سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین
برگردان
شین میم شین
فصل دوم
کردوکار روانی و واقعیت عینی
۳
۵۸
· خصلت توهم آمیز، ناحقیقی (باطل) و نامنطبق در مناسبت با اوبژکتیو، بالضروره (حتما) نباید بر دوش همه سوبژکتیوها سنگینی کند.
۵۹
· شناخت وجود که پی در پی به محک زده می شود (امتحان می شود) و با پراتیک تصدیق می گردد (صحتش در کوره عمل اثبات می شود)، دلیلی بر سازگاری سوبژکتیویته و اوبژکتیویته است.
· دلیلی بر پیوند میان سوبژکتیو و اوبژکتیو است.
۶۰
· شناخت حقیقی منطبق با وجود است.
· شناخت عینی است.
۶۱
· اما اوبژکتیویته درست فهمیده شده به هیچ وجه من الوجوه به معنی بیگانه گشتن با سوبژکت نیست.
· به معنی بیگانگی با زندگی سوبژکت نیست.
۶۲
· حقیقت عینی (اوبژکتیو) نه فقط «شکسته» با تفکر، بلکه علاوه بر آن، «شکسته» با حیات (زندگی)، با تجربه کردن و با عمل انسان، وارد قانعیت سوبژکت می شود.
· قانعیتی که تعیین کننده رفتار سوبژکت است.
۶۳
· حقیقت عینی (اوبژکتیو)، فقط پس از ورود به قانعیت انسانی، مؤثریت کسب می کند.
۶۴
· حقیقت عینی، فقط در گذر از سوبژکت، در گذر از عمل هدایت شده توسط انسان، وارد پراتیک می شود.
· وارد حیات انسان ها می شود.
۶۵
· حقیقتی که در حیات (زندگی) تجسم (جسمیت، مادیت، شیئیت) یافته باشد، به قانعیت بشر، یعنی به جهان بینی بشر تبدیل شده باشد، هم حامل خصلت اوبژکتیو است و هم حامل خصلت سوبژکتیو.
(دیالک تیکی از هر دو ست.
مترجم)
۶۶
· درک هگل از عینیت ایده مطلق، که بنا بر آن سوبژکت واقعا موجود در ایده محو می شود، که جایگزین آن می شود و تصور کیرکگارد (مؤسسس اگزیستانسیالیسم مدرن) از سوبژکت و وجود سوبژکت، که به نظر او بشر هر چه بیشتر عینی بیندیشد، به همان اندازه کمتر می زید (وجود پیدا می کند)، علیرغم ضدیت شان، دو روی طرح واحدی اند.
۶۷
· فقط درک سوبژکتیویستی از سوبژکت و سوبژکتیویته، که هم مشخصه سوبژکتیویسم است و هم مشخصه اوبژکتیویسم باطل که وارونه سوبژکتیویسم است، مانع فهم این مسئله می شود.
· مراجعه کنید به سوبژکتیویسم، اوبژکتیویسم
سوبژکتیویسم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7219
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7218
اوبژکتیویسم
(عینگرایی)
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9896
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9901
پایان
اوبژکتیویسم
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5716
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4458
پایان
۶۸
· در نظر گرفتن مجزای (ایزوله گشته) روانی و شعور (به مثابه سوبژکتیو) به درک باطل، به درک سوبژکتیویستی روانی منجر می شود.
۶۹
· هسته مرکزی روان شناسی اینتروسپکسیونیستی که مبتنی بر تئوری شناخت دوئالیستی است، هم همین است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر