شهریار
(۱۲۸۵ ـ ۱۳۶۷)
درنگی
از
میم حجری
تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشدی وحشی و بی تربیت باشی
به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
چرا بیچاره مشدی وحشی و بی تربیت باشی
به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
معنی تحت اللفظی:
تهران پایتخت کشور است و سکنه پایتخت هر کشور،
همه از دم، با معرفت اند.
فکر و ذکرشان افتخار به کشور و هم و غم شان حفظ آبروی آن است.
تهرانی ها اما استثنائا وحشی و بی تربیت و مملو از معایب اند.
علیرغم آن به معایب آذری ها می خندند.
من به عنوان یک آذری اما بر خلاف تهرانی ها، قادر به تمیز دوست از دشمنم.
ای تهرانی
انصاف داشته باش، تو خری و یا آذری ها؟
این بند شعر شهریار، مملو از ایرادات نظری و نشانه عقب ماندگی ترحم انگیز او ست:
۱
تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
به نظر شهریار، سکنه پایتخت ها اهل معرفت اند.
معرفت به معنی شناخت است.
ولی واژه بامعرفت در افواه عمومی به معنی بی آزار و خیرخواه است.
اتفاقا بر خلاف تصور و توهم شهریار،
سکنه شهرها در رابطه با روستائیان، خود برتر بین و از خودراضی اند و به تحقیر عملی و علنی روستائیان می پردازند و از آزردن انان کیف خر می کنند.
به ویژه تهرانی ها در زمینه تحقیر آذری ها دست بالا دارند.
یعنی به زبان شهریار، فوق العاده گستاخ و بی شرم و مردم آزار و بی معرفتند.
البته
سکنه شهرها همگون و همانند و همسان نیستند و چه بسا اختلافات و تفاوت ها و تضادهایی بین شان است.
معاییر ارزشی و اخلاقی کارگر تهرانی با معاییر ارزشی و اخلاقی تاجرزاده تهرانی
از زمین تا آسمان تفاوت و حتی تضاد دارند.
۲
به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
یه زعم شهریار
سکنه پایتخت ها سودایی جز حفظ آبروی کشور (؟) و افتخار بدان ندارند.
معلوم نیست که منظور شهریار از کشور و آبروی کشور و دلیل افتحار به کشور چیست.
کشور به مثابه خطه ای جغرافیایی از زمین که آبرو ندارد و قابل افتخار که نیست.
۳
چرا بیچاره مشدی وحشی و بی تربیت باشی
چرا بیچاره مشدی وحشی و بی تربیت باشی
شهریار در این مصراع شعر، دوئالیسم اهلی و وحشی و مؤدب و بی ادب را به خدمت می گیرد.
سکنه پایتخت به نظر شهریار باید مؤدب و اهلی باشند.
این بدان معنی است که تعیین کننده اهلیت و اخلاق افراد،
محیط جغرافیایی آنها ست.
بدین طریق
ماهیت طبقاتی اهلیت (مدنیت) و اخلاق افراد، جای خود را به تعلقات جغرافیایی آنها می دهد.
عامل جغرافیایی
در اهلیت و مدنیت و اخلاق افراد هم به لحاظ مثبت و هم به لحاظ منفی
خالی از تأثیر نیست.
ولی تعیین کننده هم نیست.
رفیق شهریار، نیما یوشیج، بدترین دشمن شهرها و شهریت و شهری ها ست.
۴
مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من
افتخار شهریار این است که قادر به تمیز دوست از دشمن است.
در این ادعای شهریار، تحقیر تهرانی ها گنجانده شده است:
محتوای این بیت آخر شعر این است که تهرانی ها عاجز از تمیز دوست از دشمن اند.
یعنی خر اند.
منظور شهریار از دوست برای تهرانی ها، آذری ها و بقیه خلق ها ست.
اکنون می توان دریافت که شهریار نه معنی دوست و دشمن را می داند و نه دلیل دوستی و دشمنی را.
مبنای اصلی و مادی و معیشتی دوستی و دشمنی
منافع طبقاتی افراد است.
کارگر تهرانی
بهترین دوست کارگر آذری و کرد و لر و امریکایی و بدترین دشمن سرمایه دار آذری و کرد و لر و امریکایی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر