئوری سنجیده و اندیشیده برای سلب مالکیت از خلق یهود و برای خرپروی و جنگ افروزی بوده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر